شمارهٔ ۱۸ - من مکنونات سره و فواتح افکاره و نعت حضرت ثامن الحجج ارواحنا فداه
ای چرخ گرد گرد مکش زارم
خیره مگرد در پی آزارم
بسیار آسیات کند گردش
کم سوده کن ز گردش بسیارم
ثابت نئی بسیرت خود کمتر
تهدید کن ز ثابت و سیارم
من مرکز زمین نیم و جورت
گردد بدور چون خط پرگارم
کاسد مکن که تاجر تجریدم
ای مشتریت مفلس بازارم
فاسد مکن که قافله چینم
مشک ترست تعبیه در بارم
بیزار کردیم تو ز خود آوخ
کز هستی تو و خود بیزارم
طومار وار پیچم و کردارت
تبتست در مطاوی طومارم
پندارم از تو کین کشم و غافل
کاین لقمه نیست در خور پندارم
دائم بر آن سری که بیوباری
ای اژدهای مردم او بارم
مجبور کردیم بگرفتاری
پنداشتم که فاعل مختارم
مختار بودم از دل و از قالب
بر صد هزار درد گرفتارم
در بند چار عنصر ظلمانی
از این مزاج مختلف آثارم
ظلمت نیم تجلی نورم من
ظلمت گرفته دامن انوارم
آبم ولی نه دستکش خاکم
نورم ولی نه دستخوش نارم
خاک بسیط مرکز توحیدم
باد بزان گلشن اسرارم
نار نزاده زاهن و از سنگم
ورد نرسته از گل و از خارم
من پر کاه بودم و غم صرصر
سنجیده بود چرخ بمعیارم
ایدون بسنگ کوه گران سنگم
بل کوه را بکوبد پیکارم
باز و شگال چرخ نرنجاند
با چون منی که ضیغم ناهارم
من شیر مرغزار الوهیت
آهوی قدس طعمه و ادرارم
برقاب هر دو قوس کنم جولان
عشق دلست رفرف رهوارم
کی میرسند قافله گردون
بر گرد من که قافله سالارم
چندین هزار دور ربوبی من
پیشم ز چرخ و آخر ادوارم
اطوار را بدائره ام ساری
در نقطه نهایت اطوارم
سیر جماد کرده شدم نامی
حیوان چرید یاسمن و خارم
حیوان شدم نه خار و نه گل بودم
ز آدم شکفت نوگل گلزارم
انسان شدم بکار طلب رفتم
مطلوب گشته باز طبکارم
سلاک راست چار سفر من خود
عمریست در کشاکش اسفارم
سیر منازل سفر ثانی
بیرون بود ز حیز گفتارم
بیرون بود ز خواب و خور و غفلت
سیر عوالم دل بیدارم
من بنده دلم که درین ظلمت
بنمود راه روشن هموارم
طی کرد بر عالم ناسوتی
تا بار داد در حرم یارم
بار خودی ز دوش بیفکندم
بر شکر آنکه محرم این بارم
بگذشته از زمان هله فانی در
دیهور و دهر و سرمد و دیهارم
بر ملک و بر ملک شده ام قاهر
مقهور عشق قاهر قهارم
از خاک ین دو دار نیالودم
شهپر که باز ساعد دادارم
از بلبلان گلشن لاهوتم
برگ ولایتست بمنقارم
آن ناوکم که بر هدف توحید
از سر نشسته تا بن سوفارم
آئینه شهودم و میتابد
خورشید یار از درو دیوارم
صد ره درین مشاهده روشن تر
از آفتاب آینه کردارم
بالا ترم ز پستی و از سستی
در ماء/منی بلندم و ستوارم
دریای پر ز خون بودی وحدت
بحر محیط او من نهمارم
خون تمام هستی ازین دریا
باشد بگردن دل خونخوارم
بر آفتاب و ماه فلک سلطان
درویش فقر حیدر کرارم
مست می ولایت موجودم
این خمر را بخانه خمارم
با یازده خلیفه پس از حیدر
یارم چنانکه دشمن اغیارم
اغیار کیست مقدرت مهدی
دجالها فشرده بمنشارم
کشتم جنود نفس بهیمی را
در ملک خویش قاتل کفارم
آتش زدم بمملکت شرکت
شر نیستم شراره اشرارم
در شاعری مقنن قانونم
بینی چو ژرف بینی اشعارم
دریای بی نهایت و بی قعرم
پیداست از تشعب انهارم
هان غوص کن گهر بر سلطان بر
من بحر پر ز گوهر شهوارم
بحرم محققست ز امواجم
ابرم معینست ز مدرارم
سر رشته خدات بدست آید
گر سر نهی برشته گفتارم
ایمن شوی ز سنگ سبکساران
گر نشمری بسنگ سکبارم
طاوس نیستم که تنم بر پر
من کی بفکر درهم و دینارم
رهزن نیم بسبک دغل بازان
اما بهوش باش که طرارم
داود وادیم که جبل گیرد
رقص جمل ز نغمه مزمارم
در زیر بار عشقم چون اشتر
بر دست یار باشد ماهارم
زالایش دوئیست دل صافی
مکنون سر عترت اطهارم
مشهور دهرم ازدم منصوری
منصور وار بر ز بر دارم
من کاه نیستم که اگر خیزد
باد از ختن برد زی بلغارم
نز هیبت بخار چنو کوهم
کافتد ز لرزه کیک بشلوارم
از چرخ و کوه و بحر و برم برتر
بیرون ز هر چهارم و هر چارم
چونان نیم بدست و دم نائی
درهای و هوی وحدت ناچارم
جان کیست جسم چیست کزین ساغر
نه سر بجای ماند و نه دستارم
دائر بدور خویشم و چابک تر
از آفتاب گنبد دوارم
دنیی است جیفه طالب دنیی سگ
سگ نیستم چه کار بمردارم
اشرار را ز رشته رقیت
حرم صفای باطن احرارم
خورشید آسمان صفا هانم
نور و ضیاست حکمت و کردارم
از بندگان شاه خراسانی
شمس هدی رضا سر ابرارم
بر روح کفر آژده سوهانم
بر چشم شرک تافته مسمارم
آنرا که نیست مور در سلطان
در آستین دیده و دل مارم
در بند عشق سلسله طه
گر نیستم مقید زنارم
دارم زمام ملک و ملک بر کف
در کار هر دو کونم و بیکارم
قدرم بپای فرق فلک ساید
غم نیست گر نداند مقدارم
پا تا بسر خرابم ازین کثرت
در شهر بند وحدت معمارم
نو کیسه نیستم زر دولت را
گنجور گنج و کان کهن بارم
از ذرگان شمس شموسم من
روشنگر شموسم و اقمارم
در باغ عزتم گل بینائی
خارت بدیده گر نگری خوارم
زنهار خوار نیستم ای رهرو
مشکن اگر درستی زنهارم
منگر بدینکه خواند خری ناقص
یا منحرف مزاجی بیمارم
بنگر بدینکه مکرمت باری
پرداخت چل صباح بتیمارم
در من نماند گل که نکشت آن شه
و اب حیات داد بتکرارم
تکرار چیست جلوه وحدانی
بیخست و شاخ و برگ و گل و بارم
چون شمع روز مرده و شب روشن
بین روز روشنست شب تارم
شمارهٔ ۱۷ - و من رشحات افکاره: ما زمره فقرا از روز در تعبیمشمارهٔ ۱۹ - فی کمالات النفسانیه و مراتب الانسانیه: وحدت جمعم نه لامکان نه مکانم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیلن (مضارع مسدس اخرب مکفوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای چرخ گرد گرد مکش زارم
خیره مگرد در پی آزارم
هوش مصنوعی: ای چرخ گردان، مرا به سختی در ننداز و به خاطر نابسامانیهای من به دنبال آزار و اذیت من نباش.
بسیار آسیات کند گردش
کم سوده کن ز گردش بسیارم
هوش مصنوعی: زندگی پر از چرخشها و رویدادهای مختلف است. هرچند که این گردشها ممکن است زیاد باشند، اما سعی کن از آنها کمتر به خودت فشار بیاوری و آرامش خود را حفظ کنی.
ثابت نئی بسیرت خود کمتر
تهدید کن ز ثابت و سیارم
هوش مصنوعی: بیش از حد خود را نترسان و خود را میان دو حالت ثابت و متحرک قرار نده. قدرت درک و بینش خود را همواره محفوظ نگهدار.
من مرکز زمین نیم و جورت
گردد بدور چون خط پرگارم
هوش مصنوعی: من به عنوان مرکز زمین هستم و وجودم مانند یک پرگار است که دیگران به دور من میچرخند.
کاسد مکن که تاجر تجریدم
ای مشتریت مفلس بازارم
هوش مصنوعی: کالاهایت را خراب نکن، زیرا من به عنوان فروشندهای تنها و به دور از تجارب تجاری، در این بازار از نظر مالی دچار مشکل هستم.
فاسد مکن که قافله چینم
مشک ترست تعبیه در بارم
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه در بار من مشک خیس وجود دارد، آن را خراب نکن.
بیزار کردیم تو ز خود آوخ
کز هستی تو و خود بیزارم
هوش مصنوعی: هیچگاه از خودت و وجودت متنفر نشوید، چرا که من نیز از وجود و خودم متنفرم.
طومار وار پیچم و کردارت
تبتست در مطاوی طومارم
هوش مصنوعی: من مانند یک طومار میپیچم و رفتار تو در عمق این طومار نوشته شده است.
پندارم از تو کین کشم و غافل
کاین لقمه نیست در خور پندارم
هوش مصنوعی: من فکر میکنم از تو دشمنی میکنم، در حالی که نمیدانم این حس خودم ناپسند و بیمورد است.
دائم بر آن سری که بیوباری
ای اژدهای مردم او بارم
هوش مصنوعی: من همیشه بر آن سر هستم که با تو همراه باشم، ای اژدهای مردم، من بار تو هستم.
مجبور کردیم بگرفتاری
پنداشتم که فاعل مختارم
هوش مصنوعی: به نظر میرسد در زمانی که به مشکلاتی دچار شدم، گمان کردم که خودم بر تمام امور مسلط و مختار هستم.
مختار بودم از دل و از قالب
بر صد هزار درد گرفتارم
هوش مصنوعی: من آزاد بودم از نظر روح و جسم، اما در عوض به صد هزار درد گرفتار شدم.
در بند چار عنصر ظلمانی
از این مزاج مختلف آثارم
هوش مصنوعی: من در زنجیر چهار عنصر تاریک گرفتار شدهام و این تنوع حال و روز من نشانههایی از آن است.
ظلمت نیم تجلی نورم من
ظلمت گرفته دامن انوارم
هوش مصنوعی: من خود را در ظلمت میبینم که جلوهای از نور هستم و در عین حال، در سایهی آن نورها قرار دارم.
آبم ولی نه دستکش خاکم
نورم ولی نه دستخوش نارم
هوش مصنوعی: من مانند آب هستم، اما نه به صورت ظاهری و ملموس. نوری دارم، اما نه به خاطر اثرپذیری از آتش.
خاک بسیط مرکز توحیدم
باد بزان گلشن اسرارم
هوش مصنوعی: خاک ساده و بیزیب و زرق و برق، محور و مرکز یکتایی من باشد، تا بوی خوش اسرار و رازهای درونیام را در باغی زیبا پراکند.
نار نزاده زاهن و از سنگم
ورد نرسته از گل و از خارم
هوش مصنوعی: من از جنس آتش و سنگ نیستم، بلکه زادهی گل و خارم.
من پر کاه بودم و غم صرصر
سنجیده بود چرخ بمعیارم
هوش مصنوعی: من مانند پر کاهی بودم که طوفان سرد و وحشتناکی در حال وزیدن بود و زندگیام تحت تاثیر این طوفان قرار داشت.
ایدون بسنگ کوه گران سنگم
بل کوه را بکوبد پیکارم
هوش مصنوعی: من چون سنگی سخت و بزرگ در کوه هستم، اما باید با پیکار و تلاش خود، کوه را بشکافم.
باز و شگال چرخ نرنجاند
با چون منی که ضیغم ناهارم
هوش مصنوعی: باز و شغال به خاطر اینکه من مانند شیر هستم، نگران نخواهند شد.
من شیر مرغزار الوهیت
آهوی قدس طعمه و ادرارم
هوش مصنوعی: من همچون شیر در دشت الوهیت و مانند آهویی در سرزمین قدس هستم که خوراک و آبی برای تغذیهام فراهم است.
برقاب هر دو قوس کنم جولان
عشق دلست رفرف رهوارم
هوش مصنوعی: من عاشقانه در دامان عشق جولان میزنم؛ مانند پرندهای که با نرمی و چالاکی پرواز میکند.
کی میرسند قافله گردون
بر گرد من که قافله سالارم
هوش مصنوعی: کی قافله زندگی به دور من خواهد رسید، وقتی که خودم راهبر آن هستم؟
چندین هزار دور ربوبی من
پیشم ز چرخ و آخر ادوارم
هوش مصنوعی: من در برابر قدرت و عظمت خدای خود قرار دارم و در عین حال، عمر و تجربیات فراوانی از گذر زمان و تکرار حوادث مختلف را پشت سر گذاشتهام.
اطوار را بدائره ام ساری
در نقطه نهایت اطوارم
هوش مصنوعی: من دگرگونیم را به دور گسترش دادهام و در اوج این دگرگونی، به نقطه نهایی خود رسیدهام.
سیر جماد کرده شدم نامی
حیوان چرید یاسمن و خارم
هوش مصنوعی: من از حالت بیجان و بیتحرکی گذشتهام و اکنون به حیات و زندگی رسیدهام؛ به گونهای که در میان زیبایی و زشتی، به شگفتیهای دنیا پی بردهام.
حیوان شدم نه خار و نه گل بودم
ز آدم شکفت نوگل گلزارم
هوش مصنوعی: من در دنیای انسانی، نه مانند خار و نه مانند گل بودم، اما اکنون به عنوان یک گل نو و تازه از گلزار آدمیان شکفتهام.
انسان شدم بکار طلب رفتم
مطلوب گشته باز طبکارم
هوش مصنوعی: من انسان شدم و برای کسب دانش و هدفهای خود تلاش کردم، اما حالا دوباره به کارهایی مشغول شدم که شاید به هدفم نرسیدم.
سلاک راست چار سفر من خود
عمریست در کشاکش اسفارم
هوش مصنوعی: در زندگی من مدتی طولانی است که در حال سفر و ماجراجویی هستم و این مسیر، بارها و بارها تغییر کرده و در حال تغییر است.
سیر منازل سفر ثانی
بیرون بود ز حیز گفتارم
هوش مصنوعی: سیر کردن در مراحل سفر دوم از حیطه سخنان من خارج است.
بیرون بود ز خواب و خور و غفلت
سیر عوالم دل بیدارم
هوش مصنوعی: از خواب و خوابآلودگی و غفلت بیرون آمدهام و به شناخت گوناگونیهایی از دلم پرداختهام.
من بنده دلم که درین ظلمت
بنمود راه روشن هموارم
هوش مصنوعی: من غلام دلم هستم که در این تاریکی، راه روشن و همواری را نشان میدهد.
طی کرد بر عالم ناسوتی
تا بار داد در حرم یارم
هوش مصنوعی: در اینجا به سفری اشاره شده است که فردی در دنیای مادی و زمینی انجام داده و با این سفر بار و توشهای را برای نزدیک شدن به معشوق خود جمعآوری کرده است. این بار در واقع نماد آگاهی، عشق و تجارب است که او را به حرم و حضوری معنوی میرساند.
بار خودی ز دوش بیفکندم
بر شکر آنکه محرم این بارم
هوش مصنوعی: من بار سنگینی را از دوش خود برداشتم و خوشحالم که کسی در این باربرداری با من همراه است.
بگذشته از زمان هله فانی در
دیهور و دهر و سرمد و دیهارم
هوش مصنوعی: از زمان گذشتهام، ای فانی، در الویتهای این جهان و ابدیت و گذر زمان.
بر ملک و بر ملک شده ام قاهر
مقهور عشق قاهر قهارم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر بیان میکند که بر سرزمین و همه چیزهایی که به آن تعلق دارد، توانمند و غالب است. او همچنین اشاره به قدرت عشق دارد که قوی و تسلیمناپذیر است و خودش را تحت تأثیر آن احساس میکند. در واقع، عشق او را با تمامی قدرتش در دست دارد و نمیتواند از آن رهایی یابد.
از خاک ین دو دار نیالودم
شهپر که باز ساعد دادارم
هوش مصنوعی: من از خاک و زمین به خود بال و پر ندادهام، زیرا که باز در دستان خالق هستم.
از بلبلان گلشن لاهوتم
برگ ولایتست بمنقارم
هوش مصنوعی: من از پرندگان باغ بهشت اطلاعات و احوالات ولایت را با نوک خود به دست میآورم.
آن ناوکم که بر هدف توحید
از سر نشسته تا بن سوفارم
هوش مصنوعی: من همان تیر هستم که به سمت هدف یکتایی نشانه رفتهام و تا رسیدن به هدف خود هیچ چیزی مانع من نخواهد شد.
آئینه شهودم و میتابد
خورشید یار از درو دیوارم
هوش مصنوعی: من به مانند یک آئینه هستم که عشق و حضور یارم در هر گوشه از وجودم درخشش دارد.
صد ره درین مشاهده روشن تر
از آفتاب آینه کردارم
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که من بارها و بارها در این دیدار، نیکیها و رفتارهایم را به وضوح بیشتر از نور خورشید میبینم.
بالا ترم ز پستی و از سستی
در ماء/منی بلندم و ستوارم
هوش مصنوعی: من از ناپایداری و ضعف فراتر هستم؛ در آب، استوار و بلند هستم.
دریای پر ز خون بودی وحدت
بحر محیط او من نهمارم
هوش مصنوعی: دریای پر از خون نشاندهندهی درد و رنج است و وحدت به معنای ارتباط و یکپارچگی است. این بیت به این مفهوم اشاره دارد که در این دریای آسیبدیده، من نمیتوانم به آرامی و با راحتی زندگی کنم. در واقع، اشاره به ناکامی در مواجهه با شرایط سخت و دشوار دارد.
خون تمام هستی ازین دریا
باشد بگردن دل خونخوارم
هوش مصنوعی: تمام جان و زندگی من به این دریا وابسته است و این دریا بر گردن دلم احساس سنگینی میکند.
بر آفتاب و ماه فلک سلطان
درویش فقر حیدر کرارم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به قدرت نامتناهی و بینظیر خود اشاره میکند و از جلال و عظمت آسمانها، یعنی خورشید و ماه، سخن میگوید. او خود را مانند حیدر کرار، که نماد شجاعت و فقر است، معرفی میکند و به نوعی نشان میدهد که در اوج فقر هم، دارای موقعیت و ارزشی بس والاست.
مست می ولایت موجودم
این خمر را بخانه خمارم
هوش مصنوعی: من در حالتی سرمست از عشق و محبت هستم و این نوشیدنی خاص، مرا به سمت خانه محبوبم میکشاند.
با یازده خلیفه پس از حیدر
یارم چنانکه دشمن اغیارم
هوش مصنوعی: من به یازده خلیفه پس از علی (علیهالسلام) به عنوان یار و همراه خودم وابستهام، همانطور که دشمنان، به دیگران و حریفان خود وابستهاند.
اغیار کیست مقدرت مهدی
دجالها فشرده بمنشارم
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه قدرت واقعی مهدی چگونه میتواند بر دجالها و افراد غیراخلاقی غلبه کند و نگرانیها و تهدیدهای آنها را به چالش بکشد. در واقع، این بیانگر این نکته است که حتی در برابر مشکلات و موانع، توانایی برتری وجود دارد که میتواند به پیروزی منجر شود.
کشتم جنود نفس بهیمی را
در ملک خویش قاتل کفارم
هوش مصنوعی: من نیروهای هوس و شهوت درون خود را از بین بردم و در سرزمین وجود خود، دشمنان نادانی را میکشم.
آتش زدم بمملکت شرکت
شر نیستم شراره اشرارم
هوش مصنوعی: من به سرزمین شرارتهای گروهی آتش میزنم و خودم را بخشی از آن شرارتها نمیدانم، بلکه شعلهای از بینظمی و فساد هستم.
در شاعری مقنن قانونم
بینی چو ژرف بینی اشعارم
هوش مصنوعی: اگر به عمق اشعارم بنگرید، متوجه میشوید که در شاعری قاعدهمند هستم و قوانین خاصی را رعایت میکنم.
دریای بی نهایت و بی قعرم
پیداست از تشعب انهارم
هوش مصنوعی: من دریای وسیع و عمیقی هستم که از شاخههای مختلفی که دارم، این وسعت و عمق خود را نشان میدهم.
هان غوص کن گهر بر سلطان بر
من بحر پر ز گوهر شهوارم
هوش مصنوعی: بیا و گنجی را از عمق دریا برای من بیاور، زیرا من در این دریا پر از گوهرهای خوشایند غرق شدهام.
بحرم محققست ز امواجم
ابرم معینست ز مدرارم
هوش مصنوعی: در حریم من، حقیقت از امواج زندگی پیداست و کمک من از بارشهای مداوم روشنتر میشود.
سر رشته خدات بدست آید
گر سر نهی برشته گفتارم
هوش مصنوعی: اگر سر خود را به صحبتهای من بسپاری، میتوانی به حقیقت خداوند نزدیک شوی.
ایمن شوی ز سنگ سبکساران
گر نشمری بسنگ سکبارم
هوش مصنوعی: اگر از سنگدلهای بیاحساس دوری کنی، در امان خواهی بود، حتی اگر خود را به سنگی سخت بیندازی.
طاوس نیستم که تنم بر پر
من کی بفکر درهم و دینارم
هوش مصنوعی: من طاووس نیستم که تنها به زیبایی ظاهریام فکر کنم؛ در واقع به دغدغههای مالی و دنیا حساسیت دارم.
رهزن نیم بسبک دغل بازان
اما بهوش باش که طرارم
هوش مصنوعی: مراقب باش، حتی اگر دغل بازان در مسیرت قرار بگیرند، من هم از نظر تیزبینی و زیرکی در کمین هستم.
داود وادیم که جبل گیرد
رقص جمل ز نغمه مزمارم
هوش مصنوعی: به داود میگویم که کوهها به خاطر صدای نغمهی ساز من به رقص درآیند.
در زیر بار عشقم چون اشتر
بر دست یار باشد ماهارم
هوش مصنوعی: من زیر بار عشق خود مثل شتری هستم که در دست یار خود برای حمل بار تسلیم است.
زالایش دوئیست دل صافی
مکنون سر عترت اطهارم
هوش مصنوعی: دل من پاک و بدون غل و غش است و ارتباط نزدیک و طاهرانی با خانواده اهل بیت دارم.
مشهور دهرم ازدم منصوری
منصور وار بر ز بر دارم
هوش مصنوعی: من در دنیا شهرتی پیدا کردهام، و مانند منصور، با قوت و قدرت از خودم دفاع میکنم.
من کاه نیستم که اگر خیزد
باد از ختن برد زی بلغارم
هوش مصنوعی: من چیزی نیستم که با وزش باد و تغییر شرایط جابجا شوم و بیخبر از خودم به جایی بروم.
نز هیبت بخار چنو کوهم
کافتد ز لرزه کیک بشلوارم
هوش مصنوعی: از شدت بخار، چنان میلرزم که گویی به خودم میپیچم و لرزهام به شلوارم رسیده است.
از چرخ و کوه و بحر و برم برتر
بیرون ز هر چهارم و هر چارم
هوش مصنوعی: من از همه چیزهایی که در زمین و آسمان وجود دارد، فراتر هستم و هیچکدام از این چهار دسته نمیتوانند مرا محدود کنند.
چونان نیم بدست و دم نائی
درهای و هوی وحدت ناچارم
هوش مصنوعی: من همچون نیمهای از وجود و نایای با صدای بلند در عالمی از وحدت، ناگزیر هستم.
جان کیست جسم چیست کزین ساغر
نه سر بجای ماند و نه دستارم
هوش مصنوعی: این بیت به بررسی رابطه روح و جسم میپردازد و نشان میدهد که وقتی فردی از قدرت نوشیدنی روحانی یا الهی مینوشد، نه تنها هویت جسمانی خود را فراموش میکند، بلکه از تمام متعلقات دنیوی خود نیز جدا میشود. در واقع، در این حالت فرد به گونهای غرق در تجربهاش میشود که دیگر نیازی به نشانههای ظاهری و دنیوی ندارد.
دائر بدور خویشم و چابک تر
از آفتاب گنبد دوارم
هوش مصنوعی: من در حال چرخش به دور خودم هستم و سریعتر از آفتاب در آسمان حرکت میکنم.
دنیی است جیفه طالب دنیی سگ
سگ نیستم چه کار بمردارم
هوش مصنوعی: دنیا چیزی بیارزش است و من دنبال چیزهای بیارزش نیستم. چرا باید برای آن بمیرم؟
اشرار را ز رشته رقیت
حرم صفای باطن احرارم
هوش مصنوعی: بدکاران در زنجیر وابستگی هستند، ولی آزادیخواهان از صفای درون بهرهمندند.
خورشید آسمان صفا هانم
نور و ضیاست حکمت و کردارم
هوش مصنوعی: خورشید آسمان پاکی و روشنی من است و نور و روشنایی را نما میکند. همچنین، دانش و عمل من نیز بر اساس همین نور و روشنایی است.
از بندگان شاه خراسانی
شمس هدی رضا سر ابرارم
هوش مصنوعی: من از بندگان پادشاه خراسانی هستم و شمس هدی رضا به من افتخار میدهد و من را از نیکوکاران میشمارد.
بر روح کفر آژده سوهانم
بر چشم شرک تافته مسمارم
هوش مصنوعی: من با روح کفر به شدت مبارزه میکنم و در برابر چشم کسانی که به شرک و دروغ اعتقاد دارند، مانند میخ سخت و مقاومی هستم.
آنرا که نیست مور در سلطان
در آستین دیده و دل مارم
هوش مصنوعی: فردی که در زندگیاش چیزی جز ظواهر و تظاهر نمیبیند و با باطن خود در دست ندارد، مانند موری است که در آستین سلطان پنهان شده، اما در واقعیتی خطرناک و سمی مانند مار است.
در بند عشق سلسله طه
گر نیستم مقید زنارم
هوش مصنوعی: در عشق گرفتارم و به هیچ قید و بندی وابسته نیستم.
دارم زمام ملک و ملک بر کف
در کار هر دو کونم و بیکارم
هوش مصنوعی: من در سلطنت و حکومت قدرت دارم و همه چیز در دستان من است، اما با این حال، بیکار و بیانبوهی هستم.
قدرم بپای فرق فلک ساید
غم نیست گر نداند مقدارم
هوش مصنوعی: من به اندازهای باارزش و مهم هستم که حتی اگر دنیا ارزش مرا نادیده بگیرد، باز هم غمگین نیستم.
پا تا بسر خرابم ازین کثرت
در شهر بند وحدت معمارم
هوش مصنوعی: من از سر تا پا در این کثرت و تنوع دچار مشکل هستم، اما در درون خودم به وحدت و یگانگی معمارم.
نو کیسه نیستم زر دولت را
گنجور گنج و کان کهن بارم
هوش مصنوعی: من ثروت و دارایی جدیدی ندارم، بلکه ذخایر و گنجینههای کهن و ارزشمندی در خود دارم.
از ذرگان شمس شموسم من
روشنگر شموسم و اقمارم
هوش مصنوعی: من از ذرات نور خورشید هستم و به دیگران روشنی و روشنایی میبخشیم و همچنین مانند ماهها نیز هستم.
در باغ عزتم گل بینائی
خارت بدیده گر نگری خوارم
هوش مصنوعی: در باغ شکوه و عظمت من، گل بینایی را مشاهده کن. اگر با دقت نگاه کنی، میبینی که من در نظر تو خوار و کمارزش هستم.
زنهار خوار نیستم ای رهرو
مشکن اگر درستی زنهارم
هوش مصنوعی: ای رهرو، مرا در نظر نداشته باش که من بیارزش هستم. اگر به راستی قصد کمک داری، حفظ کن مرا از فریب و آسیب.
منگر بدینکه خواند خری ناقص
یا منحرف مزاجی بیمارم
هوش مصنوعی: به این توجه نکن که یک الاغ ناتوان یا دارای مشکل مزاجی چه چیزی میگوید.
بنگر بدینکه مکرمت باری
پرداخت چل صباح بتیمارم
هوش مصنوعی: به این نکته توجه کن که لطف و محبت تو برای من کار سختی بوده است و من مدت زیادی را به انتظار نشستهام.
در من نماند گل که نکشت آن شه
و اب حیات داد بتکرارم
هوش مصنوعی: در من گلی باقی نمانده که آن پادشاه نتوانست آن را بپروراند و من با تکرار زندگی، به تشنگی خود ادامه میدهم.
تکرار چیست جلوه وحدانی
بیخست و شاخ و برگ و گل و بارم
هوش مصنوعی: تکرار به چه معناست؟ این همان جلوه و نشانهی یکتایی است که در طبیعت به صورت شاخهها، برگها، گلها و ثمرات نمایان میشود.
چون شمع روز مرده و شب روشن
بین روز روشنست شب تارم
هوش مصنوعی: وقتی که شمعی در روز خاموش است و در شب نور روشنی دارد، معلوم میشود که در روز روشنی وجود دارد اما در شب تاریکی حاکم است.