گنجور

شمارهٔ ۴

کی ز کوی تو سعیدا نفسی می شد دور
گر خیال تو نمی داد دلش را دستور
گرچه در صورت ظاهر ز تو دور افتادم
نیست منظور خیالم بجز ایام حضور
پرتو شعلهٔ دیدار منور دارد
کلبه ام را مه و خورشید چه نزدیک و چه دور
صبر، مفتاح فرج گفته رسول عربی
به امید سخن اوست که گشتیم صبور
تا جدا کرده نظرهای رقیبان از یار
چشم زخمی است که افتاده به رویم ناصور
در حلاوت چو عسل گشته کلامم که فراق
بسکه بر شان دلم نیش زده چون زنبور
مطلب از سیر جنان دیدن همعصران است
ورنه بالله که خواهش نبود حور قصور
مثنوی تا به جهان شرح جدایی را کرد
گشت در عالم تنهایی ما نی مشهور
منتظر باش مگر یوسفی از غیب رسد
که کند کلبهٔ احزان تو بیت المعمور
دوش در کوی خرابات گذارم افتاد
مطربی ساغر می در کف و می زد تنبور
معنی مصرع ثانی به ترنم می گفت
وای بر حال کسی کاو ز تو باشد مهجور
شام شهر رمضانم شب هجران گشته
می برد رشک ز شام تو مرا وقت سحور
دیده از دیدهٔ من سیل روانی زان رو
چرخ افکند در این گوشه به امداد بحور
وقت مهر است خدایا ز سحاب کرمت
چند در ابر جدایی بود این خور مستور
روز هجران مرا هم شب وصلی بفرست
که به این روز شوم چون شب یلدا مشهور
به خیال تو نسازم چه کنم مسأله را
آب چون نیست ز خاک است طهارت به ضرور
طرفه سخت است به مطلوب رسیدن در هجر
این کمان را نکشیده است کسی با زر و زور
بی تو درد دیدهٔ من دهر چنان تنگ [فضاست]
که برم رشک چو آید به نظر دیدهٔ مور
خار صحرای فنا سائل دامن گیر است
پوست بر دوش در این راه به از کرک سمور
ز اتحادم سخنی چند بیان می کردم
لیک ترسم که به دارم نکنی چون منصور
ذکر مهجور بجز وصل نباشد چیزی
غیر می سر نزند حرف دگر از مخمور
می برد یاد تو از هوش، خیالت از خویش
رفت بیجا سخنی گر ز سعیدا معذور

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کی ز کوی تو سعیدا نفسی می شد دور
گر خیال تو نمی داد دلش را دستور
هوش مصنوعی: هرگز از کوی تو دلشاد و خوشحال نمی‌شدم اگر خیال تو به دل نبوده و آن را راهنمایی نمی‌کرد.
گرچه در صورت ظاهر ز تو دور افتادم
نیست منظور خیالم بجز ایام حضور
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در منظر بیرونی از تو فاصله گرفته‌ام، اما منظورم از این فکر فقط ایام حضورت است.
پرتو شعلهٔ دیدار منور دارد
کلبه ام را مه و خورشید چه نزدیک و چه دور
هوش مصنوعی: دیدار من نورانی است و زندگی‌ام را روشن کرده، حتی اگر ماه و خورشید نزدیک یا دور باشند.
صبر، مفتاح فرج گفته رسول عربی
به امید سخن اوست که گشتیم صبور
هوش مصنوعی: صبر کلیدِ آزادی و نجات است، همان‌طور که پیامبر اسلام فرمود. به همین خاطر با امید به آن سخن، ما صبوری را در پیش گرفته‌ایم.
تا جدا کرده نظرهای رقیبان از یار
چشم زخمی است که افتاده به رویم ناصور
هوش مصنوعی: برای این که توجه رقیبان از محبوبم دور شود، چشمی زخم خورده و آسیب دیده بر چهره‌ام افتاده است.
در حلاوت چو عسل گشته کلامم که فراق
بسکه بر شان دلم نیش زده چون زنبور
هوش مصنوعی: سخنانم به اندازه عسل شیرین شده که فاصله و دوری، همچون نیش زنبور بر دل من اثر گذاشته و رنج آور است.
مطلب از سیر جنان دیدن همعصران است
ورنه بالله که خواهش نبود حور قصور
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که تنها دلیل تمایلی که به بهشت و زیبایی‌های آن وجود دارد، مشاهده حال و وضعیت دیگران است. در واقع می‌گوید که اگر وجود دیگران و چگونگی زندگی آنها نبود، انسان هیچ نیازی به آرزوها و خواسته‌های خاص مانند حور و قصرهای بهشتی نداشت.
مثنوی تا به جهان شرح جدایی را کرد
گشت در عالم تنهایی ما نی مشهور
هوش مصنوعی: تا زمانی که مثنوی به وصف جدایی و غم آن پرداخت، ما در عزلت و تنهایی‌امان کم‌نام و ناشناخته شدیم.
منتظر باش مگر یوسفی از غیب رسد
که کند کلبهٔ احزان تو بیت المعمور
هوش مصنوعی: منتظر باش، شاید روزی شخصی مثل یوسف از عالم غیب بیاید و شادی و خوشبختی را به خانه غم‌هایت بیاورد.
دوش در کوی خرابات گذارم افتاد
مطربی ساغر می در کف و می زد تنبور
هوش مصنوعی: دیروز در محله خراباتی‌ها عبور می‌کردم که ناگهان نوازنده‌ای را دیدم که در دستش پیاله‌ای از شراب بود و تنبور می‌نواخت.
معنی مصرع ثانی به ترنم می گفت
وای بر حال کسی کاو ز تو باشد مهجور
هوش مصنوعی: آه و ناله کسی را به تصویر می‌کشد که از عشق و محبت تو دور است و از این دوری به شدت رنج می‌برد.
شام شهر رمضانم شب هجران گشته
می برد رشک ز شام تو مرا وقت سحور
هوش مصنوعی: شبی که در آن قرار گرفته‌ام، به دلیل دوری از تو شب بسیار سخت و دردناکی شده است. در این شب، چیزی جز یاد و حسرت تو را نمی‌توانم تجربه کنم و حتی وقت سحری هم که باید با آرامش باشد، برایم به شدت سنگین و غم‌انگیز است.
دیده از دیدهٔ من سیل روانی زان رو
چرخ افکند در این گوشه به امداد بحور
هوش مصنوعی: چشم من به خاطر اشک‌هایش به شدت می‌بارد، به همین دلیل آسمان در اینجا برای کمک به دریاها به زمین افتاده است.
وقت مهر است خدایا ز سحاب کرمت
چند در ابر جدایی بود این خور مستور
هوش مصنوعی: ای خدا، زمان مهر و دوستی است و از رحمتت بگو که چرا در این ابر جدایی، این خورشید پنهان وجود دارد؟
روز هجران مرا هم شب وصلی بفرست
که به این روز شوم چون شب یلدا مشهور
هوش مصنوعی: به من هم شبی را بفرست که در آن به یاد تو باشم، شب شبی که مثل یلدا بلند و تاریک است.
به خیال تو نسازم چه کنم مسأله را
آب چون نیست ز خاک است طهارت به ضرور
هوش مصنوعی: به خاطر تو دست به کاری نمی‌زنم. وقتی که آب نیست، طهارت و پاکیزگی از خاک به دست نمی‌آید.
طرفه سخت است به مطلوب رسیدن در هجر
این کمان را نکشیده است کسی با زر و زور
هوش مصنوعی: رسیدن به هدف در زمان دوری بسیار دشوار است، چرا که هیچ‌کس با ثروت و قدرت نتوانسته این کمان را بدون نشانه‌گیری به هدف برساند.
بی تو درد دیدهٔ من دهر چنان تنگ [فضاست]
که برم رشک چو آید به نظر دیدهٔ مور
هوش مصنوعی: دردی که من از نبود تو می‌کشم، به قدری شدید و سخت است که حتی وقتی به زیبایی‌های جهان نگاه می‌کنم، حسادت می‌کنم به سادگی و کوچکی یک مورچه که در زندگی‌اش آرامش دارد.
خار صحرای فنا سائل دامن گیر است
پوست بر دوش در این راه به از کرک سمور
هوش مصنوعی: خارهای سرزمین نابودی به دامن آدمی چسبیده‌اند، اما در این مسیر، داشتن پوست بر دوش به جای نازک‌ترین و زیبا‌ترین لباس‌ها بهتر است.
ز اتحادم سخنی چند بیان می کردم
لیک ترسم که به دارم نکنی چون منصور
هوش مصنوعی: از وحدت و همبستگی سخن‌هایی را بیان می‌کردم، ولی می‌ترسم که مانند منصور به دار آویخته شوم.
ذکر مهجور بجز وصل نباشد چیزی
غیر می سر نزند حرف دگر از مخمور
هوش مصنوعی: تنها چیزی که در یاد می‌ماند، وصال است و غیر از آن، لب به هیچ چیز نمی‌زنند. از مستی جز سخن عشق و وصال نمی‌آید.
می برد یاد تو از هوش، خیالت از خویش
رفت بیجا سخنی گر ز سعیدا معذور
هوش مصنوعی: خودم را در یاد تو غرق کرده‌ام، گاهی در خیالاتت گم می‌شوم. اگر به اشتباه سخنی از من گفتی، به خاطر توانمندی‌ام در یاد توست.