گنجور

شمارهٔ ۱۸۰

کلیم الله زد فریاد چون بر طور سینا رفت
چه حسن است این بت ما را که کوهش دید از جا رفت
از آن روزی که تلقین شهادت کرد شمشیرش
مسیحا دم فروبرد و عصا از دست موسی رفت
نمایان گشت ای ساقی ز در عمامهٔ زاهد
بپوشان ساغر می را که آب از روی مینا رفت
مگر باز آید آن بدخو که گویم از نیاز خود
از آن روزی که او می رفت با ناز آنچه با ما رفت
گشود از زلف سرکش، حلقه ای وحشی مزاج من
صبا برداشت بوی عنبر و صحرا به صحرا رفت
زراعتگاه هستی روی در افسردگی دارد
که این آب حیات از جوی ما یکسر به دریا رفت
من از آن روز گشتم پشت بر روی زمین چون گل
که از دست وصال افتادم و آن سرو بالا رفت
چه غم داری تو ای بدخو اگر دل رفت اگر جان رفت
که در سودای عشقت هر چه رفت از کیسهٔ ما رفت
به قتل عاشقان از خانه بیرون آمده است آن مه
بیا ای دل اگر داری تو هم جانی سعیدا رفت

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کلیم الله زد فریاد چون بر طور سینا رفت
چه حسن است این بت ما را که کوهش دید از جا رفت
هوش مصنوعی: موسى (کلیم الله) در زمانى که به کوه طور سینا رفت، با صداى بلند فریاد زد و از زیبایى بتی که دارد صحبت کرد. این بت آنچنان تماشایی است که کوه هم از جاى خود تکان خورد.
از آن روزی که تلقین شهادت کرد شمشیرش
مسیحا دم فروبرد و عصا از دست موسی رفت
هوش مصنوعی: از آن روز که به او یادآوری کردند شهادت دهد، شمشیرش مانند مسیحا خاموش شد و عصای موسی از دستش افتاد.
نمایان گشت ای ساقی ز در عمامهٔ زاهد
بپوشان ساغر می را که آب از روی مینا رفت
هوش مصنوعی: ای ساقی، بگذار تا ظاهر شود؛ از در مسألهٔ زاهد، آن ساغر می را بپوشان، زیرا که آب از روی مینا (ظرف زیبای شراب) افتاد.
مگر باز آید آن بدخو که گویم از نیاز خود
از آن روزی که او می رفت با ناز آنچه با ما رفت
هوش مصنوعی: آیا دوباره آن فرد بدخلق برمی‌گردد تا من از نیازهایم بگویم، همان روزی که او با غرور رفت و آنچه را که با ما انجام داد؟
گشود از زلف سرکش، حلقه ای وحشی مزاج من
صبا برداشت بوی عنبر و صحرا به صحرا رفت
هوش مصنوعی: باد بهاری، با زلف‌های پریشان و نامنظمِ محبوبم، حلقه‌ای را باز کرد و عطر خوش عنبر را به همراه خود به دشت و بیابان‌ها برد.
زراعتگاه هستی روی در افسردگی دارد
که این آب حیات از جوی ما یکسر به دریا رفت
هوش مصنوعی: زمین زندگی ما در حالتی از ناراحتی و ناامیدی قرار دارد، زیرا تمام آب حیات و انرژی که به آن نیاز دارد، به لطف خودمان به دریا رفته و در دسترسش نیست.
من از آن روز گشتم پشت بر روی زمین چون گل
که از دست وصال افتادم و آن سرو بالا رفت
هوش مصنوعی: از آن روز که از وصال محبوب محروم شدم، مانند گلی که از زمین کنده شده باشد، به پژمردگی افتاده‌ام و احساس می‌کنم که محبوبم در اوج و بلندی است.
چه غم داری تو ای بدخو اگر دل رفت اگر جان رفت
که در سودای عشقت هر چه رفت از کیسهٔ ما رفت
هوش مصنوعی: ای بدخلق، چرا نگران هستی؟ اگر دل و جانم رفت، چه غمی داری؟ زیرا همه آنچه در این عشق از دست رفته، از دارایی من بوده است.
به قتل عاشقان از خانه بیرون آمده است آن مه
بیا ای دل اگر داری تو هم جانی سعیدا رفت
هوش مصنوعی: آن ماه به خاطر کشتن عاشقان از خانه بیرون آمده است. بیا ای دل، اگر تو نیز جانی داری، سعیدا رفته است.