گنجور

شمارهٔ ۱۵۲

باخبر باش که از حال خبرداری هست
خواب منع است در آن خانه که بیداری هست
سخن دوست به بیگانه نباید گفتن
می ننوشیم در آن بزم که هشیاری هست
گرچه گل ناز به همراهی بلبل دارد
لاله را همچو منی سوخته دل یاری هست
عهد کردم به کسی [خواجگیی] نفروشم
در جهان تا به غلامیم خریداری هست
یک به یک تیر قضا می رسد و می افتد
غایب از دیدهٔ ما و تو کمانداری هست
نیستی بُله سعیدا ز دو عالم بگذر
دل به جنت چه دهی وعدهٔ دیداری هست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باخبر باش که از حال خبرداری هست
خواب منع است در آن خانه که بیداری هست
هوش مصنوعی: بدان که وقتی از حال کسی باخبریم، دیگر خواب جایز نیست؛ در خانه‌ای که بیداری و آگاهی وجود دارد، خوابیدن ممکن نیست.
سخن دوست به بیگانه نباید گفتن
می ننوشیم در آن بزم که هشیاری هست
هوش مصنوعی: نباید حرف‌های دوست را به دیگران بگوییم و در مجالسی که آدم‌ها هشیار هستند، نباید چیزی بنویسیم.
گرچه گل ناز به همراهی بلبل دارد
لاله را همچو منی سوخته دل یاری هست
هوش مصنوعی: اگرچه گل زیبایی به همراهی بلبل دارد، اما لاله‌ای مثل من که دلش سوخته است، یاری دارد.
عهد کردم به کسی [خواجگیی] نفروشم
در جهان تا به غلامیم خریداری هست
هوش مصنوعی: من عهد کرده‌ام که به هیچ‌کس در دنیا بندگی نکنم تا زمانی که کسی برای خریدن من به عنوان یک غلام وجود داشته باشد.
یک به یک تیر قضا می رسد و می افتد
غایب از دیدهٔ ما و تو کمانداری هست
هوش مصنوعی: تیرهای سرنوشت یکی پس از دیگری به هدف می‌رسند و ناپدید می‌شوند. این در حالی است که تو به مانند کمانداری هستی که آن‌ها را رها می‌کند.
نیستی بُله سعیدا ز دو عالم بگذر
دل به جنت چه دهی وعدهٔ دیداری هست
هوش مصنوعی: اگر وجود ندارد، ای سعید، از این دو جهان عبور کن و دل را به بهشت بسپار، زیرا وعدهٔ دیداری وجود دارد.