گنجور

شمارهٔ ۲۰

انگشت تعرض نرسیده سخنم را
آسیب خزان راه ندیده چمنم را
از بسکه لطیف است مرا ذایقه در کام
چون زهر کند حرف مکرر دهنم را
ای شیخ نگه دار ز هم صحبتی ام دل
چون خلوت خود شهره مکن انجمنم را
دانی که چو من گور به آتش زده ای نیست
گر باز کنی و بشکافی کفنم را
حرف می و معشوق ز من عقل رباید
زنار بود هر خم مو برهمنم را
از بسکه چو گل چاک زدم خرقهٔ تجرید
دامان و گریبان نبود پیرهنم را
عضوم همه پرخار چو ماهی بود اما
هرگز نخلد خار تعلق بدنم را
بیگانه ندارد خبر از رجعت عشاق
جز اهل وطن راه ندیده وطنم را
شیرینی حرف است سعیدا که زبانم
بیرون نگذارد که برآید سخنم را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

انگشت تعرض نرسیده سخنم را
آسیب خزان راه ندیده چمنم را
هوش مصنوعی: سخن من هیچ آسیب و تهدیدی را تجربه نکرده و مانند چمن در بهار، از خطرات فصل پاییز در امان مانده است.
از بسکه لطیف است مرا ذایقه در کام
چون زهر کند حرف مکرر دهنم را
هوش مصنوعی: به خاطر لطافت و شیرینی احساسات من، هر بار که چیزی تکراری می‌شنوم، همانند زهر بر کامم تأثیر می‌گذارد و حس خوشایندم را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
ای شیخ نگه دار ز هم صحبتی ام دل
چون خلوت خود شهره مکن انجمنم را
هوش مصنوعی: ای شیخ، لطفاً از هم‌نشینی با من پرهیز کن، زیرا دل من مانند فضای خصوصی‌ام، شایسته‌ی نمایش نیست. مرا در جمع دیگران مشهور نکن.
دانی که چو من گور به آتش زده ای نیست
گر باز کنی و بشکافی کفنم را
هوش مصنوعی: می‌دانی که هیچ‌کس مانند من در آتش روحش را نمی‌سوزاند، اگر بخواهی و کفنم را باز کنی.
حرف می و معشوق ز من عقل رباید
زنار بود هر خم مو برهمنم را
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده که حرف شراب و عاشق موجب می‌شود که عقل از من برباید. همچنین به این نکته اشاره شده که هر حلقه مو مانند زنجیری در اطراف من قرار گرفته است. به عبارتی، وجود عشق و شراب به قدری در زندگی‌ام تاثیرگذار است که هیچ چیز دیگری نمی‌تواند عقل مرا به خود مشغول کند.
از بسکه چو گل چاک زدم خرقهٔ تجرید
دامان و گریبان نبود پیرهنم را
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه به‌طور مداوم خودم را مورد آزمایش قرار داده‌ام و بسیار تلاش کرده‌ام، دیگر پیراهنی ندارم که بپوشم و به وضعیت معنوی‌ام دامن بزنم.
عضوم همه پرخار چو ماهی بود اما
هرگز نخلد خار تعلق بدنم را
هوش مصنوعی: بدن من مانند ماهی با همه‌ی خارهایی که دارد، احساس آزادی می‌کند، اما هرگز نمی‌گذارد که آن خارها به وجودم وابستگی ایجاد کنند.
بیگانه ندارد خبر از رجعت عشاق
جز اهل وطن راه ندیده وطنم را
هوش مصنوعی: بیگانه‌ها از بازگشت عاشقان خبری ندارند، جز افرادی که در وطن خود زندگی کرده‌اند و راه وطن را دیده‌اند.
شیرینی حرف است سعیدا که زبانم
بیرون نگذارد که برآید سخنم را
هوش مصنوعی: حرف‌های شیرین و دلنشینی وجود دارد، اما گوینده به خاطر زیبایی آن‌ها نمی‌تواند زبانش را به بیان آن‌ها وادار کند.