شمارهٔ ۲۰۲
هرگز ندیده ام گرهی بر جبین صبح
دارم نیازها به رخ نازنین صبح
شد آفتاب داغ نمایان به هر دو کون
دست نسیم شب چو شکست آستین صبح
نبود عجب چو غنچه اگر پاشم از نسیم
دارم دمی چو بوی گل آن هم رهین صبح
بر آفتاب روی تو از حلقه های زلف
گویا که می چکد عرق یاسمین صبح
تا دید خویش را ز خجالت به باد رفت
آیینه ای است زنگی شب را جبین صبح
آیین صبح و مشرب او روز روشن است
کافر اگر نیاورد ایمان به دین صبح
تا شد عیان گشادگی جبهه ات به خلق
در دور حسن روی تو مهر است کین صبح
بردار آستین بنما داغ خویش را
روشن شود جهان ز گل آتشین صبح
حرف درست گویمت ای دل ز طول عمر
از کوتهی نخورده شکست آستین صبح
چون شیشهٔ می است ظهور و بطون ما
نبود جدا ز هم دل صبح و جبین صبح
از فکر آبدار سعیدا چو آفتاب
گل ها شکفته از غزلم در زمین صبح
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هرگز ندیده ام گرهی بر جبین صبح
دارم نیازها به رخ نازنین صبح
هوش مصنوعی: هرگز ندیدهام که صبح بر پیشانی خود مشکلاتی داشته باشد، اما من همیشه نیازهایم را به زیبایی صبح نشان میدهم.
شد آفتاب داغ نمایان به هر دو کون
دست نسیم شب چو شکست آستین صبح
هوش مصنوعی: آفتاب گرم و درخشان به وضوح در آسمان نمایان شده، و نسیم شب که آرام بود، با آغاز صبح آستینش را کنار زده است.
نبود عجب چو غنچه اگر پاشم از نسیم
دارم دمی چو بوی گل آن هم رهین صبح
هوش مصنوعی: عجیب نیست که اگر غنچهای را در نسیم باز کنم، برای مدتی بویی شبیه گل میفروشم که آن هم به خاطر صبح است.
بر آفتاب روی تو از حلقه های زلف
گویا که می چکد عرق یاسمین صبح
هوش مصنوعی: نور خورشید به چهرهات میتابد و از حلقههای موهایت، عطر یاسمین صبح به آرامی به پایین میچکد.
تا دید خویش را ز خجالت به باد رفت
آیینه ای است زنگی شب را جبین صبح
هوش مصنوعی: وقتی او خود را دید، به خاطر شرم، تحت تأثیر قرار گرفت. مانند آینهای که در شب به زنگار آغشته شده و صبح، دوباره روشن و صاف میشود.
آیین صبح و مشرب او روز روشن است
کافر اگر نیاورد ایمان به دین صبح
هوش مصنوعی: آیین صبح و ویژگیهای او در روز روشن نمایان است؛ حتی اگر کافر هم ایمان به دین روز نیاورد، این حقیقت همچنان واضح و روشن است.
تا شد عیان گشادگی جبهه ات به خلق
در دور حسن روی تو مهر است کین صبح
هوش مصنوعی: وقتی چهرهات درخشش خود را نشان میدهد، مردم زیبایی تو را مانند خورشید صبح میبینند و از آن شگفتزده میشوند.
بردار آستین بنما داغ خویش را
روشن شود جهان ز گل آتشین صبح
هوش مصنوعی: آستین خود را بالا بزن و نشان بده که دل شکستگی و درد تو چقدر عمیق است، تا جهان با نور عشق و امیدی که از دل تو برمیخیزد، روشن شود.
حرف درست گویمت ای دل ز طول عمر
از کوتهی نخورده شکست آستین صبح
هوش مصنوعی: ای دل، به تو میگویم که از طول عمر نگران نباش، چون در زندگی اگرچه روزها کوتاه هستند، اما هر صبح نوید تازهای به همراه دارد که نباید آن را از دست بدهی.
چون شیشهٔ می است ظهور و بطون ما
نبود جدا ز هم دل صبح و جبین صبح
هوش مصنوعی: دل و صورت ما مانند شیشهای است که در آن وجود و صورتهای ما به طور کامل با هم آمیختهاند. مثل اینکه صبح و رخسارهاش هیچگاه از هم جدا نیستند.
از فکر آبدار سعیدا چو آفتاب
گل ها شکفته از غزلم در زمین صبح
هوش مصنوعی: از اندیشهی خوش و روشن سعیدا، مانند آفتاب گلها در صبح شکوفه میزنند و در دنیای شعر من رشد میکنند.