گنجور

شمارهٔ ۲۰۹

یادگار عشق داغی در دل دیوانه ماند
شمع رفت از انجمن، خاکستر پروانه ماند
گریه ام در دل گره شد، ناله ام بر لب شکست
وای بر قفلی که مفتاحش درون خانه ماند
زیر سقف آسمان نتوان نفس را راست کرد
در دل ما آرزوی نعره مستانه ماند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یادگار عشق داغی در دل دیوانه ماند
شمع رفت از انجمن، خاکستر پروانه ماند
هوش مصنوعی: اثر عشق، حسرت و دردی در دل عاشق باقی مانده است. وقتی که شمع از محفل خارج شد، تنها خاکستر پروانه به جا ماند.
گریه ام در دل گره شد، ناله ام بر لب شکست
وای بر قفلی که مفتاحش درون خانه ماند
هوش مصنوعی: دلم پر از غم و اندوه است اما نمی‌توانم به آسانی آن را بیان کنم. صدای ناله‌ام هم در دلم خاموش شده است. آه، چه حالم بد است، مثل قفلی که کلیدش در خانه جا مانده و نمی‌توانم آن را باز کنم.
زیر سقف آسمان نتوان نفس را راست کرد
در دل ما آرزوی نعره مستانه ماند
هوش مصنوعی: در چنین فضایی، نمی‌توان از زندگی به‌طور طبیعی نفس کشید و در دل ما هنوز آرزوی فریادهای شاد و مستانه وجود دارد.