گنجور

غزل شمارهٔ ۹۶۳

اهل معنی را تماشا مانع جمعیت است
حلقه چشمی که شد حیران، کمند وحدت است
عالم بی انقلابی هست اگر زیر فلک
پیش ارباب نظر دارالامان حیرت است
از پریشان گردی نظاره دل صد پاره است
جمع چون گردد نگه، شیرازه جمعیت است
گوشه گیری می کند روشن دل تاریک را
حاصل بیهوده گردی ها غبار کلفت است
در شکارستان دنیا آنچه می باید گفت
شاهباز دیده روشندلان را، عبرت است
حلقه دامی که باشد خوردن دل دانه اش
پیش ارباب بصیرت حلقه جمعیت است
تیغ لنگردار باشد بر سر آزادگان
سایه بال هما هر چند چتر دولت است
نعمتی کز شکر عاجز می کند گفتار را
در جهان آفرینش، صحت و امنیت است
پیش ازان کز طبل رحلت دست و پا را گم کنی
زاد راهی جمع کن ای بی خبر تا فرصت است
از بهار نوجوانی آنچه بر جا مانده است
در بساط من همین خواب گران غفلت است
خانه بردوشی علاج سیل آفت می کند
وعده گاه مردم بیکار کنج عزلت است
ناخن و منقار شاهین از کجی گیرا بود
رشوت از مردم گرفتن بر کجی ها حجت است
کاروان را گرچه در دنبال می‌باشد غبار
گرد خواری پیش خیز کاروان عزت است
شکوه هر کس می کند صائب ز درد و داغ عشق
مشت خاکی بر دهانش زن که کافر نعمت است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اهل معنی را تماشا مانع جمعیت است
حلقه چشمی که شد حیران، کمند وحدت است
هوش مصنوعی: آدم‌های اهل فهم و معنی به خاطر تماشا و دیدن زیبایی‌های معنوی، نمی‌توانند در جمع جمع شوند. وقتی که چشم‌ها به شگفتی‌ها می‌نگرند، در واقع در کمند و وابستگی به وحدت معنوی گرفتار می‌شوند.
عالم بی انقلابی هست اگر زیر فلک
پیش ارباب نظر دارالامان حیرت است
هوش مصنوعی: دنیا بدون تغییر و تحول، تنها به یک مکان بی‌تحرک تبدیل می‌شود و اگر کسی تحت نظر قدرتمندان باشد، فقط به حیرت و شگفتی دچار می‌شود.
از پریشان گردی نظاره دل صد پاره است
جمع چون گردد نگه، شیرازه جمعیت است
هوش مصنوعی: نگاه به دل عاشقانی که در هم ریخته و پراکنده‌اند، نشان می‌دهد که چگونه می‌توانند این حال آشفته را به یکپارچگی و جمع تبدیل کنند. در واقع، جمع شدن این دل‌ها شبیه به نظم و سازماندهی در یک مجموعه است.
گوشه گیری می کند روشن دل تاریک را
حاصل بیهوده گردی ها غبار کلفت است
هوش مصنوعی: کناره‌گیری باعث می‌شود که دل روشن از تیرگی‌ها دچار سردرگمی شود و نتیجه بی‌فایده این دوری‌ها، تنها به وجود آمدن غباری غلیظ و ناپاکی است.
در شکارستان دنیا آنچه می باید گفت
شاهباز دیده روشندلان را، عبرت است
هوش مصنوعی: در دنیای پر از شکار و تجربه، چیزی که باید بیان شود برای افرادی که بینش و بصیرت دارند، درس عبرتی است که می‌توان از آن گرفت.
حلقه دامی که باشد خوردن دل دانه اش
پیش ارباب بصیرت حلقه جمعیت است
هوش مصنوعی: در جمعی که افراد آگاه و با بصیرت حضور دارند، قلب‌ها و احساسات انسان‌ها تحت تأثیر قرار می‌گیرد و می‌توانند به همدیگر وابسته شوند. در واقع، زندگی در چنین جمعی مانند دامی است که دل به دانه‌های آن می‌سپارد.
تیغ لنگردار باشد بر سر آزادگان
سایه بال هما هر چند چتر دولت است
هوش مصنوعی: تیغی که در دست نگه داشته شده، می‌تواند بر سر آزادگان سایه اندازد، هرچند که چتر حکومت و قدرت نیز بر فراز آنها گسترده شده است.
نعمتی کز شکر عاجز می کند گفتار را
در جهان آفرینش، صحت و امنیت است
هوش مصنوعی: نعمت و موهبتی که انسان را از بیان شکرگزاری ناتوان می‌سازد، در میان تمامی خلقت، عبارت است از سلامتی و ایمنی.
پیش ازان کز طبل رحلت دست و پا را گم کنی
زاد راهی جمع کن ای بی خبر تا فرصت است
هوش مصنوعی: قبل از اینکه به پایان عمر نزدیک شوی و نتوانی تصمیم بگیری، بهتر است که خودت را آماده کنی و برای سفر به سوی آخرت تجهیزات لازم را جمع‌آوری کنی، ای کسی که بی‌خبر هستی، تا وقتی که هنوز فرصت داری.
از بهار نوجوانی آنچه بر جا مانده است
در بساط من همین خواب گران غفلت است
هوش مصنوعی: در دوران جوانی، تنها چیزی که از آن زمان برای من باقی مانده، همین خواب سنگین غفلت و بی‌خبری است.
خانه بردوشی علاج سیل آفت می کند
وعده گاه مردم بیکار کنج عزلت است
هوش مصنوعی: کسانی که همیشه در حال جابجایی و بی‌ثباتی هستند، در برابر مشکلات و سختی‌ها نمی‌توانند چاره‌ای بیابند. در عوض، افرادی که در گوشه‌ای از زندگی شان ثابت و آرام هستند، فرصتی برای استراحت و دوری از بی‌خبری و بی‌کاری دارند.
ناخن و منقار شاهین از کجی گیرا بود
رشوت از مردم گرفتن بر کجی ها حجت است
هوش مصنوعی: ناخن و منقار شاهین به خاطر کج بودن و شکستگی‌اش برای گرفتن رشوه از مردم دلیل و توجیهی می‌شود.
کاروان را گرچه در دنبال می‌باشد غبار
گرد خواری پیش خیز کاروان عزت است
هوش مصنوعی: اگرچه کاروان گرد و غبار را دنبال می‌کند، اما پیشرفت و رهایی از دغدغه‌ها، رمز عزت و سربلندی آن کاروان است.
شکوه هر کس می کند صائب ز درد و داغ عشق
مشت خاکی بر دهانش زن که کافر نعمت است
هوش مصنوعی: هر کسی که از عشق و دردش شکایت می‌کند، باید به او یادآوری کرد که در برابر نعمت‌هایی که دارد، ناسپاسی کرده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹۶۳ به خوانش عندلیب