گنجور

شمارهٔ ۱۷۳

مرا دمی نفسی لحظه ای و آنی نیست
که با جفا و وفا از تو امتحانی نیست
بجز مشاهدهٔ آن جمالبی کم و کیف
در آن جهان که منم ماه و آسمانی نیست
شهید عشق تو را بهتر از دم شمشیر
میان معرکه امروز ترجمانی نیست
کم است از قدح خشک و کاسهٔ تنبور
هر آن سری که در او شورش و فغانی نیست
همای روح شود صید آن چنان جسمی
که در شکنجهٔ یک مشت استخوانی نیست
قسم به شیشه و پیمانه بینوایان را
که به ز پیر خرابات مهربانی نیست
من از ته دل و جان عندلیب آن با غم
که در قفای بهاران او خزانی نیست
هر آن که سر ز دو عالم کشیده می بینم
که جز در تو پناهی ز آستانی نیست
ز گفتگو چه کند غنچه لال اگر نشود
که در ادای سخن های دل زبانی نیست
خوش است حال سعیدا به یمن همت عشق
که در تدارک برگی و آشیانی نیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا دمی نفسی لحظه ای و آنی نیست
که با جفا و وفا از تو امتحانی نیست
هوش مصنوعی: من لحظه­ ای نفس راحتی ندارم و هیچ زمانی نیست که با بدی و خوبی تو آزمایشی از من نگذرد.
بجز مشاهدهٔ آن جمالبی کم و کیف
در آن جهان که منم ماه و آسمانی نیست
هوش مصنوعی: به جز دیدن آن زیبایی، در آن دنیا چیزی نیست که من را پر کند، چون من خودم ماهی هستم و آسمانی وجود ندارد.
شهید عشق تو را بهتر از دم شمشیر
میان معرکه امروز ترجمانی نیست
هوش مصنوعی: عشق تو را بهتر از لحظه‌ای که شمشیر در وسط میدان جنگ به تیزی خود می‌درخشد، نمی‌توان توصیف کرد.
کم است از قدح خشک و کاسهٔ تنبور
هر آن سری که در او شورش و فغانی نیست
هوش مصنوعی: کسانی که در دل خود شور و هیجان ندارند، مانند جام خالی یا کاسهٔ تنبور بی‌صدا هستند؛ یعنی آن‌ها از زندگی و احساسات خالی‌اند و هیچ حالت شوری در وجودشان احساس نمی‌شود.
همای روح شود صید آن چنان جسمی
که در شکنجهٔ یک مشت استخوانی نیست
هوش مصنوعی: روح انسان به حقیقتی والا و آزاد تبدیل می‌شود که در قالب جسم مادی گرفتار نشده است و حتی در شرایط سخت و فشارهای جسمی هم نمی‌تواند آسیب ببیند.
قسم به شیشه و پیمانه بینوایان را
که به ز پیر خرابات مهربانی نیست
هوش مصنوعی: به شیشه و پیمانه قسم می‌خورم که به مستمندان بی‌پناهی، دوستی و مهربانی از جانب پیر آمده در خرابات وجود ندارد.
من از ته دل و جان عندلیب آن با غم
که در قفای بهاران او خزانی نیست
هوش مصنوعی: من از صمیم قلب و با تمام وجود همچون بلبل می‌گویم که در پس غم‌های بهار، هیچ نشانه‌ای از خزان وجود ندارد.
هر آن که سر ز دو عالم کشیده می بینم
که جز در تو پناهی ز آستانی نیست
هوش مصنوعی: دوستانه می‌توان گفت که هر کسی که از مشکلات و دشواری‌های این دنیا فرار کرده، می‌بینم که تنها جای پناه و آرامش برای او در توست و هیچ مقام و مکانی جز تو نمی‌تواند او را حمایت کند.
ز گفتگو چه کند غنچه لال اگر نشود
که در ادای سخن های دل زبانی نیست
هوش مصنوعی: اگر گل سرخی لال باشد، چه بر سر گفت‌وگو خواهد آمد؟ چرا که برای بیان احساساتش زبان و کلامی ندارد.
خوش است حال سعیدا به یمن همت عشق
که در تدارک برگی و آشیانی نیست
هوش مصنوعی: حال کسی که در مسیر عشق گام برمی‌دارد، خوب و خوشایند است، زیرا او دغدغه‌ای برای جمع‌آوری مال و زندگی دنیا ندارد.