گنجور

شمارهٔ ۱۵۱

نشئهٔ آب حیات از لعل شکرکام اوست
هر دو عالم را فصاحت بستهٔ دشنام اوست
آفتاب از پرتو عکسش نشانی می دهد
ساغر سرشار معنی، جرعه سنج جام اوست
خویش را همرنگ زلفش گفت و عنبر شد خجل
روسیاهی های او آخر ز فکر خام اوست
باغبان گل را به یاد عارضش جا داده است
در چمن مقصود از سرو سهی اندام اوست
آسمان جام از آن روزن جدا گردیده است
آفتاب افتاده خشتی از کنار بام اوست
باد سرگردان و بحر آشفته و عالم خراب
ای سرش گردم چه حال است این که در ایام اوست؟
تلخ می گوید به گوش نرگس بیچاره گل
تا در این گلشن نوای شوخی بادام اوست
لایق حق غیر حق از کس نمی آید بجا
چشم خاص و عام لیکن بر سر انعام اوست
هست عالم ها سعیدا در خم زلفش نهان
صبح امید سعادت در کنار شام اوست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نشئهٔ آب حیات از لعل شکرکام اوست
هر دو عالم را فصاحت بستهٔ دشنام اوست
هوش مصنوعی: مادهٔ زندگی و شادابی از عشق و زیبایی او نشأت می‌گیرد و تمام زیبایی‌های جهان تحت تأثیر سخنان تلخ و ستایش‌گرانه او قرار دارد.
آفتاب از پرتو عکسش نشانی می دهد
ساغر سرشار معنی، جرعه سنج جام اوست
هوش مصنوعی: خورشید با تابش نورش نشانه‌ای از خود را نشان می‌دهد و لیوان پر از معنی، تنها جرعه‌ای از آن جام را می‌سنجد.
خویش را همرنگ زلفش گفت و عنبر شد خجل
روسیاهی های او آخر ز فکر خام اوست
هوش مصنوعی: انسان خودش را بر حسب زیبایی‌ها و جذابیت‌های دیگران می‌سنجد و در این راه دچار پشیمانی و شرم می‌شود. در واقع، شور و شوق او ناشی از تفکر نادرست و کودکانه‌اش است که او را به این حالت رسانده است.
باغبان گل را به یاد عارضش جا داده است
در چمن مقصود از سرو سهی اندام اوست
هوش مصنوعی: باغبان گل را به خاطر زیبایی چهره‌اش در چمن قرار داده است، اشاره به قامت بلند و زیبا او دارد.
آسمان جام از آن روزن جدا گردیده است
آفتاب افتاده خشتی از کنار بام اوست
هوش مصنوعی: آسمان از روزنه‌ای جدا شده و نور خورشید مانند خشتی به کنار بام افتاده است.
باد سرگردان و بحر آشفته و عالم خراب
ای سرش گردم چه حال است این که در ایام اوست؟
هوش مصنوعی: باد پراکنده و دریا ناآرام و دنیا به هم ریخته است. ای سرم، چه احوال بدی است که در این روزگار بگذرانم؟
تلخ می گوید به گوش نرگس بیچاره گل
تا در این گلشن نوای شوخی بادام اوست
هوش مصنوعی: نرگس بیچاره به شدت غمگین است و احساس تلخی می‌کند، چون در این باغ پر از گل، صدای شاد و شوخ بادام را می‌شنود که او را به یاد غم و تنهایی خود می‌اندازد.
لایق حق غیر حق از کس نمی آید بجا
چشم خاص و عام لیکن بر سر انعام اوست
هوش مصنوعی: هیچ کس جز خود حق صلاحیت بیان حق را ندارد؛ مردم عادی و خاص که نیستند، بلکه همه اینها فقط بر اثر لطف و بخشش اوست.
هست عالم ها سعیدا در خم زلفش نهان
صبح امید سعادت در کنار شام اوست
هوش مصنوعی: در دنیا، افرادی خوشبخت وجود دارند که در زیبایی و دلعلی زلف او پنهان‌اند و امید به موفقیت و خوشبختی در کنار شب او نهفته است.