گنجور

شمارهٔ ۳

بس بلند است قصر و خانهٔ یار
در تصور ز سر فتد دستار
در رهش بسکه دست و پا زده ام
پا ز رفتار ماند و دست از کار
بعد از اینم غم حساب نماند
راست ناید دگر غمش به شمار
هر چه بینی به بد حواله مکن
زیر این چرخ گنبد دوار
کارفرمایشان یکی است یکی
خواه بدکار و خواه نیکوکار
کفر و دین را بهانه نیست جز او
هر دو از دست خفته و بیدار
در مقامی است فاتح الابواب
در مکانی است حافظ اسرار
بی حساب است در صفت اسمش
که خدا نیست جز یکی به شمار
دل روان شد به صد زبان در حمد
گر زبانم گرفت از گفتار
نشوی تا در این میانه دو دل
دل بجز دلربای خود مسپار
زاهدا تا خدا چه می خواهد
من گنه می کنم تو استغفار
جز اثر پا به راه نگذارد
هر که خواهد شود صلاح آثار
ساقیا پند از سنایی گیر
تا شوی از دو کون برخوردار
با اسیران خویشتن مپسند
در قدح جرعه ای و ما هشیار
شد سنایی حکیم حاذق من
دارویم در دکانچهٔ عطار
پای من راه خانه می داند
سر من راه خانهٔ خمار
چند ای خودپرست خواهی بود
هم خود‌‌ آزار و هم خدا بیزار
چیست توحید با خدا بودن
بیخود و بی قرار و بی انکار
ورنه با خویشتن اگر خواهی
چه یکی گو چه صد بگو چه هزار
اصل توحید نفی غیر خداست
نیست لیکن بجز تویی اغیار
تا حسابی به خویشتن داری
خویش را در حساب هیچ شمار
بی تو در کلبه ام که می باشم
گشته هر موی بر تنم مسمار
باده در جام و در زبان توبه
دست در کاسه و به لب زنهار
ز این جهان در بساط ما امروز
نیست غیر از جریدهٔ اشعار
هستم امروز ز این تجمل خود
از خدا و رسول منت دار
دید روزی مرا دل آزرده
عشق با این جلال و جاه و وقار
گفت ای عاشق خراباتی
از می وصل ساغرت سرشار
دل حزینی چرا و از چه سبب
گشته ای عاجز و مشوش کار
گفتم ای پادشاه درویشان
خود سپاهی و خود سپهسالار
قوت من شعلهٔ دماغ من است
نیستم کز ز مرغ آتش خوار
گرچه بی بالم و پر پرواز
نشدم جز تو را ولیک شکار
از تو هرگز نکرده ام دوری
گرچه دورم ز خویش و یار و دیار
آن قدر جای کرده ای در من
که دگر دلبرم ندارد یار
به خدایی که غیر او فانی است
دست من گیر و با خدا بسپار
سال ها شد که ذکر من عشق است
تو هم ای عشق روی با من آر
چه شود گر به یمن همت تو
از قضا را شوم به یار دچار
او کشد تیغ و من کشم آهی
هر چه جز او به او کنم ایثار
پای هجر از میانه برخیزد
دیگر از ما کند فراق، فرار
ما و من هر دو گم شود در او
خود شود عشق و عاشق و دلدار
چند باشم چو صورت درها
چشم در راه و پشت بر دیوار
برسان بر سرم جفاکاری
ای خدایا ز انتظار برآر
کشتی ام اوفتاده در گرداب
نه زمین می نماید و نه کنار
مدد از هیچ کس نخواسته ام
جز تو یا ربنا مع الابرار
همتم کی ز خاک بردارد
گر فتد بار سایهٔ اشجار
آنچه جز حمد حضرت باری است
نیست جز نعت احمد مختار
در خیالم نه زید و نه عمرو است
شعر من حالتی است از اسرار
ای سعیدا کباب کرد مرا
گریهٔ خونفشان و نالهٔ زار

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بس بلند است قصر و خانهٔ یار
در تصور ز سر فتد دستار
هوش مصنوعی: قصر و خانهٔ محبوب بسیار بلند و بلندمرتبه است، به طوری که وقتی به آن فکر می‌کنم، دستار (عمامه) از سرم می‌افتد.
در رهش بسکه دست و پا زده ام
پا ز رفتار ماند و دست از کار
هوش مصنوعی: در مسیر او چنان تلاش کرده‌ام که پاهایم به رفتار و شیوه‌اش عادت کرده و دست‌هایم از کار کردن باز مانده‌اند.
بعد از اینم غم حساب نماند
راست ناید دگر غمش به شمار
هوش مصنوعی: دیگر نگران غم و اندوه نباش، چرا که دیگر از درد و رنجی که قبلاً احساس می‌کردی خبری نخواهد بود.
هر چه بینی به بد حواله مکن
زیر این چرخ گنبد دوار
هوش مصنوعی: هر چه بدی می‌بینی، آن را به کسی منتقل نکن، زیرا این دنیا همیشه در حال تغییر و چرخش است.
کارفرمایشان یکی است یکی
خواه بدکار و خواه نیکوکار
هوش مصنوعی: کارفرمایشان یکی است، چه آن‌ها که کار خوب انجام می‌دهند و چه آن‌ها که کار بد می‌کنند.
کفر و دین را بهانه نیست جز او
هر دو از دست خفته و بیدار
هوش مصنوعی: نه تنها کفر و دین، بلکه هیچ چیز دیگری نمی‌تواند بهانه‌ای برای وجود داشته باشد، زیرا هر دو در حالت خواب و بیداری به او وابسته‌اند.
در مقامی است فاتح الابواب
در مکانی است حافظ اسرار
هوش مصنوعی: در یک جایگاه، کسی است که درهای موفقیت را می‌گشاید و در مکانی دیگر، فردی است که از رازها و اطلاعات محافظت می‌کند.
بی حساب است در صفت اسمش
که خدا نیست جز یکی به شمار
هوش مصنوعی: در توصیف نام او حساب و تعدادی وجود ندارد، چرا که خداوند جز یک‌نفر نیست و برتر از آن است که قابل شمارش باشد.
دل روان شد به صد زبان در حمد
گر زبانم گرفت از گفتار
هوش مصنوعی: دل من به طرق مختلفی به ستایش و عشق مشغول است، حتی اگر زبانم از توان گفتن و بیان نارسا باشد.
نشوی تا در این میانه دو دل
دل بجز دلربای خود مسپار
هوش مصنوعی: نه به هیچ دلی غیر از دل دوست خود اعتماد کن و نگذار که در این وضعیت دو دلی بر تو غالب شود.
زاهدا تا خدا چه می خواهد
من گنه می کنم تو استغفار
هوش مصنوعی: ای ریاکار، تا زمانی که خداوند چه می‌خواهد، من به گناه خود ادامه می‌دهم و تو هم برای من طلب آمرزش می‌کنی.
جز اثر پا به راه نگذارد
هر که خواهد شود صلاح آثار
هوش مصنوعی: هر کس که بخواهد به درستی و صلاح برسد، باید اقدام کند و تنها با نشانه‌های یا آثار کار، به این هدف نخواهد رسید.
ساقیا پند از سنایی گیر
تا شوی از دو کون برخوردار
هوش مصنوعی: ای ساقی، از آموزه‌های سنایی درس بگیر تا از هر دو جهان بهره‌مند شوی.
با اسیران خویشتن مپسند
در قدح جرعه ای و ما هشیار
هوش مصنوعی: با اسیران خودت هیچ گاه خوشحال و راضی نباش، حتی اگر در شرایطی خاص و با نوشیدنی‌ای لذت ببری. ما در آگاهی و بیداری به سر می‌بریم.
شد سنایی حکیم حاذق من
دارویم در دکانچهٔ عطار
هوش مصنوعی: سنایی، حکیم و دانشمندی زبردست، به عنوان دارویی ارزشمند در فروشگاه عطار شناخته می‌شود.
پای من راه خانه می داند
سر من راه خانهٔ خمار
هوش مصنوعی: پاهای من به خوبی راه خانه را می‌شناسند و ذهن من نیز به سمت خانهٔ مستی هدایت می‌شود.
چند ای خودپرست خواهی بود
هم خود‌‌ آزار و هم خدا بیزار
هوش مصنوعی: چند بار می‌خواهی به خودت آسیب بزنی و در عین حال باعث نارضایتی خدا هم بشوی؟
چیست توحید با خدا بودن
بیخود و بی قرار و بی انکار
هوش مصنوعی: توحید به معنای یکتایی خداوند است و در این زمینه، بی‌خود بودن، یعنی رها و فارغ از هر نوع تردید و انکاری در وجود و یکتایی اوست. در حقیقت، آنچه که در اینجا بیان شده، نشان‌دهنده حالتی است که انسان در درک خداوند و رابطه‌اش با او، از هرگونه تشکیک و تضادی آزاد است و در این حالت، به آرامش و قرار می‌رسد.
ورنه با خویشتن اگر خواهی
چه یکی گو چه صد بگو چه هزار
هوش مصنوعی: اگر بخواهی با خودت صحبت کنی، مهم نیست که یک بار بگویی، یا صد بار، یا حتی هزار بار، در هر صورت می‌توانی این کار را انجام دهی.
اصل توحید نفی غیر خداست
نیست لیکن بجز تویی اغیار
هوش مصنوعی: توحید به معنای یکتایی خداوند، به معنای نادیده گرفتن هر وجود دیگری است. اما در واقعیت، غیر از تو، هیچ موجود دیگری وجود ندارد.
تا حسابی به خویشتن داری
خویش را در حساب هیچ شمار
هوش مصنوعی: باید به خودت توجه کنی و در ارتباط با خودت، خودت را در نظر نگیر.
بی تو در کلبه ام که می باشم
گشته هر موی بر تنم مسمار
هوش مصنوعی: در absence تو، در کلبه‌ام زندگی می‌کنم و هر مویی که بر تنم است، به اندازه میخ تیز و آزاردهنده شده است.
باده در جام و در زبان توبه
دست در کاسه و به لب زنهار
هوش مصنوعی: شراب در جام قرار دارد و در کلامم توبه می‌کنم، دستم در کاسه است و به لب‌هایم می‌گویم که مراقب باش.
ز این جهان در بساط ما امروز
نیست غیر از جریدهٔ اشعار
هوش مصنوعی: امروز در دنیا چیزی جز مجموعه‌ای از اشعار در دست نداریم.
هستم امروز ز این تجمل خود
از خدا و رسول منت دار
هوش مصنوعی: امروز به خاطر این تجمل و زیورآلاتی که دارم، از خدا و پیامبر شکرگزارم.
دید روزی مرا دل آزرده
عشق با این جلال و جاه و وقار
هوش مصنوعی: روزی دل شکسته و غمزده‌ام، با همه‌ی زیبایی‌ها و عظمتش، عاشقانه به من نگاه کرد.
گفت ای عاشق خراباتی
از می وصل ساغرت سرشار
هوش مصنوعی: ای عاشق که در خرابات به سر می‌بری، از می وصال خود پر کن و ساغرت را لبریز کن.
دل حزینی چرا و از چه سبب
گشته ای عاجز و مشوش کار
هوش مصنوعی: دل تو چرا اینقدر ناراحت و ناتوان شده است و کارهایت را در هم بریده؟
گفتم ای پادشاه درویشان
خود سپاهی و خود سپهسالار
هوش مصنوعی: به کسی که در مقام والایی قرار دارد و بر پیروان خود فرمان می‌راند، می‌گویم که تو خود یک نیروی قوی و رهبری برای گروهی هستی.
قوت من شعلهٔ دماغ من است
نیستم کز ز مرغ آتش خوار
هوش مصنوعی: نیروی من از خشم و غیض من نشأت می‌گیرد و من بی‌چاره‌ای نیستم که به سادگی مانند پرنده‌ای که از آتش سوخته است، از بین بروم.
گرچه بی بالم و پر پرواز
نشدم جز تو را ولیک شکار
هوش مصنوعی: اگرچه بی‌بال و پر شده‌ام و نمی‌توانم پرواز کنم، اما تنها تو را به عنوان طعمه‌ام انتخاب کرده‌ام.
از تو هرگز نکرده ام دوری
گرچه دورم ز خویش و یار و دیار
هوش مصنوعی: هرگز از تو فاصله نگرفته‌ام، هرچند که از عزیزان و وطنم دور هستم.
آن قدر جای کرده ای در من
که دگر دلبرم ندارد یار
هوش مصنوعی: تو آن‌قدر در دل من جا داری که دیگر هیچ عشق و محبوبی نمی‌تواند جای تو را بگیرد.
به خدایی که غیر او فانی است
دست من گیر و با خدا بسپار
هوش مصنوعی: به خدایی که تنها او باقی و پایدار است، دست یاری‌ات را بگیر و تمام کارهایت را به او بسپار.
سال ها شد که ذکر من عشق است
تو هم ای عشق روی با من آر
هوش مصنوعی: سال‌هاست که موضوع اصلی من عشق است، تو هم ای عشق، به من توجه کن و به سوی من بیا.
چه شود گر به یمن همت تو
از قضا را شوم به یار دچار
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که به برکت تلاش و اراده‌ات، سرنوشت به گونه‌ای تغییر کند که به عشق و محبوبی برسم؟
او کشد تیغ و من کشم آهی
هر چه جز او به او کنم ایثار
هوش مصنوعی: او شمشیر می‌کشد و من آهی می‌کشم؛ هر چه غیر از او را برای او قربانی می‌کنم.
پای هجر از میانه برخیزد
دیگر از ما کند فراق، فرار
هوش مصنوعی: فراق و جدایی از ما دور شود و دیگر به پا نمی‌خیزد.
ما و من هر دو گم شود در او
خود شود عشق و عاشق و دلدار
هوش مصنوعی: ما و تو هر دو در عشق گم می‌شویم و در سایه‌ی آن، عشق، عاشق و معشوق یکی می‌شوند.
چند باشم چو صورت درها
چشم در راه و پشت بر دیوار
هوش مصنوعی: چند وقت باید منتظر بمانم، در حالی که فقط به چهره‌ها نگاه می‌کنم، چشمانم به راه و پشت سرم به دیوار دوخته شده است.
برسان بر سرم جفاکاری
ای خدایا ز انتظار برآر
هوش مصنوعی: ای خدا، به من خبری برسان و از انتظار طولانی من را نجات بده.
کشتی ام اوفتاده در گرداب
نه زمین می نماید و نه کنار
هوش مصنوعی: کشتی من در گردابی گرفتار شده است که نه زمین را می‌بینم و نه کناره‌ای برای نجات.
مدد از هیچ کس نخواسته ام
جز تو یا ربنا مع الابرار
هوش مصنوعی: من از هیچ کس جز تو کمک نخواسته‌ام، پروردگارا، کنار پاکان.
همتم کی ز خاک بردارد
گر فتد بار سایهٔ اشجار
هوش مصنوعی: آیا می‌توانم از زمین برخیزم و در مسیر پیشرفت و موفقیت حرکت کنم، اگر سایه درختان بر دوشم سنگینی کند؟
آنچه جز حمد حضرت باری است
نیست جز نعت احمد مختار
هوش مصنوعی: هر چیزی غیر از ستایش خداوند، جز توصیف پیامبر احمد (ص) نیست.
در خیالم نه زید و نه عمرو است
شعر من حالتی است از اسرار
هوش مصنوعی: در ذهن من نه کسی به نام زید وجود دارد و نه عمری. شعر من نمایانگر حالتی از رازها و ناشناخته‌هاست.
ای سعیدا کباب کرد مرا
گریهٔ خونفشان و نالهٔ زار
هوش مصنوعی: ای سعید، اشک‌های فراوان و ناله‌های دردآور من چنان مرا سوزانده که مثل کباب شده‌ام.