گنجور

شمارهٔ ۱۳

پاس گر می داشتم شب های تار خویش را
صید می کردم دل معنی شکار خویش را
از خیال موی او کردم قلم و آنگه [به چشم]
نقش بربستم به خون دل نگار خویش را
مشرق خورشید می، شد چون دهان شیشه ام
مغرب مینا نکردم جز کنار خویش را
در خیالش رفتم از خود خاطرم شد بی رقیب
می کشم دزدیده از خود انتظار خویش را
از سبک روحی به خاکم بال و پر بخشیده اند
با صبا همدوش می سازم غبار خویش را
معنی بیگانه خواهد آشنا شد ز آب چشم
سیر خواهم کرد آخر خارخار خویش را
طوطی ما بسکه حرف از شکر لب می زند
کام شیرین می کند آیینه دار خویش را
نسبت آزادگی با سرو دور است از شعور
سرو در کار دل ود کرده بار خویش را
با وجود آن که در رویت غبار خط نشست
روبرو هرگز نگشتی خاکسار خویش را
چون چمن هرگز نشد عیشم به ناکامی تمام
طرح دادم با خزان آخر بهار خویش را
تا نماند از دل سختت سعیدا یادگار
همچو خود در خاک بر سنگ مزار خویش را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پاس گر می داشتم شب های تار خویش را
صید می کردم دل معنی شکار خویش را
هوش مصنوعی: اگر در شب‌های تاریک زندگی‌ام به زیبایی و عشق می‌پرداختم، می‌توانستم دل‌باخته‌ی واقعیات و معانی وجودم را به دام اندازم.
از خیال موی او کردم قلم و آنگه [به چشم]
نقش بربستم به خون دل نگار خویش را
هوش مصنوعی: از روی خیال موی او دلم را به قلم کشیدم و سپس با اشک دل، تصویر محبوبم را در چشمم نقش بستم.
مشرق خورشید می، شد چون دهان شیشه ام
مغرب مینا نکردم جز کنار خویش را
هوش مصنوعی: خورشید می در شرق درخشان است، اما من تنها به لب شیشه‌ای خود توجه دارم و به جز همان میل و خواست خود، به چیزی دیگر نظر نمی‌کنم.
در خیالش رفتم از خود خاطرم شد بی رقیب
می کشم دزدیده از خود انتظار خویش را
هوش مصنوعی: در خیال او، از خودم جدا شدم و در ذهنم خاطره‌ای بی‌رقیب شکل گرفت. من به طرز پنهانی انتظار خودم را زندگی می‌کنم.
از سبک روحی به خاکم بال و پر بخشیده اند
با صبا همدوش می سازم غبار خویش را
هوش مصنوعی: از یک روح سبک و آزاد، مرا به زمین فرود آورده‌اند و همراه با نسیم، تلاش می‌کنم تا غبار زندگی‌ام را پاک کنم.
معنی بیگانه خواهد آشنا شد ز آب چشم
سیر خواهم کرد آخر خارخار خویش را
هوش مصنوعی: من انتظار دارم که احساساتم از طریق اشک‌هایم به دیگران منتقل شود و در نهایت درد و رنج‌های خود را از این طریق تسکین دهم.
طوطی ما بسکه حرف از شکر لب می زند
کام شیرین می کند آیینه دار خویش را
هوش مصنوعی: طوطی ما به قدری از شیرینی صحبت می‌کند که با کلامش می‌تواند دل هر کسی را شاد کند و زیبایی‌های خود را به نمایش بگذارد.
نسبت آزادگی با سرو دور است از شعور
سرو در کار دل ود کرده بار خویش را
هوش مصنوعی: برداشت از این بیت به این صورت است که آزادگی و رهایی به نوعی از درک و شعور بالایی نیاز دارد. این درک عمیق از مسائل قلبی و احساسی در وجود انسان باید شکل بگیرد تا بتواند بار و مسئولیت‌های خود را به درستی تحمل کند. به عبارتی، کسی که واقعاً آزادگی در درونش جاری است، باید از شناخت و آگاهی عمیق بهره‌مند باشد.
با وجود آن که در رویت غبار خط نشست
روبرو هرگز نگشتی خاکسار خویش را
هوش مصنوعی: با وجود اینکه چهره‌ی تو غبار زمان را به خود گرفته، هیچ‌گاه در مقابل من کوچک و خاضع نشدی.
چون چمن هرگز نشد عیشم به ناکامی تمام
طرح دادم با خزان آخر بهار خویش را
هوش مصنوعی: چون زندگی‌ام هرگز به کام تمام نشد، با آمدن فصل پاییز، آخرین زیبایی‌های بهار خود را به نمایش گذاشتم.
تا نماند از دل سختت سعیدا یادگار
همچو خود در خاک بر سنگ مزار خویش را
هوش مصنوعی: تا زمانی که از دل قسی‌القلب تو چیزی باقی نماند، یادگاری همچون خودت در خاک، بر سنگ مزار خودت خواهد ماند.