گنجور

شمارهٔ ۹۲

در محبت کام نتوان بی دل خونخواره یافت
غنچه خونها خورد تا چون گل دل صدپاره یافت
لنگر آسودگی دست مرا بر چوب بست
تا به دست بسته روزی طفل در گهواره یافت
گریه شادی حجاب چهره مقصود شد
بعد ایامی که چشمم رخصت نظاره یافت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در محبت کام نتوان بی دل خونخواره یافت
غنچه خونها خورد تا چون گل دل صدپاره یافت
هوش مصنوعی: در عشق واقعی نمی‌توان بدون دل شکسته و آسیب‌دیده به لذت و کامیابی رسید. باید مانند غنچه‌ای که به خون خود می‌بالد، از درد و رنج گذشت تا بعداً مانند گلی که در دلش هزاران تکه شده، به زیبایی و کمال دست یافت.
لنگر آسودگی دست مرا بر چوب بست
تا به دست بسته روزی طفل در گهواره یافت
هوش مصنوعی: دست من به چوبی بسته شد و در نتیجه به آرامش نرسیدم، تا اینکه یک روز ناخواسته طعمی از سرنوشت کودک در گهواره را چشیدم.
گریه شادی حجاب چهره مقصود شد
بعد ایامی که چشمم رخصت نظاره یافت
هوش مصنوعی: بعد از مدتی که چشمانم اجازه دیدن آنچه را که می‌خواستم پیدا کرد، گریه‌های شادی‌ام چهره مقصود را پنهان کرد.