شمارهٔ ۱۰
ز خود تهی شده ام تا نوازیم به دمی
چو نی اگر کنیم بند بند، نیست غمی
ز همتت حبشی رتبهٔ قریشی یافت
قبول رای تو خواهد کند عرب، عجمی
هر آن که در ره تو سر نهد هنوز کم است
هزار سجدهٔ شکر آورد به هر قدمی
کمال ذات تو را فهم کس کجا سنجد
که کی احاطه تواند وجود را عدمی؟
ز طوف کوی تو دورم فلک چرا انداخت
ز دست چرخ ندارم به غیر از این المی
کشم غم تو به جان تا نفس بود باقی
که نیست هیچ دمی بی شکنجهٔ ستمی
شکسته رونق اصنام گرچه در عهدت
من از خیال تو دارم به دل نهان صنمی
تو پادشاه جهان، من کمینه سائل تو
رجا ز شاه گدا را بود دم و قدمی
گهی فغان کنم و گاه گریه انگیزم
شنو ز نغمهٔ عشاق خویش زیر و بمی
گدای کوی تو را بر جبین بود پیدا
نشان دولت باقی و جاه و محتشمی
شکسته کاسهٔ آبی که بینوا دارد
کند به خارق عادات کار جام جمی
نشد ترشح اشکم ز دیده کم هرگز
ز خون اگر به دلم بود تا گمان نمی
از آن زمان که چپ و راست را شناخته ام
به غیر داغ ندیدم به دست خود درمی
نشان عشق و محبت به آل و اصحابت
به خط کاتب صنع است در دلم رقمی
کجا خیال سعیدا رسد به کنه کمالت
چسان محاصره سازد وجود را عدمی؟
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز خود تهی شده ام تا نوازیم به دمی
چو نی اگر کنیم بند بند، نیست غمی
هوش مصنوعی: من از خود خالی شدهام تا در لحظهای مانند نی نواخته شوم. اگر هم که در میانه کار تکهتکه هم شوم، ناراحتی نیست.
ز همتت حبشی رتبهٔ قریشی یافت
قبول رای تو خواهد کند عرب، عجمی
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش تو، کسی که در ابتدا از نژاد حبش بوده، به مقام والای قریش دست یافته است. نظر و اراده تو بر عرب و عجم تاثیر خواهد گذاشت.
هر آن که در ره تو سر نهد هنوز کم است
هزار سجدهٔ شکر آورد به هر قدمی
هوش مصنوعی: هر کسی که در راه تو (خدا) جانش را فدای تو کند، باز هم کافی نیست. چون برای هر قدمی که در این راه برداشته، هزاران سجدهی شکر باید به جای آورد.
کمال ذات تو را فهم کس کجا سنجد
که کی احاطه تواند وجود را عدمی؟
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند عمق و کمال وجود تو را درک کند، چون وجودی که به تمام وجود احاطه دارد، نمیتواند توسط عدم سنجیده شود.
ز طوف کوی تو دورم فلک چرا انداخت
ز دست چرخ ندارم به غیر از این المی
هوش مصنوعی: از فضای دور دست تو به دورم، ای آسمان چرا مرا به حال خود رها کردی؟ چرخ گردون، هیچ درد دیگری جز این اندوه را ندارم.
کشم غم تو به جان تا نفس بود باقی
که نیست هیچ دمی بی شکنجهٔ ستمی
هوش مصنوعی: غم تو را به جان میپذیرم تا زمانی که زندهام، چرا که هیچ لحظهای بدون آزار و ستم نمیگذرد.
شکسته رونق اصنام گرچه در عهدت
من از خیال تو دارم به دل نهان صنمی
هوش مصنوعی: اگرچه بتها در زمان تو از رونق افتادهاند، من هنوز در دل خود، به خاطر تو، معبودی پنهان دارم.
تو پادشاه جهان، من کمینه سائل تو
رجا ز شاه گدا را بود دم و قدمی
هوش مصنوعی: تو حاکم بزرگ عالم هستی هستی و من کسی هستم که به درگاه تو درخواست میکنم. امید من به توست، همانطور که امید یک پادشاه به گدایی است که قدمش در درگاه اوست.
گهی فغان کنم و گاه گریه انگیزم
شنو ز نغمهٔ عشاق خویش زیر و بمی
هوش مصنوعی: گاهی از دل به فریاد میآیم و گاهی آنقدر غمگین میشوم که اشک میریزم. گوش فرا بده به نغمههای عاشقانهای که عشقای من با حالتهای متفاوت میخوانند.
گدای کوی تو را بر جبین بود پیدا
نشان دولت باقی و جاه و محتشمی
هوش مصنوعی: گدای در کوی تو، نشانهای از خوشبختی و عظمت را بر پیشانی خود دارد، که نشاندهنده بزرگی و مقام و اعتبار اوست.
شکسته کاسهٔ آبی که بینوا دارد
کند به خارق عادات کار جام جمی
هوش مصنوعی: شکستگی کاسه آبی که فرد دردمندی دارد، نشاندهندهی این است که در شرایط عادی هم چیزهای غیرمعمول و شگفتانگیز ممکن است رخ دهد.
نشد ترشح اشکم ز دیده کم هرگز
ز خون اگر به دلم بود تا گمان نمی
هوش مصنوعی: هرگز نتوانستم اشکهایم را کم کنم، حتی اگر در دلم خون هم باشد، باز هم به گمان نمیرسد.
از آن زمان که چپ و راست را شناخته ام
به غیر داغ ندیدم به دست خود درمی
هوش مصنوعی: از وقتی که توانستم راست و چپ را تشخیص دهم، هیچ چیز جز درد و رنج به دست خودم مشاهده نکردهام.
نشان عشق و محبت به آل و اصحابت
به خط کاتب صنع است در دلم رقمی
هوش مصنوعی: محبت و علاقه به خانواده و یاران تو، در دل من به گونهای نقش بسته که گویی توسط نویسندهای تولید شده است.
کجا خیال سعیدا رسد به کنه کمالت
چسان محاصره سازد وجود را عدمی؟
هوش مصنوعی: کجا ممکن است که خیال خوش سعیدا به عمق کمال تو برسد و چگونه میتواند وجود تو را با عدم احاطه کند؟