غزل شمارهٔ ۸۸۸
بیا کز دوریت مژگان به چشمم سوزن است امشب
نفس در سینه ام چون خار در پیراهن است امشب
ز جوش اشک می لرزد چو اهل حشر مژگانم
قیامت در مصیبت خانه چشم من است امشب
سر پیوند دارد با گسستن رشته جانم
جهان بر دیده من همچو چشم سوزن است امشب
همان چشمی که با خورشید می زد لاف همچشمی
تهی از نور بینش همچو چشم روزن است امشب
شب دوشین، تبسم های پنهانی که می کردی
نمک پاش جراحت های پنهان من است امشب
عجب دارم که پیوند حیاتم نگسلد از هم
که پیچ و تاب زلفش در رگ جان من است امشب
چه سازم در سلامت خانه تجرید نگریزم؟
مرا یک دانه و برق بلا صد خرمن است امشب
همان دستی که صائب دوش با او داشت در گردن
ز هجران با غم روی زمین در گردن است امشب
غزل شمارهٔ ۸۸۷: مگر از خانه بیرون آمد آن گل بی حجاب امشب؟غزل شمارهٔ ۸۸۹: خانه از خویش تهی کن که ز نظاره آب
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا کز دوریت مژگان به چشمم سوزن است امشب
نفس در سینه ام چون خار در پیراهن است امشب
هوش مصنوعی: بیا که فاصلهات باعث شده مژگانم مانند سوزن به چشمانم زخم بزند. امشب نفس کشیدنم مانند این است که خاری در پیراهنم فرو رفته است.
ز جوش اشک می لرزد چو اهل حشر مژگانم
قیامت در مصیبت خانه چشم من است امشب
هوش مصنوعی: امشب چشمانم به قدری از گریهام میلرزد که گویا روز قیامت و روز حساب رسیده است. درد و غمی که در دل دارم، خانهام را مالامال کرده و مژگانم مانند اهل محشر به حالت اضطراب درآمدهاند.
سر پیوند دارد با گسستن رشته جانم
جهان بر دیده من همچو چشم سوزن است امشب
هوش مصنوعی: مرا به هم پیوندی عمیق با وجود و احساساتم وصل میکند، به طوری که دنیا برای من کوچک و محدود به نظر میرسد و در این شب، احساس میکنم همه چیز به دور از من است.
همان چشمی که با خورشید می زد لاف همچشمی
تهی از نور بینش همچو چشم روزن است امشب
هوش مصنوعی: چشمی که با خورشید خود را همتراز میدانست و فخر میکرد، اکنون به خاطر نداشتن بینش واقعی، مانند چشمی که در یک روزنه است، تاریک و ناچیز به نظر میرسد.
شب دوشین، تبسم های پنهانی که می کردی
نمک پاش جراحت های پنهان من است امشب
هوش مصنوعی: شب گذشته، خندههای پنهانی که به من هدیه میکردی، همچون نمک بر زخمهای نهان من است امشب.
عجب دارم که پیوند حیاتم نگسلد از هم
که پیچ و تاب زلفش در رگ جان من است امشب
هوش مصنوعی: متعجبم از اینکه چرا زندگیام از هم نمیگسلد، زیرا در این شب، خم و پیچ موهای او مانند ریشهای در جانم نفوذ کرده است.
چه سازم در سلامت خانه تجرید نگریزم؟
مرا یک دانه و برق بلا صد خرمن است امشب
هوش مصنوعی: در خانهای که به تنهایی و بیهیچ شریکی در آن زندگی میکنم، چه کاری میتوانم انجام دهم؟ امشب برای من تنها یک دانه نگرانی و رنج، به اندازهی هزاران محصول و خوشی اهمیت دارد.
همان دستی که صائب دوش با او داشت در گردن
ز هجران با غم روی زمین در گردن است امشب
هوش مصنوعی: دستی که صائب دیروز با آن خوش میگذرانید، امشب به دلیل دوری و غم، روی زمین آویزان است.