شمارهٔ ۱۸
همچو ساغر تا به لب همدم نمیسازد مرا
از شراب تلخ غم، بیغم نمیسازد مرا
باده ده ای خضر آب زندگی در کار نیست
اخگر افسردهام شبنم نمیسازد مرا
از بهشتم کرد بیرون عشق در خاکم فکند
حیرتی دارم که چون آدم نمیسازد مرا
ساقیا خشت از سر خم گیر پر کن هرچه هست
امتحان دارم که از می کم نمیسازد مرا
زخم شمشیر نگاه است این جراحت ای حکیم
ریزهٔ الماس نه مرهم نمیسازد مرا
برّهپرورد خراباتم سعیدا چون کنم
خاک پاک مکه و زمزم نمیسازد مرا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همچو ساغر تا به لب همدم نمیسازد مرا
از شراب تلخ غم، بیغم نمیسازد مرا
هوش مصنوعی: مانند ساغری که در لبش همدمی ندارد، از شراب تلخ غم نمیتوانم رهایی یابم و این غم، مرا بیغم نمیکند.
باده ده ای خضر آب زندگی در کار نیست
اخگر افسردهام شبنم نمیسازد مرا
هوش مصنوعی: ای خضر، بادهای به من بده که زندگی را به من ببخشد؛ زیرا دلم خیلی غمگین و افسرده است و شبنم نمیتواند به من زندگی دوباره بدهد.
از بهشتم کرد بیرون عشق در خاکم فکند
حیرتی دارم که چون آدم نمیسازد مرا
هوش مصنوعی: عشق مرا از بهشت بیرون کرد و در خاک انداخت. حالا در حیرت هستم که چرا مثل آدمی که خداوند خلق کرده، مرا نمیسازد.
ساقیا خشت از سر خم گیر پر کن هرچه هست
امتحان دارم که از می کم نمیسازد مرا
هوش مصنوعی: ای ساقی، خشت را از بالای کوزه بردار و این کوزه را پر کن. هر چه را که داری، بیاور، چون من امتحان کردهام و میدانم که شراب مرا کم نمیکند.
زخم شمشیر نگاه است این جراحت ای حکیم
ریزهٔ الماس نه مرهم نمیسازد مرا
هوش مصنوعی: این جراحت که از نگاه تو نشأت میگیرد، مانند زخم شمشیر است. ای حکیم، حتی گوهرهای کوچک و ارزشمند هم نمیتوانند مرا درمان کنند.
برّهپرورد خراباتم سعیدا چون کنم
خاک پاک مکه و زمزم نمیسازد مرا
هوش مصنوعی: در میخانهای که به من خوشبختی و آرامش میدهد، چگونه میتوانم از خاک مقدس مکه و آب زمزم بهرهمند شوم؟