گنجور

شمارهٔ ۱۰

عشق عالمسوز ما بر هم زند تدبیر را
جذبهٔ سرشار ما از هم کند زنجیر را
بسکه شورش در دماغ طفل ما جا کرده است
باز در پستان مادر می کند خون شیر را
گاه در عین جلا بر شعله می پیچد چو دود
می برد از نالهٔ ما آه ما تأثیر را
نیست بیجا در شکنج زلف، دل را جستجو
کعبه رو بیهوده کی سر می کند شبگیر را
کرد چاک سینهٔ ما قدر ابرو را بلند
می دهد زخم نمایان آبرو شمشیر را
سیر گلشن با می و شاهد کند کس را جوان
ورنه هر یک غنچه پیکانی است در دل، پیر را
می شود دل خون ز فکر خنجر مژگان او
سایهٔ آن زلف می پیچد به پا نخجیر را
چون رسد مژگان خونریزش مصور را به یاد
می کند بیدار از خواب عدم تصویر را
در خیال کعبهٔ دیدار و راه مشکلش
می کند یک رفتن از خود کار صد شبگیر را
بند نتوان کرد ای ناصح سعیدا را به پند
بارها دیوانهٔ ما کنده این زنجیر را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق عالمسوز ما بر هم زند تدبیر را
جذبهٔ سرشار ما از هم کند زنجیر را
هوش مصنوعی: عشق قوی و سوزان ما باعث می‌شود که تدبیر و برنامه‌ریزی‌ها را به هم بریزد و زیبایی جذاب ما زنجیرهای محدودیت را از هم جدا کند.
بسکه شورش در دماغ طفل ما جا کرده است
باز در پستان مادر می کند خون شیر را
هوش مصنوعی: بچه‌ی ما چنان شوق و هیجان دارد که انگار در درونش طغیانی به راه افتاده و حتی هنگامی که در حال مکیدن شیر از مادرش است، احساس می‌کند که چیزی جز خون شیر نصیبش نمی‌شود.
گاه در عین جلا بر شعله می پیچد چو دود
می برد از نالهٔ ما آه ما تأثیر را
هوش مصنوعی: گاهی اوقات آنچه که درخشندگی دارد، مانند شعله‌ای درهم می‌پیچد و به شکل دود در می‌آید؛ صدای ناله‌ها و آه‌های ما را می‌برد و تأثیرش را از بین می‌برد.
نیست بیجا در شکنج زلف، دل را جستجو
کعبه رو بیهوده کی سر می کند شبگیر را
هوش مصنوعی: در پیچ و تاب زلف محبوب، دل به جستجوی کعبه (محل مقدس) می‌پردازد، اما آیا شب هنگام بیهوده سر به تکاپو می‌زند؟
کرد چاک سینهٔ ما قدر ابرو را بلند
می دهد زخم نمایان آبرو شمشیر را
هوش مصنوعی: زخم عمیق سینه‌ام نشان‌دهنده ارزش و زیبایی ابروهاست، به‌طوری که با هر درد و رنجی که تحمل می‌کنم، همچنان زیبایی و اثر تیغ مصالح بر چهره‌ام نمایان می‌شود.
سیر گلشن با می و شاهد کند کس را جوان
ورنه هر یک غنچه پیکانی است در دل، پیر را
هوش مصنوعی: سیر در باغ گل با مشروب و معشوق، کسی را جوان می‌کند، وگرنه هر یک غنچه‌ای که در دل دارد، برای پیرها تیر و زخم است.
می شود دل خون ز فکر خنجر مژگان او
سایهٔ آن زلف می پیچد به پا نخجیر را
هوش مصنوعی: دل من به خاطر فکر کردن به خنجر مانند مژگان او به شدت غمگین و خونی شده است. سایهٔ آن زلف زیبا چنان در پای من پیچیده که مانند دام می‌شود.
چون رسد مژگان خونریزش مصور را به یاد
می کند بیدار از خواب عدم تصویر را
هوش مصنوعی: وقتی چشم‌های زیبا و سرشار از احساس به یاد کسی می‌افتند، گویی به یاد تصویر و خاطره عشق قدیمی خود بیدار می‌شوند، همچون کسی که از خواب عدم و نبودن به حقیقت و واقعیت می‌رسد.
در خیال کعبهٔ دیدار و راه مشکلش
می کند یک رفتن از خود کار صد شبگیر را
هوش مصنوعی: در تصور زیارت کعبه و دشواری راه آن، یک بار رفتن به این مکان، به اندازهٔ صد شب بیداری و تلاش، ارزش و معنی دارد.
بند نتوان کرد ای ناصح سعیدا را به پند
بارها دیوانهٔ ما کنده این زنجیر را
هوش مصنوعی: ای ناصح، نمی‌توانیم بندهایی که بر دیوانهٔ ما بسته شده را با پند و نصیحت بگشاییم؛ چرا که بارها این زنجیر را از هم جدا کرده‌ایم.