گنجور

شمارهٔ ۲۰۶

مکن به روی دلارام من نظر گستاخ
مرو چو خس به دم اژدر شرر گستاخ
به در کند ز جهانت فلک به رخ زردی
چو آفتاب روی گرچه در به در گستاخ
چو زلف یار مبادا سیاه کجدستی
به زور شانه به آن مو شود کمر گستاخ
به موج چین جبین بتان مشو حیران
مرو ز جهل به دریای پرخطر گستاخ
نظر به ابروی او می کنی ز جان بگذر
مشو مقابل شمشیر، بی سپر گستاخ
من فقیر چه سازم به آن چنان یاری
که کس به او نشود جز به سیم و زر گستاخ
به جان خویش سعیدا تو خود زدی آتش
بگفتمت که به آن رو مکن نظر گستاخ

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مکن به روی دلارام من نظر گستاخ
مرو چو خس به دم اژدر شرر گستاخ
هوش مصنوعی: به چهره محبوب من با جرأت نگاه نکن، مانند خاکی که پشت مار در آتش است.
به در کند ز جهانت فلک به رخ زردی
چو آفتاب روی گرچه در به در گستاخ
هوش مصنوعی: از جهان و زندگی کناره‌گیری کن، مانند آفتابی که چهره‌اش زرد است. هرچند از در به در و بی‌پروا می‌گذری، اما این حالت هنوز وجود دارد.
چو زلف یار مبادا سیاه کجدستی
به زور شانه به آن مو شود کمر گستاخ
هوش مصنوعی: اگر موهای یار مثل زلف سیاه باشد، نگذار که با زور شانه زدن، آن موها به شکل گستاخی درآید.
به موج چین جبین بتان مشو حیران
مرو ز جهل به دریای پرخطر گستاخ
هوش مصنوعی: به خطوط و حرکات چهره زیبای معشوق دل نباز و حیران نشو، زیرا از دانایی و آگاهی به دنیای پر خطر و بیکران وارد می‌شوید.
نظر به ابروی او می کنی ز جان بگذر
مشو مقابل شمشیر، بی سپر گستاخ
هوش مصنوعی: اگر به ابروی او چشم بدوزی، جان را هم فدای او کن و از او محافظت نکن، چرا که در برابر شمشیری که بی‌سپری به آن نزدیک می‌شوی، خطرناکتری.
من فقیر چه سازم به آن چنان یاری
که کس به او نشود جز به سیم و زر گستاخ
هوش مصنوعی: من به عنوان یک انسان نیازمند، چه می‌توانم بکنم برای کسی که تنها با پول و ثروت به او نزدیک می‌شوند و دیگران را جرات نمی‌کنند به او نزدیک شوند.
به جان خویش سعیدا تو خود زدی آتش
بگفتمت که به آن رو مکن نظر گستاخ
هوش مصنوعی: با جان خودت بازی نکن، چرا که من به تو گفتم به آن سمت نرو و بی‌پروا نگاه نکن.