گنجور

شمارهٔ ۱۸۷

هر که آمد عمر خود را صرف سامان کرد و رفت
شمع را نازم که جسم خویش را جان کرد و رفت
تیشه را بر سر نه از بی طاقتی فرهاد زد
کوه کندن را برای خویش آسان کرد و رفت
گریه ام کی همچو شبنم منت از گل می کشد
اشک من از گریهٔ من گل به دامان کرد و رفت
داشتم زان پیرهن [بویی] چو گل در جیب خویش
سرزد آهی صبح آن را در گریبان کرد و رفت
غنچه را آمد نسیم آشفت بگذشت از چمن
نالهٔ بلبل دل گل را پریشان کرد و رفت
نکهتی از طرهٔ جانان نسیم آورد دوش
بلبل طبع سعیدا را غزلخوان کرد و رفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که آمد عمر خود را صرف سامان کرد و رفت
شمع را نازم که جسم خویش را جان کرد و رفت
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنیا آمد، عمرش را صرف نظم و ترتیب زندگی‌اش کرد و در نهایت نیز از این دنیا رفت. من به شمع علاقه‌مندم، زیرا برای روشنایی خود جان خود را فدای کرد و در پایان به سوی نیستی رفت.
تیشه را بر سر نه از بی طاقتی فرهاد زد
کوه کندن را برای خویش آسان کرد و رفت
هوش مصنوعی: فرهاد با تیشه به سر کوه زد، نه به خاطر ناتوانی، بلکه به این دلیل که کندن کوه را برای خود راحت‌تر کند و در نهایت رفت.
گریه ام کی همچو شبنم منت از گل می کشد
اشک من از گریهٔ من گل به دامان کرد و رفت
هوش مصنوعی: گریه‌ام مثل شبنم نیست که به آرامی از گل بچکد؛ اشک‌های من به اندازه‌ای غمگین و شدید هستند که گل را به دامانم می‌آورند و سپس می‌روند.
داشتم زان پیرهن [بویی] چو گل در جیب خویش
سرزد آهی صبح آن را در گریبان کرد و رفت
هوش مصنوعی: داشتم از آن پیراهن بویی مانند گل در جیبم. صبح، وقتی آهی کشیدم، آن بو در گریبانم ماند و رفت.
غنچه را آمد نسیم آشفت بگذشت از چمن
نالهٔ بلبل دل گل را پریشان کرد و رفت
هوش مصنوعی: نسیم آمد و غنچه را به هم ریخت، سپس از میان چمن گذشت. ناله‌ی بلبل دل گل را نگران کرد و رفت.
نکهتی از طرهٔ جانان نسیم آورد دوش
بلبل طبع سعیدا را غزلخوان کرد و رفت
هوش مصنوعی: روز گذشته، بلبلی خوش‌بین و شاداب، از عطر و زیبایی طره (مو) معشوقش بوی خوشی استنشاق کرد. او غزل عاشقانه‌ای را خواند و سپس رفت.