شمارهٔ ۱۹۹
از دم تیغ قضا شیر مکیده است صبح
از شب و از روز خود مهر بریده است صبح
بلبل شب زنده دار خون جگر می خورد
پنبهٔ غفلت ز گوش تا نکشیده است صبح
فرق ندارد ز هم روز [و] شب وصل من
شام قضا ناشده، باز دمیده است صبح
از حرکات فلک وز سکنات زمین
صورت خشم است مهر طبع رمیده است صبح
خنجر عریان کیست بر جگر آسمان
شام فرورفته بود باز کشیده است صبح
چشم سفیدی است روز، آه کشیده است شام
روی سیاه است شب، دست گزیده است صبح
قدر شب وصل ما هیچ نداند که چیست
نیم شب از دست او می نکشیده است صبح
بر ورق روزگار نیست جز این سرنوشت
خواب گران است شب، بخت رمیده است صبح
ساده جوانی است شب بی خبر از عمر خویش
خط بیاضش به روی تا ندمیده است صبح
این همه فیض از کجا تافت سعیدا از او
گز ز دم صادقی سرنکشیده است صبح
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از دم تیغ قضا شیر مکیده است صبح
از شب و از روز خود مهر بریده است صبح
هوش مصنوعی: صبح بهعنوان یک پدیده نو و تازه، از خطرات و چالشهای شب عبور کرده و با وجود همه سختیها، وجود خود را باز میکند. همچنین صبح در مقایسه با روز، از روشنایی و گرما بهرهمند شده اما به شنیدن خبرهای تلخ نیز میپردازد و از مهر و محبت و امید برای فردا دست کشیده است.
بلبل شب زنده دار خون جگر می خورد
پنبهٔ غفلت ز گوش تا نکشیده است صبح
هوش مصنوعی: بلبل شبزندهدار با درد و رنج خود دلش را میسوزاند و در عین حال، برای اینکه به واقعیتهای تلخ دنیای خود توجه نکند، غفلت را به گوش خود میزند تا صبح زود فرا نرسد و او را آگاه نکند.
فرق ندارد ز هم روز [و] شب وصل من
شام قضا ناشده، باز دمیده است صبح
هوش مصنوعی: تفاوتی ندارد که روز باشد یا شب، زیرا ارتباط من با معشوق مانند شب قضا و تقدیر سپری نشده است و هنوز صبح دوباره روشنایی خود را بخشیده است.
از حرکات فلک وز سکنات زمین
صورت خشم است مهر طبع رمیده است صبح
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالاتی از خلقت و طبیعت میپردازد. اشاره به این دارد که حرکتهای آسمان و سکون زمین، نمادهای خشم و نارضایتی هستند و همچنین صبح که به عنوان نمادی از طبع و روح زودگذر به تصویر کشیده شده، نشاندهندهی حالتی فرار و ناپایدار است. به عبارتی، این اوضاع نشاندهندهی ناپایداری و خشمی است که در طبیعت و در نتیجه در زندگی انسانی به وجود میآید.
خنجر عریان کیست بر جگر آسمان
شام فرورفته بود باز کشیده است صبح
هوش مصنوعی: خنجر تیز و برندهای که بر دل آسمان شب در شام فرود آمده، اکنون دوباره بیرون آمده و صبح را نشان میدهد.
چشم سفیدی است روز، آه کشیده است شام
روی سیاه است شب، دست گزیده است صبح
هوش مصنوعی: روز، با نوری روشن و درخشنده میتابد، اما شب با چهرهای تاریک و غمانگیز دور است. صبح به آرامی وارد میشود، اما انگار با درد و خستگی دست و پنجه نرم میکند.
قدر شب وصل ما هیچ نداند که چیست
نیم شب از دست او می نکشیده است صبح
هوش مصنوعی: قدر و ارزش شب وصال ما را هیچ کس نمیداند، زیرا در نیمه شب، او (محبوب) از من جدا نشده و صبح را نمیبیند.
بر ورق روزگار نیست جز این سرنوشت
خواب گران است شب، بخت رمیده است صبح
هوش مصنوعی: در صفحههای زندگی، تنها سرنوشت ما این است که شبها خواب عمیقی داشته باشیم و صبحها امیدی به بخت و روز خوب نداشته باشیم.
ساده جوانی است شب بی خبر از عمر خویش
خط بیاضش به روی تا ندمیده است صبح
هوش مصنوعی: جوانی با خیال راحت و سادهدل است که در شب بیخبر از گذر عمرش، روی یک ورق سفید خط میزند، تا زمانی که صبح سر برسد.
این همه فیض از کجا تافت سعیدا از او
گز ز دم صادقی سرنکشیده است صبح
هوش مصنوعی: این همه نعمت و برکت از کجا به ما رسیده است؟ خوشبختی ما از جایی نشأت گرفته که به خاطر صداقت و راستی، از آغاز روز به ما الهام شده است.