گنجور

شمارهٔ ۱۹۷

تا کرد آن پریرخ و نامهربان خروج
جان رخت بست و کرد ز تنها روان خروج
پیری فکنده طرفه فتوری حواس را
گویا که کرده یوسف از این کاروان خروج
ایمان به فکر زلف بتی تازه می کنند
شاید که کرده مهدی آخر زمان خروج
در خم نشست دختر رز با هزار ناز
از شیشه کرد آفت پیر و جوان خروج
دارم به دل ملاحظه دایم که بی محل
تا نکته ای مباد کند از زبان خروج
ای نازنین چرانشوی مهدی زمان
هرگز نکرده مثل تویی در جهان خروج
تا قامتش بدیدم و رخسار ماه او
در حیرتم که کرده ز سرو ارغوان خروج
ای لعل پاره گوهر یکدانه ای چو تو
تا این زمان نکرده ز بحر و ز کان خروج
زان خاکسار گشته سعیدا که کرده است
آدم به این کمال از این خاکدان خروج

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا کرد آن پریرخ و نامهربان خروج
جان رخت بست و کرد ز تنها روان خروج
هوش مصنوعی: آن پری زیبای بی رحم، وقتی رفت، جانم هم با او رفت و تنهایی‌ام آغاز شد.
پیری فکنده طرفه فتوری حواس را
گویا که کرده یوسف از این کاروان خروج
هوش مصنوعی: پیرمردی به طور ناگهانی تاثیرات عجیبی بر روی حواس خود گذاشته، گویی که یوسف از این جمع و کاروان جدا شده است.
ایمان به فکر زلف بتی تازه می کنند
شاید که کرده مهدی آخر زمان خروج
هوش مصنوعی: افراد به زیبایی و جذابیت‌های ظاهری دل می‌بندند و امیدوارند که با این باور، مهدی آخرالزمان ظهور کند.
در خم نشست دختر رز با هزار ناز
از شیشه کرد آفت پیر و جوان خروج
هوش مصنوعی: دختر رز با زیبایی و ناز خاص خود در محل نشسته است و از شیشه‌ای، تأثیر خود را بر روی جوانان و پیران به نمایش می‌گذارد.
دارم به دل ملاحظه دایم که بی محل
تا نکته ای مباد کند از زبان خروج
هوش مصنوعی: دارم همیشه در دل توجه می‌کنم که مبادا بی‌مورد از زبانم نکته‌ای خارج شود.
ای نازنین چرانشوی مهدی زمان
هرگز نکرده مثل تویی در جهان خروج
هوش مصنوعی: ای عزیزم، چرا از مهدی زمان دور می‌شوی؟ هرگز در جهان کسی مثل تو نبوده است که این گونه از خود خارج شود.
تا قامتش بدیدم و رخسار ماه او
در حیرتم که کرده ز سرو ارغوان خروج
هوش مصنوعی: وقتی قامت و چهره زیبای او را دیدم، در شگفتی فرو رفتم که چطور ممکن است کسی مانند او از یک درخت سرو ارغوانی خارج شده باشد.
ای لعل پاره گوهر یکدانه ای چو تو
تا این زمان نکرده ز بحر و ز کان خروج
هوش مصنوعی: ای گوهر درخشان و بی‌نظیر، تو مانند جواهری کمیابی هستی که هنوز از دریا و معدن خارج نشده‌ای.
زان خاکسار گشته سعیدا که کرده است
آدم به این کمال از این خاکدان خروج
هوش مصنوعی: از آن خاکی که به سعادت رسیده، آدم به خاطر این کمال از این دنیای مادی بیرون رفته است.