گنجور

غزل شمارهٔ ۸۳۰

چشم همیشه مستت خمار کرد ما را
زلف سبک عنانت سیار کرد ما را
در خواب عقل بودیم در زیر سایه گل
باد بهار عشقت بیدار کرد ما را
داروی دردمندی از ما مسیح می برد
بیمارداری دل بیمار کرد ما را
گل کرد راز پنهان در داغ غوطه خوردیم
این خارخار آخر گلزار کرد ما را
توفیق چون درآید عصیان دلیل راه است
رطل گران غفلت هشیار کرد ما را
چون گل ز ساده لوحی در خواب ناز بودیم
اشک وداع شبنم بیدار کرد ما را
روزی چنان که باید آماده است صائب
اندیشه فزونی سیار کرد ما را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشم همیشه مستت خمار کرد ما را
زلف سبک عنانت سیار کرد ما را
هوش مصنوعی: چشمان همیشه پر از شراب تو ما را خمار و مست کرد و زلف‌های سبک و نرم تو ما را به گردش واداشت.
در خواب عقل بودیم در زیر سایه گل
باد بهار عشقت بیدار کرد ما را
هوش مصنوعی: در خواب و بی خبری بودیم در زیر سایه گل، اما نسیم دلپذیر عشق تو ما را بیدار کرد و آگاه ساخت.
داروی دردمندی از ما مسیح می برد
بیمارداری دل بیمار کرد ما را
هوش مصنوعی: مسیح، درمانگر دردمندان است و ما نیز به عنوان بیماران دل، دچار مشکلات و رنج‌ها شده‌ایم.
گل کرد راز پنهان در داغ غوطه خوردیم
این خارخار آخر گلزار کرد ما را
هوش مصنوعی: در اینجا به بیان زیبایی و رازهای پنهان عشق اشاره شده است. گویا شخص در عاطفه و احساسات عمیق غوطه‌ور شده و تجربیات تلخ و شیرینی را از سر گذرانده است. در پایان، شخص احساس می‌کند که حتی با وجود چالش‌ها و دردها، این تجربیات، او را به مرحله‌ای از درک و زیبایی رسانده است.
توفیق چون درآید عصیان دلیل راه است
رطل گران غفلت هشیار کرد ما را
هوش مصنوعی: زمانی که موفقیت به ما رو می‌آورد، نافرمانی و خطا نشان‌دهنده مسیر درست است؛ بار سنگین غفلت ما را بیدار کرده و به آگاهی رسانده است.
چون گل ز ساده لوحی در خواب ناز بودیم
اشک وداع شبنم بیدار کرد ما را
هوش مصنوعی: ما به خاطر سادگی و بی‌خبری مثل گل در خواب شیرین بودیم، اما اشک‌های وداع شبنم ما را از خواب بیدار کرد.
روزی چنان که باید آماده است صائب
اندیشه فزونی سیار کرد ما را
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که ما به خوبی آماده خواهیم بود، و در آن روز افکار و ایده‌های بیشتری به ذهن ما خواهد آمد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۳۰ به خوانش عندلیب