گنجور

شمارهٔ ۷

قرآن چو به حرف آمد و مخلوق شد انسان
آن سورهٔ رحمن شد و این صورت رحمان
در عالم ایجاد به اوصاف حقیقت
موصوف نگردید بجز حضرت انسان
چشمم به رخش شیفته و دل به خم زلف
بیدار پری بینم و در خواب پریشان
زلف تو و رخسار تو معدوم شمارند
غیر از دل آشفته و جز دیدهٔ حیران
در چارسوی حسن چو بازار شود گرم
نقصان همه سود آید و سودا همه تاوان
جایی که کند عشق خریدی و فروشی
صد جان به نگاهی نخرد چشم ادادان
هر کس دل و دین کرد بها می خورد آخر
افسوس ز ناکرده و از کرده پشیمان
از اول و آخر همه را سیر نمودیم
حق بود اگر انس نمودند و اگر جان
ما جمله خداییم که در دهر نمودیم
هر قطره که بینی ز محیط است و ز عمان
از معرفت خویش چه گوییم که مستیم
نی عارف و معروف شناسیم و نه عرفان
هم دلبر ما باید و هم دلبری خویش
آسان نشماریم گرفتاری خوبان
دردسر ایشان ز تو دانی که زیاد است
ای خسته اگر راه بری حال طبیبان
از ما چه طمع چرخ فلک را که خراجی
هرگز طلبیده است کس از خانهٔ ویران؟
در کوچهٔ آن زلف منادی است ز هر سو
گویید به اسلام که یک کفر و صد ایمان
پا بر سر افتادهٔ دشمن نگذاریم
سرسبز نسازیم بجز خار مغیلان
در مزرع دنیا ننشانیم نهالی
از طالع ما گرچه شود سرو خرامان
ای طالب دنیا برو و فکر دگر کن
تا چند در این فکر نشد این و چه شد آن
ریزد ز شفق خون دم صبح زمانه
ناکرده برون مهر سر از چاک گریبان
در هر دل و هر بیشه و هر شهر که رفتیم
دیدیم که غم در پی و شادی است گریزان
ما هم ز صف پیش کشیدیم عنان را
ننگ آمد از این بی جگر بی سر و سامان
عمری است که با غم سر و کار است در این دهر
او صاحب امر آمد و ما بندهٔ فرمان
گر حکم کند از جگر خویش برآریم
شوری که به گردش نرسد موجهٔ طوفان
از پوست برون آی سعیدا که زمانه
از روی گمان می فشرد پنجهٔ مرجان

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قرآن چو به حرف آمد و مخلوق شد انسان
آن سورهٔ رحمن شد و این صورت رحمان
هوش مصنوعی: وقتی که قرآن به زبان آمد و انسان به وجود آمد، به مانند سورهٔ رحمان شد و شکل و ظاهر انسان نیز به رحمت و نعمت پروردگار شبیه گردید.
در عالم ایجاد به اوصاف حقیقت
موصوف نگردید بجز حضرت انسان
هوش مصنوعی: در عالم وجود، تنها انسان است که به ویژگی‌های واقعی و اصیل توصیف شده است و سایر موجودات به این صورت نیستند.
چشمم به رخش شیفته و دل به خم زلف
بیدار پری بینم و در خواب پریشان
هوش مصنوعی: چشمم به زیبایی تو مجذوب شده و دل من به حالت خم زلف تو دل بسته است. من مانند یک پری بیدار را می‌بینم و خودم در خواب آشفته‌ای به سر می‌برم.
زلف تو و رخسار تو معدوم شمارند
غیر از دل آشفته و جز دیدهٔ حیران
هوش مصنوعی: موهای تو و چهره‌ات را کسی جز دل ناآرام من و چشمان متحیر من نمی‌تواند ببیند و درک کند.
در چارسوی حسن چو بازار شود گرم
نقصان همه سود آید و سودا همه تاوان
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی در فضایی پررنگ و پرجنب‌وجوش می‌شود، هر کمبودی به نفع انسان تمام می‌شود و تمام کسب و کارها تماماً به ضرر تبدیل می‌شوند.
جایی که کند عشق خریدی و فروشی
صد جان به نگاهی نخرد چشم ادادان
هوش مصنوعی: در جایی که عشق را به قیمت خرید و فروش می‌کنی، حتی صد زندگی را با یک نگاه نمی‌توان خرید، چشمان کسانی که در عشق ادعا دارند.
هر کس دل و دین کرد بها می خورد آخر
افسوس ز ناکرده و از کرده پشیمان
هوش مصنوعی: هر فردی که به عشق و ایمان بپردازد، در نهایت ارزش و بهایی پیدا می‌کند. اما افسوس که برخی از اعمال نکرده و کارهایی که انجام داده‌اند، سبب پشیمانی‌شان می‌شود.
از اول و آخر همه را سیر نمودیم
حق بود اگر انس نمودند و اگر جان
هوش مصنوعی: از شروع تا پایان، همه را در زندگی به گردش درآوردیم. اگر انسان‌ها با ما دوست می‌شدند، حق داشتند، و اگر جان می‌باختند، باز هم جای تعجب نبود.
ما جمله خداییم که در دهر نمودیم
هر قطره که بینی ز محیط است و ز عمان
هوش مصنوعی: ما همگی خداییم که در این دنیا ظاهر شده‌ایم. هر نقطه‌ای که می‌بینی، ناشی از محیط و وجود ماست.
از معرفت خویش چه گوییم که مستیم
نی عارف و معروف شناسیم و نه عرفان
هوش مصنوعی: ما در شناخت خود به کجا رسیده‌ایم که در حال سرخوشی و مستی هستیم و نه عارف واقعی را می‌شناسیم و نه به حقیقت عرفان دست یافته‌ایم.
هم دلبر ما باید و هم دلبری خویش
آسان نشماریم گرفتاری خوبان
هوش مصنوعی: ما هم باید محبوبی داشته باشیم و هم باید بر دلبر خود نیز توجه کنیم. نباید مشکلات و دردسرهای خوبان را آسان بگیریم.
دردسر ایشان ز تو دانی که زیاد است
ای خسته اگر راه بری حال طبیبان
هوش مصنوعی: مشکل و رنجی که از طرف آن‌ها به تو می‌رسد، بسیار زیاد است. ای خسته، اگر بخواهی در این مسیر قدم بگذاری، باید حال پزشکان را در نظر بگیری.
از ما چه طمع چرخ فلک را که خراجی
هرگز طلبیده است کس از خانهٔ ویران؟
هوش مصنوعی: ما از چرخ فلک، یعنی سرنوشت، چه انتظاری داریم؟ کسی هیچ‌گاه از خانه‌ای که ویران شده، مالیات نمی‌گیرد.
در کوچهٔ آن زلف منادی است ز هر سو
گویید به اسلام که یک کفر و صد ایمان
هوش مصنوعی: در کوچه‌ای که زلف من وجود دارد، از هر طرف صدایی به گوش می‌رسد که اعلام می‌کند برای ورود به دنیای عشق، بی‌ایمان بودن بهتر از داشتن صد ایمان است.
پا بر سر افتادهٔ دشمن نگذاریم
سرسبز نسازیم بجز خار مغیلان
هوش مصنوعی: ما اجازه نمی‌دهیم که دشمن بر ما پیروز شود و نمی‌گذاریم سرسبزی و زیبایی به جز خاری که در زندگی‌مان ایجاد کرده، به وجود آید.
در مزرع دنیا ننشانیم نهالی
از طالع ما گرچه شود سرو خرامان
هوش مصنوعی: ما در این دنیا نهالی از سرنوشت خود نمی‌کاریم، حتی اگر نتیجه‌اش سرو زیبایی باشد.
ای طالب دنیا برو و فکر دگر کن
تا چند در این فکر نشد این و چه شد آن
هوش مصنوعی: ای کسی که به دنبال دنیایی، بهتر است که به مسائل دیگری فکر کنی، چون تا به حال در این فکر که چه چیز به دست آمده و چه چیز از دست رفته، هیچ نتیجه‌ای نگرفته‌ای.
ریزد ز شفق خون دم صبح زمانه
ناکرده برون مهر سر از چاک گریبان
هوش مصنوعی: با طلوع صبح، رنگ سرخ آسمان مانند خون است و نشان‌دهنده‌ی غمی در دل زمانه است. خورشید به آرامی از چاک‌های گریبان صبحگاه بیرون می‌آید و منظره‌ای زیبا و غمگین را به وجود می‌آورد.
در هر دل و هر بیشه و هر شهر که رفتیم
دیدیم که غم در پی و شادی است گریزان
هوش مصنوعی: هر جا که رفتیم، چه در دل‌ها، چه در جنگل‌ها و چه در شهرها، مشاهده کردیم که غم همیشه در کمین شادی است و به راحتی از آن فاصله می‌گیرد.
ما هم ز صف پیش کشیدیم عنان را
ننگ آمد از این بی جگر بی سر و سامان
هوش مصنوعی: ما هم از صف به عقب برگشتیم و رها کردیم، چون از این بی جگر و بی‌سر و سامان بودن خجالت کشیدیم.
عمری است که با غم سر و کار است در این دهر
او صاحب امر آمد و ما بندهٔ فرمان
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که در زندگی با غم و اندوه سروکار دارم. در این دنیا، شخصی که قدرت و اختیارات را در دست دارد، آمده است و ما تنها تابع دستورات او هستیم.
گر حکم کند از جگر خویش برآریم
شوری که به گردش نرسد موجهٔ طوفان
هوش مصنوعی: اگر بخواهد، ما از عمق وجود خود شور و هیجانی به پا می‌کنیم که هیچ طوفانی نتواند آن را تحت تأثیر قرار دهد یا از بین ببرد.
از پوست برون آی سعیدا که زمانه
از روی گمان می فشرد پنجهٔ مرجان
هوش مصنوعی: از ظواهر خود بیرون بیا، ای خوشبخت، زیرا که دنیا با نیت‌های خود به ما فشار می‌آورد.