گنجور

شمارهٔ ۴۵

برد آرزو خرمن ما خوشه چین ما
از دست نارسا ننمود آستین ما
آیینهٔ نمونهٔ تمثال حیرتیم
چون آب موج خیز نباشد جبین ما
از شکر و صبر ذائقهٔ ما گرفته حظ
تلخ است در مذاق کسان انگبین ما
داغ است همچو لالهٔ بیدل در این چمن
از باغ روزگار گل دستچین ما
آمد اجل به دیدن ما گریه کرد و رفت
دارد مگر اثر نفس واپسین ما
هر دم در این چمن دل ما داغ می شود
هرگز به غیر لاله نرست از زمین ما
هرگز نمی شود ز دلم صورت تو محو
خوش کنده اند نام تو را در نگین ما
از هر طرف حوادث دنیای بی مدار
صف بسته می رود ز یسار و یمین ما
چون ماه در خیال رخ آفتاب او
ما را گداخت هیبت فکر متین ما
دیگر به سیر باغ جهان برنخاستیم
تا شد نهال قامت او دلنشین ما
ما زان سبب طریق ملامت گرفته ایم
ظاهر شود مگر هنر عیب بین ما
گر رشتهٔ حیات کند نیست غم که شد
هر تار موی زلف تو حبل المتین ما
ز آیین ما هر آن که سعیدا کند سؤال
فقر است کیش و مذهب و ترک است دین ما

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برد آرزو خرمن ما خوشه چین ما
از دست نارسا ننمود آستین ما
هوش مصنوعی: آرزوهای ما را کسی که توانایی کافی ندارد، به ما نرسانیده و دست ما را از بهره‌برداری بی‌ثمر نگه داشته است.
آیینهٔ نمونهٔ تمثال حیرتیم
چون آب موج خیز نباشد جبین ما
هوش مصنوعی: ما مانند آیینه‌ای هستیم که تجلی شگفتی را نمایش می‌دهد؛ اگر مثل آب موج‌دار نباشیم، این زیبایی و شگفتی در چهره ما نمایان نمی‌شود.
از شکر و صبر ذائقهٔ ما گرفته حظ
تلخ است در مذاق کسان انگبین ما
هوش مصنوعی: با وجود تلاش‌ها و صفات خوب، طعم و مزهٔ زندگی ما هنوز هم تلخ است، همانطور که دیگران از خوشی‌ها و شیرینی‌های زندگی بهره‌مند می‌شوند.
داغ است همچو لالهٔ بیدل در این چمن
از باغ روزگار گل دستچین ما
هوش مصنوعی: در این چمن، احساساتی دردناک و عمیق همچون لاله‌ای بی‌قرار وجود دارد که از روزگار نچندان خوش، گل‌های انتخابی و زیبا فراهم آمده است.
آمد اجل به دیدن ما گریه کرد و رفت
دارد مگر اثر نفس واپسین ما
هوش مصنوعی: زمان مرگ به سراغ ما آمد و گریه کرد و رفت، آیا نشانه‌ای از آخرین نفس‌های ما باقی مانده است؟
هر دم در این چمن دل ما داغ می شود
هرگز به غیر لاله نرست از زمین ما
هوش مصنوعی: هر لحظه در این گلزار، دل ما داغ و ملتهب می‌شود و هرگز چیزی جز لاله از سرزمین ما نروییده است.
هرگز نمی شود ز دلم صورت تو محو
خوش کنده اند نام تو را در نگین ما
هوش مصنوعی: هیچگاه نمی‌توانم تصویر تو را از دل خود پاک کنم، چرا که نام تو همچون نگینی در وجود من باقی مانده است.
از هر طرف حوادث دنیای بی مدار
صف بسته می رود ز یسار و یمین ما
هوش مصنوعی: حوادث و مشکلات دنیا از هر طرف به سمت ما می‌آیند و ما را احاطه کرده‌اند.
چون ماه در خیال رخ آفتاب او
ما را گداخت هیبت فکر متین ما
هوش مصنوعی: چون مانند ماه در تصور، چهره گل‌فام خورشید او ما را سوخت و ذوب کرد، عظمت و سنگینی تفکر ما.
دیگر به سیر باغ جهان برنخاستیم
تا شد نهال قامت او دلنشین ما
هوش مصنوعی: ما دیگر برای گشت و گذار در باغ دنیا نمی‌رویم، زیرا قامت او به قدری زیبا و دلنشین است که تمام توجه ما را به خود جلب کرده است.
ما زان سبب طریق ملامت گرفته ایم
ظاهر شود مگر هنر عیب بین ما
هوش مصنوعی: ما به خاطر همان دلیلی که داریم، راه عیب‌جویی را پیش گرفته‌ایم، مگر اینکه هنر و توانایی ما، نقص‌ها را در ما نمایان کند.
گر رشتهٔ حیات کند نیست غم که شد
هر تار موی زلف تو حبل المتین ما
هوش مصنوعی: اگر زندگی به پایان برسد، ناراحتی‌ای وجود ندارد، زیرا هر رشته از موهای زلف تو برای ما تبدیل به یک رشته محکم و ایمن شده است.
ز آیین ما هر آن که سعیدا کند سؤال
فقر است کیش و مذهب و ترک است دین ما
هوش مصنوعی: هر کسی که از اصول و آموزه‌های ما بپرسد، نشان‌دهنده‌ی نادانی است. باور و مذهب ما به دور از فقر و نیازمندی است و این‌گونه است که دین ما را تشکیل می‌دهد.