شمارهٔ ۱۹۸
دور است و همین باغ و بهاری و دگر هیچ
ماییم و کف دست نگاری و دگر هیچ
زهاد ندارند جز این نقد و قماشی
صد دانهٔ تسبیح شماری و دگر هیچ
ز اسباب جهان دوست نداریم جز این سه
جام می و یاری و کناری و دگر هیچ
همچون جرس ای کعبهٔ مقصود در این راه
داریم همین ناله و زاری و دگر هیچ
می گفت به گل بلبل مسکین که در این باغ
ماییم و همین زحمت خاری و دگر هیچ
معذور که چون روی نمایی به خلایق
ماییم و همین جان نثاری و دگر هیچ
غیر از تن افسرده نداریم پناهی
ماییم و همین کهنه حصاری و دگر هیچ
بر عمر مکن تکیه بزن نقش بر آبی
دور است و شش و پنج قماری و دگر هیچ
زان عمر گرانمایه به اینیم تسلی
گاهی نظر از راهگذاری و دگر هیچ
ز این راه رسیدند به مردی همه لیکن
ماییم و همین گرد و غباری و دگر هیچ
صد شکر که داریم چو سیماب سعیدا
در چاه غمش صبر و قراری و دگر هیچ
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دور است و همین باغ و بهاری و دگر هیچ
ماییم و کف دست نگاری و دگر هیچ
هوش مصنوعی: این باغ و بهار برای ما دور به نظر میرسد و غیر از این، فقط ما هستیم و تصویری که در دست داریم، و چیز دیگری نیست.
زهاد ندارند جز این نقد و قماشی
صد دانهٔ تسبیح شماری و دگر هیچ
هوش مصنوعی: زاهدان فقط به همین یک دنیا و چیزهای مادی وابستهاند، و تنها چیزی که دارند، چند دانه تسبیح است و بس.
ز اسباب جهان دوست نداریم جز این سه
جام می و یاری و کناری و دگر هیچ
هوش مصنوعی: ما در این دنیا به هیچ چیزی جز این سه چیز علاقهای نداریم: جام می، همراهی دوستهامان و یک مکان آرام. به جز اینها، چیز دیگری نمیخواهیم.
همچون جرس ای کعبهٔ مقصود در این راه
داریم همین ناله و زاری و دگر هیچ
هوش مصنوعی: ما در این مسیر همچون زنگی که به صدا در میآید، فقط همین ناله و زاری را داریم و چیزی بیشتر نیست.
می گفت به گل بلبل مسکین که در این باغ
ماییم و همین زحمت خاری و دگر هیچ
هوش مصنوعی: بلبل بیچاره به گل میگوید که ما در این باغ فقط برای زحمت و تحمل خاری حضور داریم و هیچ چیز دیگری نداریم.
معذور که چون روی نمایی به خلایق
ماییم و همین جان نثاری و دگر هیچ
هوش مصنوعی: من بابت این که وقتی تو را میبینم و مردم دور و برم هستن، هیچ چیزی جز جانم را فدای تو نمیکنم، عذرخواهی میکنم.
غیر از تن افسرده نداریم پناهی
ماییم و همین کهنه حصاری و دگر هیچ
هوش مصنوعی: جز بدن خستهام، جایی برای پناهندگی نداریم. ما فقط همین دیوار قدیمی را داریم و هیچ چیز دیگری نداریم.
بر عمر مکن تکیه بزن نقش بر آبی
دور است و شش و پنج قماری و دگر هیچ
هوش مصنوعی: به زندگی خود زیاد تکیه نکن، زیرا به مانند تصویری بر روی آب است که در دوردستها نافرجام باقی میماند. در واقع، زندگی همچون یک قمار است که هیچ چیز تضمینی ندارد و ارزش زیادی ندارد.
زان عمر گرانمایه به اینیم تسلی
گاهی نظر از راهگذاری و دگر هیچ
هوش مصنوعی: از عمر با ارزش خود به این صورت تسلی میگیریم که گاهی به گذراندن لحظات خوب و دلپذیر فکر میکنیم، و جز این دیگر هیچ.
ز این راه رسیدند به مردی همه لیکن
ماییم و همین گرد و غباری و دگر هیچ
هوش مصنوعی: از این مسیر به مردی رسیدند، اما ما تنها همین گرد و غباریم و هیچ چیز دیگری نداریم.
صد شکر که داریم چو سیماب سعیدا
در چاه غمش صبر و قراری و دگر هیچ
هوش مصنوعی: شکر خدا را که مانند سیمای خوش، در درون غمهایش صبر و آرامش داریم و به چیز دیگری نیاز نداریم.