گنجور

غزل شمارهٔ ۸۹۳

روز روشن گل و شمع شب تارست شراب
برگ عیش و طرب لیل و نهارست شراب
تا بود در دل خم، هست فلاطون زمان
محفل آرا چو شود، باغ و بهارست شراب
روی عقل است ز سر پنجه تاکش نیلی
با همه شیشه دلی شیر شکارست شراب
نعل بی طاقتی از جام در آتش دارد
بس که مشتاق به لعل لب یارست شراب
هر حریمی که در او ساقی تردستی نیست
جام خمیازه خشک است و غبارست شراب
می کند با لب میگون تو می کار نمک
چشم مخمور ترا آب خمارست شراب
هست از روی تو چون برگ خزان دیده خجل
گرچه گلگونه هر لاله عذارست شراب
نه حباب است که در ساغر می جلوه گرست
عرق آلود ز شرم لب یارست شراب
گریه تلخ بود حاصل میخواری من
بی تو در دیده من غوره فشارست شراب
نتواند طرف عشق شد از بی جگری
گرچه بر عقل زبردست سوارست شراب
ظلمت غم چو کند تیره جهان را صائب
روشنی بخش دل و جان فگارست شراب

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روز روشن گل و شمع شب تارست شراب
برگ عیش و طرب لیل و نهارست شراب
هوش مصنوعی: روز که روشن است، مانند گل و شمع می‌درخشد، اما شب تاریک است. شراب نماد شادی و لذت است و در اینجا به عیش و طرب اشاره دارد که در شب و روز جاری است.
تا بود در دل خم، هست فلاطون زمان
محفل آرا چو شود، باغ و بهارست شراب
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دل شادابی و سرزندگی وجود دارد، روشنفکرانی چون افلاطون در محفل‌ها حضور دارند. وقتی که شادی و نشاط از دل برود، دیگر خبری از زیبایی و بهار نخواهد بود.
روی عقل است ز سر پنجه تاکش نیلی
با همه شیشه دلی شیر شکارست شراب
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که زیبایی و جذابیت خاصی مانند رنگ نیلی انگور وجود دارد که بر عقل و فکر انسان تاثیر می‌گذارد. این حس زیبایی و جذابیت می‌تواند به دل انسان شادابی و نشاط بخشد، همان‌طور که شراب شیرین و دلچسبی احساس خوشایندی را به همراه دارد.
نعل بی طاقتی از جام در آتش دارد
بس که مشتاق به لعل لب یارست شراب
هوش مصنوعی: نعل بی‌طاقتی از جام در آتش دارد، زیرا آن قدر به لب بخشنده یار علاقه‌مند است که شراب را در آتش می‌گذارد.
هر حریمی که در او ساقی تردستی نیست
جام خمیازه خشک است و غبارست شراب
هوش مصنوعی: هر جایی که بر پای کسی کار بلدی وجود نداشته باشد، نوشیدنی‌ها بی‌مزه و بی‌روح خواهند بود و چیزی جز غبار و یکنواختی نخواهند داشت.
می کند با لب میگون تو می کار نمک
چشم مخمور ترا آب خمارست شراب
هوش مصنوعی: با لب‌های خوش رنگت، همچون تربت، به من می‌گوید که اشک‌های مستت بر اثر شراب، تلخی و شوری به دل می‌آورد.
هست از روی تو چون برگ خزان دیده خجل
گرچه گلگونه هر لاله عذارست شراب
هوش مصنوعی: چشم‌هایم به خاطر زیبایی و جاذبه‌ات، مانند برگ‌های پاییزی می‌لرزد و شرمنده است، با اینکه هر لاله با چهره‌اش مانند شراب به نظر می‌رسد.
نه حباب است که در ساغر می جلوه گرست
عرق آلود ز شرم لب یارست شراب
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن زیبایی و لذت نوشیدن شراب است. شاعر به ما می‌گوید که این زیبایی تنها به خاطر یک حباب در شیشه نیست، بلکه به دلیل شرمی است که از لبان محبوب او ناشی می‌شود و این شراب به خاطر آن عرق آلود و جذاب شده است. در واقع، شاعر با این تصویر، عمق عشقی که در پس این نوشیدنی وجود دارد را نمایش می‌دهد.
گریه تلخ بود حاصل میخواری من
بی تو در دیده من غوره فشارست شراب
هوش مصنوعی: بدون تو، گریه‌ام شیرین نیست و دردآور است. در چشمانم، انگورهای تلخی جای شراب را گرفته‌اند.
نتواند طرف عشق شد از بی جگری
گرچه بر عقل زبردست سوارست شراب
هوش مصنوعی: اگر کسی از بی‌عقلی و نداشتن درک درست دچار عشق شود، نمی‌تواند به درستی به معشوق نزدیک شود. حتی اگر عقلش بسیار هم بالا باشد و در مسائل دیگر دانا باشد، در این مورد به نظرات و احساساتش توجهی ندارد.
ظلمت غم چو کند تیره جهان را صائب
روشنی بخش دل و جان فگارست شراب
هوش مصنوعی: وقتی غم و darkness بر جهان سایه می‌افکند، نوشیدن شراب می‌تواند دل و جان انسان را روشن کند و به او شادی ببخشد.