گنجور

شمارهٔ ۹

ز شوخی خطش غوطه زد در نگاه
که شد دیده را نور بینش سیاه
ز عکس هلال سر انگشت او
بر اوج فلک شد نمایان دو ماه
به رد کلام عدو از قضا
دو گیسوی او بر شرافت گواه
خدا خواست کز آستان زمین
بیاید چنین مظهر [و] پیشگاه
بفرمود تا جبرئیل امین
برد مرکب چون نگه سر به راه
همان دم کمند محبت گرفت
بینداخت بر گردن ماه، آه
براقی چو آدم به رنگ و به بوی
که در جنتش بود آرامگاه
به مژگان دم و یال او شانه کرد
ز خورشید زین بست و نعلش ز ماه
شتابنده چون برق آمد به زیر
زمین بوسه داد و بگفتا اله
سلامت فرستاد یا مصطفی
به خود خواند و بر عرش زد بارگاه
سواری فرستاده و شاطری
که بیخود به خود آید این شاهراه
چو جان با الف تن به قد راست کرد
چو بشنید این مژده آن دوست خواه
به اول چو زد دست بر زین گذاشت
نظر بر خدا پای بر ماسواه
ندانم چسان رفت این راه را
که عاجز بود در تصور، نگاه
برای سر و پای انداز او
جهان سر نهاد و جهانبان کلاه
به جایی تقرب رسانیده بود
که در سایه اش بود طوبی گیاه
و را در نظر هم دو عالم یکی است
مساوی به چشمش سفید و سیاه
نباشد بجز همتش روز حشر
به افتادگان و غریبان پناه
سعیدا بد من چو نیکی کم است
چهان پرگناهست او عذرخواه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز شوخی خطش غوطه زد در نگاه
که شد دیده را نور بینش سیاه
هوش مصنوعی: چشم‌هایم با زیبایی خط او پر از شوق و شادی شد، اما در عین حال، این زیبایی باعث شد که بینش و بصیرتم را تاریک کند.
ز عکس هلال سر انگشت او
بر اوج فلک شد نمایان دو ماه
هوش مصنوعی: معنی این بیت به فارسی روان این است که: تصویر هلالی که بر سر انگشت او است، بر آسمان بلند نمایان شده و دو ماه را نشان می‌دهد.
به رد کلام عدو از قضا
دو گیسوی او بر شرافت گواه
هوش مصنوعی: در نتیجه سخنان دشمن، به طور ناخواسته دو گیسوی او نشانه‌ای از شرافت و نجابت‌اش بود.
خدا خواست کز آستان زمین
بیاید چنین مظهر [و] پیشگاه
هوش مصنوعی: خدا خواست که از دنیای مادّی، چنین موجودی به عنوان نماد و نماینده خود بیاید.
بفرمود تا جبرئیل امین
برد مرکب چون نگه سر به راه
هوش مصنوعی: فرمان داد تا جبرئیل پاک، مرکبی آماده کند و سرش را به راه روشن کند.
همان دم کمند محبت گرفت
بینداخت بر گردن ماه، آه
هوش مصنوعی: در همان لحظه، دام عشق او را گرفت و بر گردن زیبایی انداخت. آه!
براقی چو آدم به رنگ و به بوی
که در جنتش بود آرامگاه
هوش مصنوعی: شخصی مانند آدم که زیبایی و رایحه‌ای دارد، در بهشتی که آرامگاه اوست، جلوه‌گری می‌کند.
به مژگان دم و یال او شانه کرد
ز خورشید زین بست و نعلش ز ماه
هوش مصنوعی: با مژگانش به موهای او رسیدگی کرد، زین او از نور خورشید و نعلش از روشنایی ماه ساخته شده است.
شتابنده چون برق آمد به زیر
زمین بوسه داد و بگفتا اله
هوش مصنوعی: سریع و همچون برق به زیر زمین آمد، بوسه‌ای زد و گفت: ای اله!
سلامت فرستاد یا مصطفی
به خود خواند و بر عرش زد بارگاه
هوش مصنوعی: مصطفی سلامتی را به خود ارسال کرد و بر روی عرش، جایگاهی را بنا کرد.
سواری فرستاده و شاطری
که بیخود به خود آید این شاهراه
هوش مصنوعی: یک سوار و راهنمایی فرستاده شده که بی‌دلیل و بی‌هدف به خود مشغول شده‌اند، این مسیر اصلی و مهم را طی می‌کنند.
چو جان با الف تن به قد راست کرد
چو بشنید این مژده آن دوست خواه
هوش مصنوعی: زمانی که جان به الف (بسیاری از کلمات در این شعر به نوعی اشاره به الفاظ و معانی دارند) وصل شد و به قد و قامت راست ایستاد، وقتی که این خبر خوش را از آن دوست شنید، حالتش تغییر کرد.
به اول چو زد دست بر زین گذاشت
نظر بر خدا پای بر ماسواه
هوش مصنوعی: وقتی که او دستش را بر زین گذاشت و به آغاز حرکت کرد، نگاهی به خدا کرد و پایش را بر زمین گذاشت.
ندانم چسان رفت این راه را
که عاجز بود در تصور، نگاه
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چگونه این راه را پیمودم، در حالی که تصور آن نیز برای من دشوار بود.
برای سر و پای انداز او
جهان سر نهاد و جهانبان کلاه
هوش مصنوعی: جهان برای نشان دادن احترام به او خم می‌شود و حتی پادشاهان کلاه به سر می‌گذارند.
به جایی تقرب رسانیده بود
که در سایه اش بود طوبی گیاه
هوش مصنوعی: به جایی رسیده بود که در زیر سایه‌اش گیاه طوبی رشد می‌کرد.
و را در نظر هم دو عالم یکی است
مساوی به چشمش سفید و سیاه
هوش مصنوعی: در نگاه او، این دو جهان (سفید و سیاه) برابر و یکسان هستند و هیچ تفاوتی میانشان وجود ندارد.
نباشد بجز همتش روز حشر
به افتادگان و غریبان پناه
هوش مصنوعی: در روز قیامت، تنها همت و اراده انسان است که به یاری سقوط‌کرده‌ها و بی‌پناه‌ها می‌رسد.
سعیدا بد من چو نیکی کم است
چهان پرگناهست او عذرخواه
هوش مصنوعی: سعیدا، من در شرایطی هستم که کار نیکوی کمی انجام می‌دهم. در این دنیا که پر از گناهان است، او به من عذر می‌آورد.