گنجور

شمارهٔ ۱۷

لب وانشد به ذکر، ز بیم ریا مرا
بر سینه بسته دست طلب در دعا مرا
تا همچو موج، نقش خودی را زدم بر آب
در سینه داده همچو گهر بحر، جا مرا
عشق تو روشناس نعیم و جحیم کرد
بیگانه کرد از دو جهان آشنا مرا
در عالم شمار منم کم ز هر چه هست
گردون به دیده چون نکند توتیا مرا
یک گندم درست سعیدا برون نشد
بی آبروی قسمت از این آسیا مرا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لب وانشد به ذکر، ز بیم ریا مرا
بر سینه بسته دست طلب در دعا مرا
هوش مصنوعی: لب‌های من به خاطر ترس از ریا، به ذکر و یاد خدا باز نمی‌شوند و دست درخواست من به دعا بر سینه‌ام بسته مانده است.
تا همچو موج، نقش خودی را زدم بر آب
در سینه داده همچو گهر بحر، جا مرا
هوش مصنوعی: تا مانند موج، نشان خود را بر روی آب گذاشتم و در دل دریا، جا و مکانی برای خود یافتم.
عشق تو روشناس نعیم و جحیم کرد
بیگانه کرد از دو جهان آشنا مرا
هوش مصنوعی: عشق تو به من نشان داد که نعمت و عذاب چه معنایی دارند و باعث شد که من از دو جهان بیگانه و ناآشنا شوم.
در عالم شمار منم کم ز هر چه هست
گردون به دیده چون نکند توتیا مرا
هوش مصنوعی: در دنیا، من وجودم به شمار می‌رود و نسبت به هر چیز دیگر در آسمان، مقدارم کمتر است. حال آنکه، چرا تو نمی‌کوشی تا مرا هم‌چون ذره‌ای از خودت ببینی؟
یک گندم درست سعیدا برون نشد
بی آبروی قسمت از این آسیا مرا
هوش مصنوعی: هرگز یک خوشبختی واقعی به من نمی‌رسد، مگر اینکه قسمت و سرنوشت من در این شرایط ناگوار خوش یمن باشد.