گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹

مین دل محزونیله بیر تازه قربانیز هله
زخم تیر غمزه مستینله بیجانیز هله
اولمادان غم چکمه ریز دور زمانیندان سنین
ناله و آه ایتمه ده دل ایندی حیرانیز هله
لطف ایدرسن، گرچه سن اغیاره هر دم دوستیم
روز و شب بیز فرقتینله زار و نالانیز هله
عید وصلینه مشرف اولمادان اغیار دون
دستینی بوس ایله دیک بیزاونلا شادانیز هله
دام دوزخ ایچره اغیار اولماسین اصلا خلاص
صائبا بیز جنت دلداره مهمانیز هله

اطلاعات

قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مین دل محزونیله بیر تازه قربانیز هله
زخم تیر غمزه مستینله بیجانیز هله
هوش مصنوعی: دل محزون من همچون می‌نوشیدنی است که تازه پر شده، ای کاش زخمی از تیر غمزه یار به جان من بنشیند.
اولمادان غم چکمه ریز دور زمانیندان سنین
ناله و آه ایتمه ده دل ایندی حیرانیز هله
هوش مصنوعی: در آغاز، غم و اندوه مانند سایه‌ای بر زندگی‌ام سایه افکنده است. اکنون که زمان می‌گذرد، دل من در حیرت و ناباوری به این حالت دچار شده است.
لطف ایدرسن، گرچه سن اغیاره هر دم دوستیم
روز و شب بیز فرقتینله زار و نالانیز هله
گرچه هردم به دیگران لطف می‌کنی ای یار من، روز و شب ما در دوری‌ات زار و نالانیم.
عید وصلینه مشرف اولمادان اغیار دون
دستینی بوس ایله دیک بیزاونلا شادانیز هله
هوش مصنوعی: در روز عید وصل، برای ما آرامش و خوشحالی به ارمغان می‌آورد. غیبت و دوری از دیگران را رها کرده و با دستانی پر از عشق، باید به همدیگر خوشامد بگوییم و شاد باشیم.
دام دوزخ ایچره اغیار اولماسین اصلا خلاص
صائبا بیز جنت دلداره مهمانیز هله
ای کاش دیگران اصلاً از دام دوزخ رهایی نیابند. صائبا ما مهمان بهشت دلداریم.