شمارهٔ ۳۹
بی غم نفسی نیست دل باخبر ما
زخمی است که سوزد به دل ما جگر ما
دیدیم که این چشم به آن روی سزا نیست
برخاسته منظور ز پیش نظر ما
ما شعله نماییم ولی تشنه نوازیم
چون ابر چکد آب ز برق شرر ما
شمشیر خجالت که کشد لاف درونان
بی رنگ برآید ز جگر نیشتر ما
می گفت به جان دوش سعیدا دل محزون
زینهار که از خود نروی بی خبر ما
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بی غم نفسی نیست دل باخبر ما
زخمی است که سوزد به دل ما جگر ما
هوش مصنوعی: هیچکس بدون غم نمیتواند زندگی کند، دل ما از درد و رنج خبر دارد و زخم عمیقی در دل ما وجود دارد که همچنان سوزاننده است.
دیدیم که این چشم به آن روی سزا نیست
برخاسته منظور ز پیش نظر ما
هوش مصنوعی: ما متوجه شدیم که چشم ما شایسته دیدن آن چهره نیست، و بنابراین از پیش چشمان ما بهعقب بازگشته است.
ما شعله نماییم ولی تشنه نوازیم
چون ابر چکد آب ز برق شرر ما
هوش مصنوعی: ما مانند شعلههای آتش برای دیگران درخشندگی و زیبایی داریم، اما در عین حال عطش و نیاز دیگران را برطرف میکنیم؛ همانطور که ابرها در هنگام رعد و برق، باران میبارند و نیاز زمین را میشکافند.
شمشیر خجالت که کشد لاف درونان
بی رنگ برآید ز جگر نیشتر ما
هوش مصنوعی: زمانی که شمشیر خجالت به کار گرفته میشود، افرادی که درون خود را پنهان کردهاند، در نهایت بدون رنگ و رو از دل ما بیرون میآیند.
می گفت به جان دوش سعیدا دل محزون
زینهار که از خود نروی بی خبر ما
هوش مصنوعی: میگفت: ای سعید، به جانم قسم! دل غمگین مرا ملتمس میشود که مبادا از خودت بیخبر بروی و ما را فراموش کنی.

سعیدا