شمارهٔ ۲۱ - فی الحکمه والموعظه
مراست عمری چون آفتاب بر لب بام
تو راست رویی چونان به سرو ماه تمام
بیا که شامم با روی توست روز سپید
که بی تو روز سپیدم بود معاینه شام
فرشته همپر مرغ دل فریفته ئیست
که چون تو سروی دارد بخانه کبک خرام
بهشت خلوت آن خواجه ئیست کز فر بخت
نشسته بر سر تختست پهلوی تو غلام
ملک شکار کمند ملوک بند بند بتیست
که چون تو دارد صیدی اسیر چنبر دام
ز آفتاب تو نیکو تری و نیست شگفت
که آفتاب ندارد دو زلف غالیه فام
مراست روئی چون زر پخته زانکه تر است
بری سپیدتر و ساده تر ز نقره خام
که دیده سروی از سیم و بار او از دل
بجز دل من و قد تو سرو سیم اندام
بچشم و لب بنواز ای ز دست برده مرا
که می پرستم و این پسته است و آن بادام
مدام مستم از آن هر دو چشم باده پرست
بمن نگاه کن ای دیدن تو شرب مدام
دم سپیده و فصل بهار چون تو بتی
ببزم از چه نگیری حجاب و ندهی جام
مشام جان من از جانبی که طره تست
کند ز باد شمیم بهشت استشمام
مگر گذشتهای ای باد گفتم از در دوست
نه بلکه دارم از دوست گفت با تو پیام
چه گفت گفت که جانرا نثار کن که دهم
بیک نگاهت عمر دو باره ئی بدوام
کنون که آمدی ایجان نورسیده بدست
چرا نبخشی جانی ز نو بگردش جام
می وجوب ز خمخانه قدیم بیار
که بر موحد و مشرک حلال گشت و حرام
بجام سوختگان ریز این شراب که نیست
میی که پخته خم خداست در خور عام
باهل فضل چشان صاف معرفت که بود
بزرگ موهبت و کوچکست ظرف عوام
باهل معرفت انداز سایه ایسر طور
مگوی سر حقیقت بپیش مردم عام
گمانشان که توئی در غمام و من بیقین
که آفتاب توئی هر چه غیر تست غمام
بر آن سرند که پنهان توئی و خلق پدید
بدید بین و بدرک عوام کالا نعام
توئی وجود که پیدائی و تمام عدم
بر خرد نبود امتیاز در اعدام
نظام کون و مکانرا زمام در کف تست
بدین قیاس که بروجه احسنست نظام
تجلی تو بود رب کارخانه امر
که کارخانه امرست از تجلی تام
تو را تعین اول که موطن احدیست
بنام غیب غیوبست بی نشانه و نام
مقام واجب بالذات و جای خوف و حذر
حذر کنید که اخفاست این ستوده مقام
مگر تجلی ذاتی لمن یشاء الحق
زند بکوه و شود پاره پاره از الهام
تجلی دومت و احدیت اولیست
که واحدیت دوم بدو گرفت قوام
مقام امن ربوبی بهشت عدن صفات
طربسرای الوهی تمام فوق تمام
فضای عالم لاهوت و مبداء/ جبروت
لوایح ملک و ملک را سر اقلام
سیم تجلی فیض مقدس ساری
وجود منبسط ذوالجلال و الاکرام
سمای حاوی گردون خلق و امر بدیع
زلال جاری بحر مدارک و افهام
چو آفتاب ز شرق جلا دمید و گرفت
سمای روح و تمام اراضی و اجسام
حقیقتی که نهان بود در حجاب ظهور
قدم بعرصه تعیین نهاد از ابهام
بیک اضافه اشراقی از ظهور تو داد
ز عقل تا بهیولای کون را اعلام
بر موحد موجود نیست غیر خدای
درین حکایت سر بسته نیست جای کلام
توئی که هستی و هرگز نبوده جز تو کسی
بهستی تو بود هر چه هست و نیست تمام
بهایهوی تو حتی الرمال فی الفلوات
بجستجوی تو حتی العبید للاصنام
بملک فقر گدایان دولت تو کنند
ز مالکان رقاب ملوک استخدام
بسر عشق رخت سجده برد عرش و رواست
که عرش باشد ماء/موم و سر عشق امام
بپر جود تو پرواز کرد طیر وجود
بجو صافی وحدت ز باز تا بهمام
ولیک باز نشیند بساعد سلطان
همام پرد از صحن خانه تا لب بام
دلم بمردن بیدار شد ز خواب گران
که مردگان تو بیدار و کائنات نیام
سنام کوه کند سیر ناف گاو زمین
تو گر بذات کنی جلوه کوه را بسنام
ز جلوهای جلالیت گر بمور رسد
بپای پیل کند زور و پنجه ضرغام
کفت مصور تصویر صورت ازلی
ز کلک لم یزلی در مشیمه ارحام
ب آستین هیولی ز نفخ صورت غیب
دمید روح مقدس بعضو و عرق و عظام
درین میانه بانسان واجب التعظیم
که هست مظهر کل از وجود جمع سلام
مدیر نقطه سیال سیر قوس صعود
که بر ترستی از قاب هر دو قوسش گام
مدار دور حقیقت مدیر دار وجود
مد بر ملکوت و مقدر اقسام
دلش صفات ازل را حقیقت موصوف
دمش دوام ابد را طبیعت مادام
سرای سر هویت سمای شمس قدم
صریح روح معیت صراط حق انام
سماط رزق ولایت سماری عظمت
بقلزم قدم و عین قلزم قمقام
مجددی که ازل را نمود وصل ابد
ب آن دائم و باقی باوست روز قیام
دل منور او حشر اکبر ارواح
تن مطهر او عرش اعظم اجسام
ز خوان فقرش روزی برند و ریزه خورند
فرود و بر ز مهیم گرفته تا هوام
ز عدل اوست که بازی کند بچوب شبان
بدشت گرگ و کند حفظ مرتع اغنام
سوام و شیر بیک مرغزار و شیر عرین
ز بیم سر نزند پنچه بر سرین سوام
بدار دنیی و عقبیست ذات او قیوم
برزق صورت و معنیست دست او قسام
بامرو خلق اولوالامر باقی موجود
به بدو و ختم خداوند مفضل منعام
بصورتش نرسد دست انکشاف عقول
که عقل راست هیولاش منتهای مرام
امام قائم موجود و مهدی موعود
که اوست هادی سیر و سلوک اهل مقام
سر بشرشه اثنا عشر حقیقت کل
ولی مطلق موجود خاص و رحمت عام
بچشم اهل عنایت عیان چو نور وجود
به یمن و یسر و بتحت و بفوق و خلف امام
نه چشم سر که برونست شه ز حد حواس
بچشم سر که بود چشم راستین و کرام
پدید باشد خورشید یار کاهل شهود
بیقظه بینند آنرا که دیگران بمنام
منام چیست دمید آفتاب صبح ازل
ز مشرق دل بیدار و فا نه من نام
مسافران هله هبو و قود کم قدطال
معاشران هله موتوقیا مکم قدقام
الا حقیقت معشوق و دولت باقی
بکار عشق تو من بنده کرده ام اقدام
صفای سر توام جان نهاده بر سر دست
سر مرا بسر خویش سای بر اقدام
مرا ببر بمقامی که اندرو تو مقیم
نمای روی و بمن ده دو چشم خویش بوام
که تا ببینم روئی که هست در هر روی
که تا بیابم کامی که هست در هر کام
بحق عصمت مشکوه سر غیب بتول
مرا بخویش دلالت کن ای امام همام
کشیده تیغ خدائی بدست امرو بود
ز فرقت تو دل خلق تنگتر ز نیام
بکش حسام و بکش منکران سر وجود
که آبروی وجودست زان کشیده حسام
لوای نصر ازل زن ببام قصر ابد
بپادشاهی منصور و دولت پدرام
شمارهٔ ۲۰ - فی مراتب القلبیه و التجرد عن عوالم الناسوتیه: ای آتش عشق ای دل نوانمشمارهٔ ۲۲ - وله ایضا: ای دل ار آگهی از مسلک صاحب نظران
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مراست عمری چون آفتاب بر لب بام
تو راست رویی چونان به سرو ماه تمام
هوش مصنوعی: من عمری مانند آفتاب بالای بام تو هستم، و تو همچون سرو خوشقامت و ماه تمام در روی من قرار داری.
بیا که شامم با روی توست روز سپید
که بی تو روز سپیدم بود معاینه شام
هوش مصنوعی: بیا که شب من با چهره تو روشن است، روز روشن هم بدون تو برای من مانند شب تاریکی است.
فرشته همپر مرغ دل فریفته ئیست
که چون تو سروی دارد بخانه کبک خرام
هوش مصنوعی: فرشته همانند پرندهای است که دلش به عشق گرفتار شده و مانند تو که درخت بلندی هستی، به خانه مرغابی زیبا میآید.
بهشت خلوت آن خواجه ئیست کز فر بخت
نشسته بر سر تختست پهلوی تو غلام
هوش مصنوعی: بهشت برای کسی است که از نعمتهای زندگی بهرهمند شده و در کنار تو، خدمتگزاری قرار دارد.
ملک شکار کمند ملوک بند بند بتیست
که چون تو دارد صیدی اسیر چنبر دام
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فردی میپردازد که دارای ویژگیها و جذابیتی خاص است. او شبیه به شخصی است که در دل شکارچیان و ملوک اسیر شده و همه به دنبالش هستند. به نوعی این فرد، هم طعمهای دلربا برای دیگران به شمار میآید و هم خود از آنها دور نخواهد ماند. در کل، این فرد مانند یک زیبایی خیرهکننده است که باعث جذب دیگران میشود.
ز آفتاب تو نیکو تری و نیست شگفت
که آفتاب ندارد دو زلف غالیه فام
هوش مصنوعی: تو از آفتاب زیباتر هستی و این امر عجیب نیست، زیرا آفتاب دو زلف سیاه و زیبا ندارد.
مراست روئی چون زر پخته زانکه تر است
بری سپیدتر و ساده تر ز نقره خام
هوش مصنوعی: من را بر توا آن چهرهای است که چون طلای پخته درخشان و ارزشمند است، زیرا که نرمتر و خالصتر از نقرهی خام میباشد.
که دیده سروی از سیم و بار او از دل
بجز دل من و قد تو سرو سیم اندام
هوش مصنوعی: تنها دل من است که از زیباییها و جذابیتهای تو بیخبر است؛ همانند سروی که از سیم ساخته شده، قد و قامت تو هم به همین زیبایی است.
بچشم و لب بنواز ای ز دست برده مرا
که می پرستم و این پسته است و آن بادام
هوش مصنوعی: به من نگاه کن و لبخند بزن، ای کسی که مرا به دست خودت کشاندهای. من تو را میپرستم و این فقط یک جریانی است که در آن من به تو وابستهام و تو برای من مانند پسته و بادام هستی.
مدام مستم از آن هر دو چشم باده پرست
بمن نگاه کن ای دیدن تو شرب مدام
هوش مصنوعی: من همیشه از زیبایی آن دو چشم تو مست و سرخوشم. ای محبوب، به من نگاه کن، زیرا دیدن تو برای من مانند نوشیدن پیوسته شراب است.
دم سپیده و فصل بهار چون تو بتی
ببزم از چه نگیری حجاب و ندهی جام
هوش مصنوعی: صبحگاه و فصل بهار است، اما تو مانند مجسمهای زیبا چرا چادرت را بر نمیداری و جامی را به من نمیدهی؟
مشام جان من از جانبی که طره تست
کند ز باد شمیم بهشت استشمام
هوش مصنوعی: عطر و رایحهای که از موهای تو میوزد، برای جان من همچون بوی بهشت است و آن را به شدت احساس میکنم.
مگر گذشتهای ای باد گفتم از در دوست
نه بلکه دارم از دوست گفت با تو پیام
هوش مصنوعی: ای باد، آیا گفتم که از در دوست بگذر؟ نه! بلکه من از خود دوست پیامی دارم که با تو در میان بگذارم.
چه گفت گفت که جانرا نثار کن که دهم
بیک نگاهت عمر دو باره ئی بدوام
هوش مصنوعی: او میگوید که جانم را فدای تو میکنم تا فقط یک نگاه به تو بیندازم و دوباره عمری تازه و ادامهدار به من بدهی.
کنون که آمدی ایجان نورسیده بدست
چرا نبخشی جانی ز نو بگردش جام
هوش مصنوعی: اکنون که تو ای محبوب تازهوارد به زندگیام آمدهای، چرا جان تازهای را برای این جام (محبت) نمیبخشی؟
می وجوب ز خمخانه قدیم بیار
که بر موحد و مشرک حلال گشت و حرام
هوش مصنوعی: به میخانه قدیمی برو و می بیاور، زیرا نوشیدنی برای هم مؤمنان و هم کافران مجاز شده است.
بجام سوختگان ریز این شراب که نیست
میی که پخته خم خداست در خور عام
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف شرابی پرداخته میشود که از تجربیات و احساسات سوختگان و عاشقان تهیه شده است. این شراب خاص و بینظیر نیست، بلکه نشاندهنده یک نوع خاص از میباشد که تنها در دست خداوند و برای همه افراد وجود دارد. این به نوعی اشاره به اهمیت و ارزش این شراب در زندگی انسانها دارد.
باهل فضل چشان صاف معرفت که بود
بزرگ موهبت و کوچکست ظرف عوام
هوش مصنوعی: با فضیلت و دانش، عمق آگاهی را بچش، چرا که بزرگترین نعمتها در شناخت است و درک عادی و ساده از آن، محدود و کوچک به شمار میآید.
باهل معرفت انداز سایه ایسر طور
مگوی سر حقیقت بپیش مردم عام
هوش مصنوعی: با آگاهی و دانش خود، به آرامی و بدون جار و جنجال از حقیقت صحبت کن و آن را برای مردم عادی آشکار نکن.
گمانشان که توئی در غمام و من بیقین
که آفتاب توئی هر چه غیر تست غمام
هوش مصنوعی: آنها گمان میکنند که تو در غم و اندوهی، اما من با یقین میگویم که تو مانند آفتابی هستی و هر چه جز تو باشد، فقط تاریکی و غم است.
بر آن سرند که پنهان توئی و خلق پدید
بدید بین و بدرک عوام کالا نعام
هوش مصنوعی: در آن طرفی که تو پنهان هستی، مردم را دیدهاند و به راحتی میتوانند ببینند. عوام (مردم عادی) چیزهای سطحی و بیارزش را مییابند و نمیتوانند به عمق مسائل پی ببرند.
توئی وجود که پیدائی و تمام عدم
بر خرد نبود امتیاز در اعدام
هوش مصنوعی: تو تنها وجودی هستی که نمایان هستی و تمام عدم بر عقل قابل تمایز نیست که در نابودی چه تفاوتی دارد.
نظام کون و مکانرا زمام در کف تست
بدین قیاس که بروجه احسنست نظام
هوش مصنوعی: کن و مکان تحت کنترل و به سامان توست، همچنانکه در مقایسه با بهترین شکل، این نظام بر اساس یک نظم خاص در دست تو قرار دارد.
تجلی تو بود رب کارخانه امر
که کارخانه امرست از تجلی تام
هوش مصنوعی: ظهور تو، خاستگاه همه امور است، چرا که تمام موجودات از ظهور کامل تو شکل گرفتهاند.
تو را تعین اول که موطن احدیست
بنام غیب غیوبست بی نشانه و نام
هوش مصنوعی: تو در جایی وجود داری که متعلق به هیچ کسی نیست و به عنوان مکانی از غیبتهای عمیق شناخته میشود، جایی که هیچ نشانه و نامی ندارد.
مقام واجب بالذات و جای خوف و حذر
حذر کنید که اخفاست این ستوده مقام
هوش مصنوعی: به مقام و جایگاهی که ذاتاً لازم است، باید با احتیاط و دقت بیشتری نزدیک شوید، زیرا این مقام به طور طبیعی در خطر و آسیبپذیری قرار دارد.
مگر تجلی ذاتی لمن یشاء الحق
زند بکوه و شود پاره پاره از الهام
هوش مصنوعی: گویی درونی که حق برای هر که بخواهد، ظهور میکند، مانند کوهی است که از الهام الهی متلاشی میشود.
تجلی دومت و احدیت اولیست
که واحدیت دوم بدو گرفت قوام
هوش مصنوعی: دوست عزیز، تو نشانهای از وجود خداوند هستی و این تجلی، به معنای ظهور خداوند در وجود توست. وحدت الهی، ابتدا وجود دارد و تجلی دوم، که همان وجود تو است، از این وحدت الهی نشأت میگیرد و به آن استحکام میبخشد.
مقام امن ربوبی بهشت عدن صفات
طربسرای الوهی تمام فوق تمام
هوش مصنوعی: مقام امن و آرامش پروردگار، بهشتی است پر از لذت و شادی که ویژگیهای آن، فراتر از تمام زیباییها و کمالات است.
فضای عالم لاهوت و مبداء/ جبروت
لوایح ملک و ملک را سر اقلام
هوش مصنوعی: فضای عالم غیبی واصل به جایی میباشد که قدرت و عظمت حاکم است و نشانههای قدرت و فرمانروایی در آنجا به وضوح دیده میشود.
سیم تجلی فیض مقدس ساری
وجود منبسط ذوالجلال و الاکرام
هوش مصنوعی: خلوص و زیبایی نعمتهای الهی در وجود من، که از عظمت و کرامت پروردگار سرچشمه میگیرد، به خوبی نمایان است.
سمای حاوی گردون خلق و امر بدیع
زلال جاری بحر مدارک و افهام
هوش مصنوعی: عالمی که پر از خلاقیت و نوآوری است، همچون آبی زلال و جاری در دریاهایی از دانش و فهم، تمام مسائل و امور را در بر میگیرد.
چو آفتاب ز شرق جلا دمید و گرفت
سمای روح و تمام اراضی و اجسام
هوش مصنوعی: وقتی آفتاب از شرق طلوع کرد و نور خود را بر آسمان و تمام زمینها و اجسام افکند، زندگی و نشاط به همه جا بخشید.
حقیقتی که نهان بود در حجاب ظهور
قدم بعرصه تعیین نهاد از ابهام
هوش مصنوعی: حقیقتی که در پردهای پنهان بود، با ظهور خود به عرصه مشخص شدن وارد شد و ابهام را کنار زد.
بیک اضافه اشراقی از ظهور تو داد
ز عقل تا بهیولای کون را اعلام
هوش مصنوعی: وجود تو به عقل و شعور انسان افزوده و جهان مادی را تحت تاثیر قرار داده است.
بر موحد موجود نیست غیر خدای
درین حکایت سر بسته نیست جای کلام
هوش مصنوعی: در این داستان، برای فرد مومن تنها خدا وجود دارد و هیچ چیز دیگر جای صحبت ندارد.
توئی که هستی و هرگز نبوده جز تو کسی
بهستی تو بود هر چه هست و نیست تمام
هوش مصنوعی: تو تنها موجودی هستی که همیشه بودهای و هیچکس غیر از تو وجود نداشته است. همه آنچه وجود دارد و آنچه وجود ندارد، تو هستی.
بهایهوی تو حتی الرمال فی الفلوات
بجستجوی تو حتی العبید للاصنام
هوش مصنوعی: بهای وجود تو مانند شن در دشتهاست و در جستجوی تو حتی بندگان برای بتها تلاش میکنند.
بملک فقر گدایان دولت تو کنند
ز مالکان رقاب ملوک استخدام
هوش مصنوعی: در سرزمین فقر، گدایان برای تو کار میکنند، در حالی که ثروتمندان و صاحبمنصبان به خدمت فرمانروایانی در میآیند که بر دوش خود بار سلطنت را حمل میکنند.
بسر عشق رخت سجده برد عرش و رواست
که عرش باشد ماء/موم و سر عشق امام
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، آسمان هم سجده میکند و این طبیعی است که آسمان، منشأ حیات و وجود عشق امام باشد.
بپر جود تو پرواز کرد طیر وجود
بجو صافی وحدت ز باز تا بهمام
هوش مصنوعی: به پرواز درآمدن خوبی تو، مانند پرندهای است که در پی یافتن پاکی و یگانگی است. از پرواز به سوی آسمان، به جستجوی صفای وحدت بپرداز.
ولیک باز نشیند بساعد سلطان
همام پرد از صحن خانه تا لب بام
هوش مصنوعی: اما باز هم دست سلطان بزرگ از پرده خانه فاصله نمیگیرد و تا لبه بام میرسد.
دلم بمردن بیدار شد ز خواب گران
که مردگان تو بیدار و کائنات نیام
هوش مصنوعی: دل من از خواب عمیق بیدار شد و حس کرد که مردهها زندهاند، اما جهان هنوز به حرکت نیفتاده است.
سنام کوه کند سیر ناف گاو زمین
تو گر بذات کنی جلوه کوه را بسنام
هوش مصنوعی: اگر کوه را به جایی برسانی که در آن سیر نکند، به زمین تو جلا میدهد و اگر بر کوه جلوهگری کنی، به عظمت آن افزوده میشود.
ز جلوهای جلالیت گر بمور رسد
بپای پیل کند زور و پنجه ضرغام
هوش مصنوعی: اگر جلوههای جلال و عظمت تو به زمین بیفتد، قدرت و زور و قدرت یک شیر را هم در هم میشکند.
کفت مصور تصویر صورت ازلی
ز کلک لم یزلی در مشیمه ارحام
هوش مصنوعی: تصویر جاودانی صورت انسان به وسیله قلمی که همیشه بوده، در رحمها شکل میگیرد.
ب آستین هیولی ز نفخ صورت غیب
دمید روح مقدس بعضو و عرق و عظام
هوش مصنوعی: در آغاز، خداوند از ماده خام دنیا، روح مقدسی را دمید که به شکل انسان درآمد. این روح مقدس به جسم و اجزای بدن سر و سامان بخشید.
درین میانه بانسان واجب التعظیم
که هست مظهر کل از وجود جمع سلام
هوش مصنوعی: در این میان، انسانی وجود دارد که باید او را مورد احترام و بزرگداشت قرار داد، چرا که نشاندهنده کاملترین جلوههای وجود است. به او سلام میفرستیم.
مدیر نقطه سیال سیر قوس صعود
که بر ترستی از قاب هر دو قوسش گام
هوش مصنوعی: مدیر حرکتی نرم و روان را در ارتفاعی مشخص که از دو دامنه مختلف سر برآورده است، به نمایش میگذارد.
مدار دور حقیقت مدیر دار وجود
مد بر ملکوت و مقدر اقسام
هوش مصنوعی: حقیقت و واقعیت باید در مرکز زندگی قرار گیرد و بر سرنوشت و موجودات دیگر تأثیر بگذارد. این حقیقت را درک کنیم که وجود، ارتباطی با سلطنت و مقدرات مختلف دارد.
دلش صفات ازل را حقیقت موصوف
دمش دوام ابد را طبیعت مادام
هوش مصنوعی: دل او صفاتی از ازل دارد که به حقیقت وصف شدهاند و دمش، نشانهای از بقا و جاودانی است که همیشه ادامه دارد.
سرای سر هویت سمای شمس قدم
صریح روح معیت صراط حق انام
هوش مصنوعی: خانهی اصلی هویت، نور شمس است. قدمی آشکار از روح همراهی که مسیر حقیقت را برای انسانها مشخص میکند.
سماط رزق ولایت سماری عظمت
بقلزم قدم و عین قلزم قمقام
هوش مصنوعی: رزق و نعمت، حاصل از ولایت و سرپرستی است که عظمت و بزرگی آن مانند دریا و عمیقترین نقاط دریاهاست. این امر اشاره به عمق و گستردگی مقام و جایگاه دارد.
مجددی که ازل را نمود وصل ابد
ب آن دائم و باقی باوست روز قیام
هوش مصنوعی: مجددی که در آغاز (ازل) همبستگی را با جاودانگی (ابد) نشان داد، آن شخصی است که در روز قیامت دائماً و همواره به او مرتبط است.
دل منور او حشر اکبر ارواح
تن مطهر او عرش اعظم اجسام
هوش مصنوعی: دل روشن او همانند قیامت است و روحهای پاک او، سپهر بزرگ جسمها را تشکیل میدهد.
ز خوان فقرش روزی برند و ریزه خورند
فرود و بر ز مهیم گرفته تا هوام
هوش مصنوعی: از سفرهٔ فقر، روزی میبرند و لقمههایی برمیدارند و از بلندیها به زمین میآیند و در آغوش ما قرار میگیرند.
ز عدل اوست که بازی کند بچوب شبان
بدشت گرگ و کند حفظ مرتع اغنام
هوش مصنوعی: از عدل خداوند است که شبان به چوپانی مشغول است و در زمان تاریکی شب با گرگها بازی میکند و از دامهای گوسفند در مرتع حفاظت میکند.
سوام و شیر بیک مرغزار و شیر عرین
ز بیم سر نزند پنچه بر سرین سوام
هوش مصنوعی: بیت میگوید که در این دشت و بیابان، شیر جرات ندارد که به سوام (گوسفند) نزدیک شود و او را شکار کند، چون ترس از قدرت و وحشت سوام در دل شیر نشسته است. به عبارت دیگر، حتی موجودی قوی و وحشی مانند شیر هم به خاطر ترس از دیگری به خود اجازه حمله نمیدهد. این نشاندهندهٔ تأثیر ترس و قدرت بر رفتار موجودات است.
بدار دنیی و عقبیست ذات او قیوم
برزق صورت و معنیست دست او قسام
هوش مصنوعی: خداوند به عنوان منبع و نگهدارنده روزی در دنیا و آخرت، هم از نظر ظاهری و هم از نظر باطنی، همچون دستی است که تقسیمکنندهی روزیها است.
بامرو خلق اولوالامر باقی موجود
به بدو و ختم خداوند مفضل منعام
هوش مصنوعی: تمامی مخلوقات و اصل و اساس آنها به فرمان و ارادهٔ خداوند متکی هستند و وجودشان به او وابسته است. خداوند مفضل، به عنوان سرپرست و نعمتدهنده، همواره در آغاز و پایان آنها حضوری دارد.
بصورتش نرسد دست انکشاف عقول
که عقل راست هیولاش منتهای مرام
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان فهم عمیق و واقعی به چهرهاش رسید، چرا که هوش و عقل بشر نمیتواند به تمامیت و زیبایی او پی ببرد و این خود نهایت آرزوها و خواستههاست.
امام قائم موجود و مهدی موعود
که اوست هادی سیر و سلوک اهل مقام
هوش مصنوعی: امام مهدی، که لقب او «قائم» است، راهنمایی است برای کسانی که در مسیر معنوی و رشد و کمال هستند. او رهبری برای پیمودن مراحل مختلفی است که افراد در سیر و سلوک خود طی میکنند.
سر بشرشه اثنا عشر حقیقت کل
ولی مطلق موجود خاص و رحمت عام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصیتی برجسته و خاص، در دوازده حقیقت وجود دارد که شامل مقام ولایت و رحمت عمومی میشود. در واقع، این بیان نشان میدهد که این موجودات خاص نمایانگر یک حقیقت عمیق و عمومی از رحمت و حکمت هستند.
بچشم اهل عنایت عیان چو نور وجود
به یمن و یسر و بتحت و بفوق و خلف امام
هوش مصنوعی: به چشم نیکاندیشان، حقیقت و وجود همچون نوری واضح و آشکار است، که در همه جا و از هر سو، چه در جلو، چه در عقب، و چه در جوانب، قابل مشاهده و درک است.
نه چشم سر که برونست شه ز حد حواس
بچشم سر که بود چشم راستین و کرام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تنها با دیده ظاهری نمیتوان به واقعیتی عمیق و حقیقی دست یافت. زیبایی و حقیقت، فراتر از آنچه که با چشم میبینیم وجود دارند و نیاز به بینش و درک عمیقتری دارند. بهتر است به احساسات و آگاهیهای درونی توجه کنیم، چرا که آنها ما را به درک واقعیات رهنمون میکنند.
پدید باشد خورشید یار کاهل شهود
بیقظه بینند آنرا که دیگران بمنام
هوش مصنوعی: خورشید وجود دوست آشکار است؛ اما کسانی که در خواب غفلتند، آن را نمیبینند، در حالی که دیگران آن را با نامی دیگر میشناسند.
منام چیست دمید آفتاب صبح ازل
ز مشرق دل بیدار و فا نه من نام
هوش مصنوعی: نام من چیست؟ آیا آفتاب صبح ازلی که از سمت مشرق دل بیدار دمیده، نام من است؟ نه، من تنها نامی ندارم.
مسافران هله هبو و قود کم قدطال
معاشران هله موتوقیا مکم قدقام
هوش مصنوعی: مسافران، بیایید و به هم بپیوندید، بگذارید از شادی و سرزندگی لذت ببریم. دوستان عزیز، بیایید به هم نزدیکتر شویم و لحظات خوب را در کنار هم بگذرانیم.
الا حقیقت معشوق و دولت باقی
بکار عشق تو من بنده کرده ام اقدام
هوش مصنوعی: ای عشق، من جانم را به تو سپردهام و به خاطر زیبایی و حقیقت محبوب، زندگیام را در این راه فدا کردهام.
صفای سر توام جان نهاده بر سر دست
سر مرا بسر خویش سای بر اقدام
هوش مصنوعی: وجود پاک و زیبای تو، جانم را به دست میگیرد و سرم را بر سر خود مینهد. با قدمهایت بر سر خودت سایه میافکنم.
مرا ببر بمقامی که اندرو تو مقیم
نمای روی و بمن ده دو چشم خویش بوام
هوش مصنوعی: مرا به جایی ببر که تو در آنجا ساکن هستی، و بر چهرهام نما و دو چشمان خود را به من هدیه کن.
که تا ببینم روئی که هست در هر روی
که تا بیابم کامی که هست در هر کام
هوش مصنوعی: میخواهم چهرهای را ببینم که در همه چهرهها وجود دارد و همچنین کامیابی را بیابم که در هر کامیابی نهفته است.
بحق عصمت مشکوه سر غیب بتول
مرا بخویش دلالت کن ای امام همام
هوش مصنوعی: ای امام بزرگوار، به حق عصمت و پاکی و زیبایی خاص بلایی، مرا به راز و حقیقت وجود حضرت مریم (بتول) راهنمایی کن.
کشیده تیغ خدائی بدست امرو بود
ز فرقت تو دل خلق تنگتر ز نیام
هوش مصنوعی: امروز در دست خداوند، تیغی کشیده شده است و دل مردم به خاطر جدایی تو تنگتر از نیام (غلاف) شده است.
بکش حسام و بکش منکران سر وجود
که آبروی وجودست زان کشیده حسام
هوش مصنوعی: حسام را به کار بگیر و افرادی که وجود را انکار میکنند، بکش. چرا که آبروی وجود به خاطر آن حسام است که بر کشیده شده.
لوای نصر ازل زن ببام قصر ابد
بپادشاهی منصور و دولت پدرام
هوش مصنوعی: پرچم پیروزی از آغاز بر فراز کاخ ابدی برافراشته است، نشانی از سلطنت منصور و ترقی دولت پدرام.