غزل شمارهٔ ۸۲۸
آن کس که داد پیوند با کاه کهربا را
خواهد به هم رسانید جانهای آشنا را
دامان رهروان را زخم زبان نگیرد
از خار ره پر و بال افزون شود صبا را
چون سنگ سرمه خاکش پیرایه نظرهاست
چشمی که یک نظر دید آن چشم سرمه سا را
تعظیم خاکساران روشنگر وجودست
زان جا دهند مردم در چشم توتیا را
در سینه خون گرمش یاقوت و لعل گردید
در زیر تیغ چون کوه هر کس فشرد پا را
از آب شد دو بالا سودای بید مجنون
عاقل نمی توان کرد دیوانه خدا را
در خواب بود مخمل کز کارگاه قسمت
نقش مراد خندید بر چهره بوریا را
افتادگان خود را کی بر زمین گذارد؟
راهی که بال و پر داد از شوق نقش پا را
در کارگاه عشق است تدبیر عقل بیکار
طوفان نمی کند گوش تعلیم ناخدا را
تا دامن قیامت خونش سبیل باشد
چشمی که دیده باشد آن آتشین لقا را
تا نخوت سعادت بیرون رود ز مغزش
با سگ شریک روزی کردند ازان هما را
سخت است دل گرفتن صائب ز نوک مژگان
برتافتن محال است سرپنجه قضا را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن کس که داد پیوند با کاه کهربا را
خواهد به هم رسانید جانهای آشنا را
هوش مصنوعی: آن کسی که پیوندی با کاه کهربا ایجاد کرده، میتواند جانهای آشنایان را دوباره به هم برساند.
دامان رهروان را زخم زبان نگیرد
از خار ره پر و بال افزون شود صبا را
هوش مصنوعی: زخم زبان دیگران نمیتواند به دامن مسافران آسیب بزند، زیرا در این مسیر، انگیزه و انرژی صبای لطیف بیشتر و بیشتر میشود.
چون سنگ سرمه خاکش پیرایه نظرهاست
چشمی که یک نظر دید آن چشم سرمه سا را
هوش مصنوعی: چون سنگ سرمه، خاک او به چشمها زینت میبخشد. چشمی که فقط یک بار به او نگاه کند، مانند سرمه است.
تعظیم خاکساران روشنگر وجودست
زان جا دهند مردم در چشم توتیا را
هوش مصنوعی: افرادی که به خاکساری و humble بودن اهمیت میدهند، حقیقت وجود را روشن میکنند. از آنجا که مردم به این نوع رفتار و رفتارهای نیکو، با تحسین نگاه میکنند، اشخاص را با دیدهای متفاوت مینگرند.
در سینه خون گرمش یاقوت و لعل گردید
در زیر تیغ چون کوه هر کس فشرد پا را
هوش مصنوعی: در دل او گوهرهای گرانبها مانند یاقوت و لعل وجود دارد. او زیر فشار و سختی مانند کوه است و هر کسی که بخواهد او را تحت فشار قرار دهد، با مقاومت و استقامت او روبرو میشود.
از آب شد دو بالا سودای بید مجنون
عاقل نمی توان کرد دیوانه خدا را
هوش مصنوعی: آب دیرتر به دو بالا میرسد، و دیوانهی خدا، مجنون بید، نمیتواند عاقل شود.
در خواب بود مخمل کز کارگاه قسمت
نقش مراد خندید بر چهره بوریا را
هوش مصنوعی: مخملی که در خواب است، از کارگاه قسمت به نظر میرسد که نقش آرزوها بر چهرهی بوریا نقش بسته و لبخند زده است.
افتادگان خود را کی بر زمین گذارد؟
راهی که بال و پر داد از شوق نقش پا را
هوش مصنوعی: کسانی که به زمین میافتند، چطور میتوانند خود را روی زمین بگذارند؟ راهی که به آنها بال و پر داده، نشان از شوق و آرزو دارد.
در کارگاه عشق است تدبیر عقل بیکار
طوفان نمی کند گوش تعلیم ناخدا را
هوش مصنوعی: در فضای عشق، عقل بیکار است و تدبیری ندارد. طوفان، گوش ناخدا را به درس و تعلیمش نمیرسند.
تا دامن قیامت خونش سبیل باشد
چشمی که دیده باشد آن آتشین لقا را
هوش مصنوعی: اگر دامن قیامت سرش از خون باشد، چشمی که آن ملاقات آتشین را دیده باشد، باید اشک بریزد.
تا نخوت سعادت بیرون رود ز مغزش
با سگ شریک روزی کردند ازان هما را
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر میگوید که برای اینکه غرور و خودبینی از ذهن کسی خارج شود، لازم است که از جایگاه خود پایین بیاید و با افرادی از طبقات پایینتر جامعه، مانند سگ، به همنشینی بپردازد تا به حقیقت و واقعیت پی ببرد. این نوع همنشینی باعث میشود که فرد متوجه بیارزشی خودبینیاش شود.
سخت است دل گرفتن صائب ز نوک مژگان
برتافتن محال است سرپنجه قضا را
هوش مصنوعی: دل کندن از عشق و احساس بسیار دشوار است و این که بتوانی از جاذبههای آن بهراحتی بگذری، غیر ممکن به نظر میرسد. قدرت و اراده سرنوشت بر همه چیز چیره است و نمیتوان با آن مقابله کرد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۸۲۸ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1401/12/16 10:03
روح و ریحان
در سینه خون گرمش یاقوت و لعل گردید
در زیر تیغ، چون کوه هر کس فشرد پا را

صائب