گنجور

شمارهٔ ۵

دانی که چیست بار ترازوی این دو دم
این پله اش حدیث حدوث است آن قدم
آباد باد ملک عدم زان که در وجود
آمد جهان و هر چه در او هست از عدم
با آن که پی به پی ز پی عمر می روم
تند است آنچنان که به گردش نمی رسم
پرواز دل همیشه به گرد حریم اوست
هرگز به بام کس ننشسته کبوترم
در صیدگاه حادثه مرغ دل کسی
هرگز نخسته چنگل شهباز همتم
من بر امید لطف تو آخر گدا شدم
ای پادشاه حسن، کرم کن به من کرم
با مادر زمانه چه نسبت بود مرا
او چپ خروج کرده و من راست آمدم
تا آمدم به چشم سفید و سیاه دهر
دستم نکرده تیز نظر بر رخ درم
در کام روزگار که همشیرهٔ من است
خونم حلال تر بود از شیر مادرم
طاووس می کند به دم خود مفاخرت
تا داغ های عشق توشد زیب پیکرم
دایم گل مراد من از خاک می دمد
[خواری] نمی فروشم و عزت نمی خرم
از بسکه برده است خیالت مرا ز هوش
دل رفته جای دیگر و من جای دیگرم
هرگز دلم ز مزرع کس خوشه چین نشد
دایم ز خاکروبهٔ فقر است دانه ام
هرگز نظر به طمعه نکردم ز حرص و آز
با آن که نیست بال و پر و صید لاغرم
همچون دو زلف از دو طرف نسبتم بود
با آفتاب گرچه پریشان و ابترم
تعیین این دو نسبت مذکور را کنم
من پیرو محمد (ص) و آل محمدم
بوبکر پیشوای طریق شریعت است
من در طریق اویم و هم اوست مرشدم
عمر کند شفاعت من پیش مصطفی
در نامه گرچه هست گناهان بی حدم
نامت نگیرم از ادب ای صاحب دو نور
خاک ره تو به ز صفای زبرجدم
یا مرتضی علی ولی شاه با وقار
من هر چه هستم از تو اگر نیک اگر بدم
بعد از علی امام مشخص حسن بود
بعد از حسن حسین بود در جهان علم
زین جهان و زینت عقباست عابدین
باقر امام بر حق و من خاک آن درم
گر آب لطف جعفر صادق رسد به من
شاید که از نهال صداقت ثمر خورم
سباب [و] خارجی شنوند این و غم خورند
موسای کاظم است امام مقررم
تقوی ز ما برای تقی حق قبول کرد
باشد نقی امام زمین و زمانه ام
دادم رضای خود به رضای تو یا علی
موسی اگر رضایت ز من تاج بر سرم
یارب به حرمت حسن عسکری که زود
مهدی کند خروج شود یار و یاورم
صبحی که آفتاب نبوت طلوع کرد
من در نهاد بیضه همین بانگ می زدم
دارم هزار شکر سعیدا که در جهان
در مذهب حنیفه و دین محمدم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دانی که چیست بار ترازوی این دو دم
این پله اش حدیث حدوث است آن قدم
هوش مصنوعی: می‌دانی که وزن این دو لحظه چیست؟ این پله که به آن می‌رسیم، داستان پیدایش و شروع حرکت است.
آباد باد ملک عدم زان که در وجود
آمد جهان و هر چه در او هست از عدم
هوش مصنوعی: اجازه بدهید به شما بگویم که وجود جهان و هر چیزی که در آن است، از عدم به وجود آمده است. پس با آمدن وجود، سرزمین عدم باید آباد باشد.
با آن که پی به پی ز پی عمر می روم
تند است آنچنان که به گردش نمی رسم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به طور مداوم در حال حرکت به سمت عمرم هستم، اما زمان آنقدر سریع می‌گذرد که نمی‌توانم به گردش آن برسم.
پرواز دل همیشه به گرد حریم اوست
هرگز به بام کس ننشسته کبوترم
هوش مصنوعی: دل همیشه در حال پرواز و جست‌وجو به سوی عشق و محبتی است که خاص اوست. این دل همواره در جست‌وجوی حریم اوست و هرگز به بام کسی دیگر نمی‌نشیند.
در صیدگاه حادثه مرغ دل کسی
هرگز نخسته چنگل شهباز همتم
هوش مصنوعی: در میدان حوادث، دل کسی به آسانی به دام نمی‌افتد و تلاش و اراده‌ام به اندازه‌ایست که مانند شاهباز، در جستجوی هدفم نمی‌گذارم به سادگی دست از کار بکشم.
من بر امید لطف تو آخر گدا شدم
ای پادشاه حسن، کرم کن به من کرم
هوش مصنوعی: من در انتظار رحمت و لطف تو هستم و در نهایت به درگاه تو آمده‌ام، ای پادشاه زیبایی. از تو خواهان لطف و بخشش هستم.
با مادر زمانه چه نسبت بود مرا
او چپ خروج کرده و من راست آمدم
هوش مصنوعی: من با مادر زمانه چه نسبتی دارم؟ او به چپ رفته و من به سمت راست آمده‌ام.
تا آمدم به چشم سفید و سیاه دهر
دستم نکرده تیز نظر بر رخ درم
هوش مصنوعی: وقتی به این دنیا آمدم که پر از محبت و نفرت است، هیچ کس به من توجه نکرد و چشم‌انتظار محبت کسی بر چهره‌ام نماند.
در کام روزگار که همشیرهٔ من است
خونم حلال تر بود از شیر مادرم
هوش مصنوعی: در دنیای پرخود و زشتی که همواره در حال تغییر است، احساس می‌کنم که سختی‌ها و رنج‌های من از عشق و محبت مادرم هم واقعی‌تر و عمیق‌تر است.
طاووس می کند به دم خود مفاخرت
تا داغ های عشق توشد زیب پیکرم
هوش مصنوعی: طاووس با دمش به زیبایی خود افتخار می‌کند، در حالی که داغ عشق تو بر بدن من نقش بسته است.
دایم گل مراد من از خاک می دمد
[خواری] نمی فروشم و عزت نمی خرم
هوش مصنوعی: همیشه گل آرزوی من از خاک می روید. من به خاطر ثروت، مقام یا هیچ چیز دیگری، احترام و عزت خود را نمی‌فروشم.
از بسکه برده است خیالت مرا ز هوش
دل رفته جای دیگر و من جای دیگرم
هوش مصنوعی: خیال تو به قدری مرا مشغول کرده که دیگر نمی‌توانم به چیز دیگری فکر کنم. دل من در جایی دیگر است و خودم در حال و هوای دیگری هستم.
هرگز دلم ز مزرع کس خوشه چین نشد
دایم ز خاکروبهٔ فقر است دانه ام
هوش مصنوعی: دل من هیچ‌گاه از کسی که خوشه‌چینی می‌کند، شاد نشده است و همیشه در زمین بی‌ثمر فقر، دانه‌ای نداشته‌ام.
هرگز نظر به طمعه نکردم ز حرص و آز
با آن که نیست بال و پر و صید لاغرم
هوش مصنوعی: هرگز به خاطر حرص و آز به چیزی نگاه نکردم، با وجود این که من هیچ قدرت و توانایی خاصی ندارم و شکار من هم بسیار ضعیف است.
همچون دو زلف از دو طرف نسبتم بود
با آفتاب گرچه پریشان و ابترم
هوش مصنوعی: من مانند دو زلف که از دو طرف به هم وصلند، به آفتاب مربوط هستم، هرچند که اوضاع من نا مرتب و ناقص است.
تعیین این دو نسبت مذکور را کنم
من پیرو محمد (ص) و آل محمدم
هوش مصنوعی: من می‌خواهم نسبت‌های مشخص شده را مشخص کنم و به پیروی از پیامبر اسلام و اهل بیت او، این کار را انجام می‌دهم.
بوبکر پیشوای طریق شریعت است
من در طریق اویم و هم اوست مرشدم
هوش مصنوعی: ابوبکر رهبری راهی درست وشرعی است و من نیز در این مسیر قرار دارم و او نیز راهنمای من است.
عمر کند شفاعت من پیش مصطفی
در نامه گرچه هست گناهان بی حدم
هوش مصنوعی: عمری که به شفاعت من در پیشگاه پیامبر می‌گذرد، گرچه در نامه‌ام گناهان بسیار دارم.
نامت نگیرم از ادب ای صاحب دو نور
خاک ره تو به ز صفای زبرجدم
هوش مصنوعی: به خاطر آداب و نزاکت، نمی‌توانم نامت را بر زبان بیاورم، ای کسی که دارای دو نور هستی. خاک پای تو برای من از صفای سرزمین بلندترم ارزشمندتر است.
یا مرتضی علی ولی شاه با وقار
من هر چه هستم از تو اگر نیک اگر بدم
هوش مصنوعی: من یا علی مرتضی، ولی و سرور باوقارم، هرچه که هستم، از توست؛ چه نیکو باشم و چه بد.
بعد از علی امام مشخص حسن بود
بعد از حسن حسین بود در جهان علم
هوش مصنوعی: پس از عادل بزرگ علی، امام بعدی حسن بود و پس از او حسین در عرصه علم و معرفت درخشید.
زین جهان و زینت عقباست عابدین
باقر امام بر حق و من خاک آن درم
هوش مصنوعی: این دنیا و زیبایی‌های آن متعلق به تفرحات آخرت است. عابدان و باقر، امامی که حق را برپاست، و من تنها خاک درگاه او هستم.
گر آب لطف جعفر صادق رسد به من
شاید که از نهال صداقت ثمر خورم
هوش مصنوعی: اگر رحمتی از جعفر صادق به من برسد، ممکن است که از درخت صداقت ثمره بگیرم.
سباب [و] خارجی شنوند این و غم خورند
موسای کاظم است امام مقررم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسانی که از سختی‌ها و مصائب زندگی خبر دارند، باید به یاد موسای کاظم (امام موسی کاظم) بیفتند و در دل خود غم و اندوه را حس کنند. این اشاره به مظلومیت و دشواری‌هایی است که او در زندگی‌اش تجربه کرده است. موسای کاظم به عنوان یک پیشوای بزرگ، نماد استقامت و صبر در برابر مشکلات و غم‌های زندگی است.
تقوی ز ما برای تقی حق قبول کرد
باشد نقی امام زمین و زمانه ام
هوش مصنوعی: تقوا و پرهیزگاری ما به خاطر تقی، مورد پذیرش حق قرار گرفت. او به عنوان نقی، امام زمان و همه دوران‌ها شناخته می‌شود.
دادم رضای خود به رضای تو یا علی
موسی اگر رضایت ز من تاج بر سرم
هوش مصنوعی: من رضایت و خرسندی خود را به خواست و اراده تو تقدیم کردم، ای علی موسی. اگر تو از من راضی باشی، بر سرم تاجی خواهد بود.
یارب به حرمت حسن عسکری که زود
مهدی کند خروج شود یار و یاورم
هوش مصنوعی: بار خداوند، به حرمت حسن عسکری، کمک کن تا مهدی به زودی ظهور کند و یار و یاورم باشد.
صبحی که آفتاب نبوت طلوع کرد
من در نهاد بیضه همین بانگ می زدم
هوش مصنوعی: روز وقتی که خورشید پیامبری درخشید، من در دل این طبعیت این صدا را سر می‌دادم.
دارم هزار شکر سعیدا که در جهان
در مذهب حنیفه و دین محمدم
هوش مصنوعی: من از اینکه در این دنیا در مسیر حنیفی و آیین محمد زندگی می‌کنم، بسیار سپاسگزارم و خوشحالم.