گنجور

شمارهٔ ۱۸۹

جوهر تیغی که من بر آن کمر می‌بینمت
سبزهٔ خاک شهیدان تا کمر می‌بینمت
خنده کردی و تبسم آن دهان تنگ را
حقهٔ لعل پر از در و گهر می‌بینمت
تا کجا پا را حنایی کرده بیرون آمدی
باز از خون شهیدان دست تر می‌بینمت
جزو [و] کلی را که گنجد در خیال آدمی
خود تو می‌دانی که از آن بیشتر می‌بینمت
همچو عمر عاشقان بی‌قرار و بی‌شکیب
گاه از نزدیک دوری در گذر می‌بینمت
از محالات است دیدن با نظر روی تو را
خوش محال است این که من عین نظر می‌بینمت
دید جانان بی سر و پایم به کوی خویش گفت
چون نگاه حیرتی بی بال و پر می‌بینمت
باز ای کاکل مگر گرد سرش گردیده‌ای
در نزاکت خوب‌تر از مشک تر می‌بینمت
می‌روم گاهی ز خود گه باز می‌آیم به خود
گاه در خود گاه در جای دگر می‌بینمت
در خراباتم سعیدا دید هشیاری و گفت
با وجود مفلسی‌ها معتبر می‌بینمت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جوهر تیغی که من بر آن کمر می‌بینمت
سبزهٔ خاک شهیدان تا کمر می‌بینمت
هوش مصنوعی: من در دستانم تیغی دارم که بر روی آن، کمر تو را می‌نگرم و می‌بینم تو در میان سبزه‌های خاکی که نشانه‌های شهیدان را در خود دارد، به کمر رسیده‌ای.
خنده کردی و تبسم آن دهان تنگ را
حقهٔ لعل پر از در و گهر می‌بینمت
هوش مصنوعی: وقتی که لبخند زدی و آن لبان زیبای تو را دیدم، احساس کردم که همچون جواهری پر از زیبایی و ارزش هستند.
تا کجا پا را حنایی کرده بیرون آمدی
باز از خون شهیدان دست تر می‌بینمت
هوش مصنوعی: شما تا کجا می‌خواهید پاهای خود را در رنگ حنا بیارایید و سپس از خون شهیدان به بیرون بیایید؟ دست‌هایی که مرطوب هستند را می‌بینم.
جزو [و] کلی را که گنجد در خیال آدمی
خود تو می‌دانی که از آن بیشتر می‌بینمت
هوش مصنوعی: تنها چیزی که در خیال انسان جا می‌گیرد، همان جزئیات و کلیات است. خودت بهتر می‌دانی که من بیشتر از آنچه در ذهنت است، تو را می‌بینم.
همچو عمر عاشقان بی‌قرار و بی‌شکیب
گاه از نزدیک دوری در گذر می‌بینمت
هوش مصنوعی: عاشقان همیشه بی‌قرار و بی‌تاب هستند و گاهی در حالی که به ظاهر از هم دورند، در دل و ذهن همدیگر را احساس می‌کنند و به هم نزدیکند.
از محالات است دیدن با نظر روی تو را
خوش محال است این که من عین نظر می‌بینمت
هوش مصنوعی: دیدن چهره تو با چشم بسیار دشوار است، این غیرممکن است که من تو را آن‌گونه که هستی ببینم.
دید جانان بی سر و پایم به کوی خویش گفت
چون نگاه حیرتی بی بال و پر می‌بینمت
هوش مصنوعی: با دیدن محبوبم، بی‌تاب و بی‌قرار شدم. او در کوی خود به من گفت: "چرا با این حال، همچنان نگران و حیران من هستی، در حالی که بال و پر نداری؟"
باز ای کاکل مگر گرد سرش گردیده‌ای
در نزاکت خوب‌تر از مشک تر می‌بینمت
هوش مصنوعی: ای کلاهدار، آیا موهای تو به مانند گردی که بر سرش نشسته، زیبا و خوشبو نیست؟ من تو را در نهایت ظرافت و زیبایی می‌بینم که از مشک هم خوش‌بوتر هستی.
می‌روم گاهی ز خود گه باز می‌آیم به خود
گاه در خود گاه در جای دگر می‌بینمت
هوش مصنوعی: گاهی از خود دور می‌شوم و سپس دوباره به خودم برمی‌گردم؛ گاهی در درون خودم و گاهی در جایی دیگر، تو را می‌نگرم.
در خراباتم سعیدا دید هشیاری و گفت
با وجود مفلسی‌ها معتبر می‌بینمت
هوش مصنوعی: در میخانه، سعیدا، شخص هشیار و متفکری را دید و به او گفت: با اینکه در وضعیتی سخت و فقیر به سر می‌بری، اما هنوز هم دارای اعتبار و احترام هستی.