گنجور

غزل شمارهٔ ۸۲۴

فریاد نخیزد ز دل پر گله ما
نبود چو جرس هرزه درا آبله ما
هر جا که زند نشتر خاری مژه بر هم
خون دشنه کشد از جگر آبله ما
فریاد ازین برق نگاهان که نکردند
رحمی به گل کاغذی حوصله ما
صائب به چه امید گشاییم لب از هم؟
آن چشم سخنگو ندهد گر صله ما

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فریاد نخیزد ز دل پر گله ما
نبود چو جرس هرزه درا آبله ما
هوش مصنوعی: از دل پر از گلایه و ناراحتی‌مان فریادی بلند نمی‌شود، مانند جرس که در بی‌محل و بی‌فایده به صدا درمی‌آید، صدا و سیاهی دلمان نیز بی‌منطق و بی‌مقصد است.
هر جا که زند نشتر خاری مژه بر هم
خون دشنه کشد از جگر آبله ما
هوش مصنوعی: هر جا که تیغی از محبت به دل برود، همچون خاری که در چشم به وجود می‌آید، درد و رنجی به همراه دارد که از عمق وجود انسان جاری می‌شود.
فریاد ازین برق نگاهان که نکردند
رحمی به گل کاغذی حوصله ما
هوش مصنوعی: از این نگاه‌های پرشور و برق‌آسا، آه و فریاد که چه بلاهایی بر سر گل کاغذی ما آورده‌اند و به ما رحم نکرده‌اند.
صائب به چه امید گشاییم لب از هم؟
آن چشم سخنگو ندهد گر صله ما
هوش مصنوعی: صائب، به چه دلیلی باید دهانمان را باز کنیم؟ آن چشمی که مثل سخن می‌گوید، اگر بخواهد، به ما هیچ جوابی نمی‌دهد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۲۴ به خوانش عندلیب