گنجور

شمارهٔ ۴۳

رو به هر کوهی نماید طور می‌دانیم ما
هرکه گوید حرف حق منصور می‌دانیم ما
غایبان گر در حضور ما سخن‌ها گفته‌اند
نیست ز ایشان رنجه‌ای، معذور می‌دانیم ما
قرب دلبر جز فنای عاشق بیچاره نیست
هرکه نزدیک است او را دور می‌دانیم ما
کام از انگشت حلوای جهان شیرین مکن
این بنا را خانهٔ زنبور می‌دانیم ما
یار اگر آن است ای زاهد که مایش دیده‌ایم
از من و تو دید او مستور می‌دانیم ما
هر سری کان از خیال او ندارد شورشی
خشک‌تر از کاسهٔ تنبور می‌دانیم ما
در تماشای گل روی تو چشم غیر را
همچو نرگس در گلستان کور می‌دانیم ما
مردمان دیده را ورد است دایم «ان یکاد»
چشم بد را از جمالش دور می‌دانیم ما
ما معانی در نظر داریم نی ریش و سبیل
کاسهٔ می گل بود فغفور می‌دانیم ما
صحتی کان از طعام و می‌کند حاصل کسی
در طریقت خسته و رنجور می‌دانیم ما
دل اگر بی‌طاقتی در هجر دارد عیب نیست
اندرین معنی ورا مجبور می‌دانیم ما
ای سعیدا می‌روی بر دار چون خود گفته‌ای
هرکه گوید حرف حق منصور می‌دانیم ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رو به هر کوهی نماید طور می‌دانیم ما
هرکه گوید حرف حق منصور می‌دانیم ما
هوش مصنوعی: هر که به سوی کوهی اشاره کند، می‌دانیم که او راست می‌گوید. ما هر کسی را که حقیقت را بیان کند، به عنوان یک پیرو راستین می‌شناسیم.
غایبان گر در حضور ما سخن‌ها گفته‌اند
نیست ز ایشان رنجه‌ای، معذور می‌دانیم ما
هوش مصنوعی: اگر غایبان در حضور ما سخنانی گفته‌اند، ما از آن‌ها دلگیر نیستیم و آن‌ها را معذور می‌دانیم.
قرب دلبر جز فنای عاشق بیچاره نیست
هرکه نزدیک است او را دور می‌دانیم ما
هوش مصنوعی: برای نزدیک شدن به محبوب، باید عاشق بیچاره‌ای بود که همه چیز را فدای او کند. هر کسی که به او نزدیک است، در حقیقت، دور از او به نظر می‌رسد.
کام از انگشت حلوای جهان شیرین مکن
این بنا را خانهٔ زنبور می‌دانیم ما
هوش مصنوعی: از شیرینی‌های دنیا لذت نبر و خود را غرق در لذت نکن، چرا که این دنیا را مانند لانهٔ زنبور می‌دانیم که پر از مشکلات و سختی‌هاست.
یار اگر آن است ای زاهد که مایش دیده‌ایم
از من و تو دید او مستور می‌دانیم ما
هوش مصنوعی: اگر یار همان کسی است که ما یکدیگر را می‌بینیم، پس باید بدانیم که او را در حقیقت پوشیده و پنهان می‌دانیم.
هر سری کان از خیال او ندارد شورشی
خشک‌تر از کاسهٔ تنبور می‌دانیم ما
هوش مصنوعی: هرکسی که از خیال او بی‌خبر باشد، تلاشی بی‌فایده و بی‌احساس دارد، مانند صدای خالی و یکنواخت تنبور.
در تماشای گل روی تو چشم غیر را
همچو نرگس در گلستان کور می‌دانیم ما
هوش مصنوعی: نمی‌گذاریم کسی غیر از خودمان زیبایی تو را ببیند و به نوعی مانند نرگس در باغ گل، چشم هر کس دیگری را از تماشای تو بسته می‌دانیم.
مردمان دیده را ورد است دایم «ان یکاد»
چشم بد را از جمالش دور می‌دانیم ما
هوش مصنوعی: مردم همواره «ان یکاد» را می‌خوانند و با این کار، چشم‌زخم را از زیبایی او دور می‌سازند.
ما معانی در نظر داریم نی ریش و سبیل
کاسهٔ می گل بود فغفور می‌دانیم ما
هوش مصنوعی: ما به مفاهیم عمیق‌تری فکر می‌کنیم و به چیزهای ظاهری مانند مو و سبیل اهمیت نمی‌دهیم؛ در واقع، برای ما، مهم این است که درون خویش را بشناسیم و باده‌نوشی را مانند گلی زیبا می‌دانیم.
صحتی کان از طعام و می‌کند حاصل کسی
در طریقت خسته و رنجور می‌دانیم ما
هوش مصنوعی: ما می‌دانیم که کسی در مسیر طریقت، اگر از غذا و نوشیدنی سالم بهره‌مند نباشد، خسته و رنجور خواهد بود.
دل اگر بی‌طاقتی در هجر دارد عیب نیست
اندرین معنی ورا مجبور می‌دانیم ما
هوش مصنوعی: اگر دل در دوری معشوق بی‌تابی کند، جای عیبی نیست؛ ما او را در این احساس موجه می‌دانیم.
ای سعیدا می‌روی بر دار چون خود گفته‌ای
هرکه گوید حرف حق منصور می‌دانیم ما
هوش مصنوعی: ای سعید، تو به دار می‌روی؛ همان‌طور که خودت گفته‌ای، هر کسی که سخن حق بگوید، ما او را منصور می‌دانیم.