غزل شمارهٔ ۹۶۷
رزق ما روشندلان چون مه ز پهلوی خودست
گر نمی در ساغر ما هست از جوی خودست
دیده امیدش از خواب پریشان ایمن است
هر که را بالین آسایش ز زانوی خودست
عاشق از بار لباس عاریت آسوده است
بید مجنون را کلاه و جامه از موی خودست
بوی پیراهن نمی گیرند اهل دل به مفت
غنچه این بوستان دلداده بوی خودست
در دیار خودپسندان نور بینش توتیاست
دیو این خاک سیه دل واله روی خودست
در خیابان رعونت نیست رسم امتیاز
هر نهالی عاشق بالای دلجوی خودست
هیچ فردی در پی اصلاح خوی خویش نیست
هر که را دیدیم در آرایش روی خودست
تنگ خلقی هر که را انداخت در دام بلا
متصل در زیر تیغ از چین ابروی خودست
بی زبانی می گشاید بندهای سخت را
در قفس طوطی ز منقار سخنگوی خودست
تا نسیم نوبهار عشق در مشاطگی است
شبنم این بوستان محو گل روی خودست
خصم اگر چون بیستون بندد به خون ما کمر
پشت ما بر کوه از اقبال بازوی خودست
نیست صائب چشم ما بر ریزش ابر بهار
آبخورد سبزه ما از لب جوی خودست
غزل شمارهٔ ۹۶۶: دوربین خونین جگر از نظم احوال خودستغزل شمارهٔ ۹۶۸: حفظ دولت در پریشان کردن سیم و زرست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رزق ما روشندلان چون مه ز پهلوی خودست
گر نمی در ساغر ما هست از جوی خودست
هوش مصنوعی: معنای این بیت به این شکل است که روزی و نعمت کسانی که بینا هستند، مانند ماهی که از کنار خود نور میافشاند، همواره در دسترس آنها قرار دارد. اگر نوشیدنیای در جام ما وجود ندارد، این به دلیل کمبود نیست، بلکه به خاطر مسیری است که خود ما انتخاب کردهایم.
دیده امیدش از خواب پریشان ایمن است
هر که را بالین آسایش ز زانوی خودست
هوش مصنوعی: هر کسی که راحتی و آرامش خود را از درون خودش به دست آورده باشد، دیگر نگران خوابهای آشفته و دغدغههای بیرونی نیست و چشم انتظار تغییرات امیدبخش میباشد.
عاشق از بار لباس عاریت آسوده است
بید مجنون را کلاه و جامه از موی خودست
هوش مصنوعی: عاشق از بار لباسهایی که به عاریت گرفته، راحت و آزاد است. بید مجنون، کلاهی و لباسی دارد که از موی خود او ساخته شده است.
بوی پیراهن نمی گیرند اهل دل به مفت
غنچه این بوستان دلداده بوی خودست
هوش مصنوعی: اهل دل به خاطر عطر پیراهن غنچهها توجهی ندارند، زیرا آنها تنها به بوی عشق و دلخواه خود اهمیت میدهند.
در دیار خودپسندان نور بینش توتیاست
دیو این خاک سیه دل واله روی خودست
هوش مصنوعی: در سرزمین افرادی که فقط به خود اهمیت میدهند، بینش و آگاهی تو مانند میوه توت است؛ در حالی که این زمین تاریک و دلسرد است و کسانی که در آن زندگی میکنند، به زیباییهای واقعی بیتوجهاند.
در خیابان رعونت نیست رسم امتیاز
هر نهالی عاشق بالای دلجوی خودست
هوش مصنوعی: در خیابان، خودستایی و خودخواهی جایی ندارد. هر درختی که عشق میورزد، فقط به خاطر قلب دوست داشتنیاش است که به او توجه میکند.
هیچ فردی در پی اصلاح خوی خویش نیست
هر که را دیدیم در آرایش روی خودست
هوش مصنوعی: هیچ کس به فکر تغییر و بهبود رفتار خود نیست و همه فقط مشغول زیباتر کردن ظاهرشان هستند.
تنگ خلقی هر که را انداخت در دام بلا
متصل در زیر تیغ از چین ابروی خودست
هوش مصنوعی: هر کسی که با تنگخویی و بدخلقیش دیگران را به دردسر میاندازد، در واقع خود را زیر تیغ خطر قرار داده و زندگیاش تحت تأثیر زیباییهای ناپایدار میشود.
بی زبانی می گشاید بندهای سخت را
در قفس طوطی ز منقار سخنگوی خودست
هوش مصنوعی: سکوت و بیزبانی میتواند مسائلی دشوار و پیچیده را حل کند، همانطور که طوطی برای رهایی از قید و بندهای خود به سخن گفتن نیاز دارد.
تا نسیم نوبهار عشق در مشاطگی است
شبنم این بوستان محو گل روی خودست
هوش مصنوعی: تا وقتی که نسیم بهاری عشق وجود دارد و زیبایی را دلنواز میکند، شبنم این باغ زیباییاش را فدای گل روی خود کرده است.
خصم اگر چون بیستون بندد به خون ما کمر
پشت ما بر کوه از اقبال بازوی خودست
هوش مصنوعی: اگر دشمن مانند کوه بیستون به خاطر خون ما بایستد، ما هم با قدرت و استقامت خود میتوانیم بر قلهها ایستاده و مقاومت کنیم.
نیست صائب چشم ما بر ریزش ابر بهار
آبخورد سبزه ما از لب جوی خودست
هوش مصنوعی: چشم ما به بارش باران بهاری دوخته نشده است؛ زیرا سبزه ما از آبی که از لبه جوی میریزد زنده میشود.
حاشیه ها
1401/03/30 18:05
امین
بی زبانی می گشاید بندهای سخت را
در قفس طوطی ز منقار سخنگوی خودست
واقعا حضرت صائب تمثیل های درجه یکی داره. چیزی که تو بخش عظیمی از اشعار وی رویت میکنیم هم همین است که یک نکته پند آموز در مصرع اول ، و یک تمثیل و مثل از همان نکته در مصرع دوم.