گنجور

غزل شمارهٔ ۷۹۲

آمد خزان و تر نشد از می گلوی ما
رنگی درین بهار نیامد به روی ما
چون موجه سراب اسیر کشاکشیم
هر چند متصل به محیط است جوی ما
باد مراد کشتی ما زور باده است
بر دوش خلق بار نگردد سبوی ما
دریا به سعی، گرد یتیمی ز ما نبرد
آب گهر چگونه دهد شستشوی ما؟
در آفتاب عشق که شد موم سنگها
خام است همچنان ثمر آرزوی ما
موی سفید هیچ کم از جوی شیر نیست
در کام آرزوی دل طفل خوی ما
ما چون نسیم خدمت آن زلف کرده ایم
گلها کنند پاره گریبان ز بوی ما
از خویش رفته را نتوان نقش پای یافت
رحم است بر کسی که کند جستجوی ما
صائب به آب خلق نداریم احتیاج
از اشک خود چو شمع بود آب جوی ما

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمد خزان و تر نشد از می گلوی ما
رنگی درین بهار نیامد به روی ما
هوش مصنوعی: خزان آمد و گلوی ما از شراب رنگی نگرفت، در این بهار نیز بر چهره ما نشانه‌ای نیامد.
چون موجه سراب اسیر کشاکشیم
هر چند متصل به محیط است جوی ما
هوش مصنوعی: مانند سرابی که در امواج و تلاطمات گرفتار شده است، هرچند جوی ما به محیطی پیوسته است، ولی ما هنوز در کشاکش و ناآرامی زندگی به سر می‌بریم.
باد مراد کشتی ما زور باده است
بر دوش خلق بار نگردد سبوی ما
هوش مصنوعی: باد، نیرویی است که کشتی ما را به جلو می‌برد و قدرت شراب بر دوش مردم باعث می‌شود که بار سنگین نداشته باشیم.
دریا به سعی، گرد یتیمی ز ما نبرد
آب گهر چگونه دهد شستشوی ما؟
هوش مصنوعی: دریا تلاش می‌کند تا از ما یتیم نگیرد، اما چطور می‌تواند ما را پاک کند در حالی که ما همچنان با 부족هایی روبرو هستیم؟
در آفتاب عشق که شد موم سنگها
خام است همچنان ثمر آرزوی ما
هوش مصنوعی: در نور و گرمای عشق، موم نرم و قابل تغییر می‌شود، در حالی که سنگ‌ها همچنان سخت و بی‌تحمل باقی می‌مانند. این حالت نشان‌دهنده این است که آرزوهای ما همچنان مانند میوه‌ای ناپخته و نرسیده باقی مانده‌اند.
موی سفید هیچ کم از جوی شیر نیست
در کام آرزوی دل طفل خوی ما
هوش مصنوعی: موهای سفید هیچ تفاوتی با شیر پاک و گوارا ندارد در دهان آرزوهای دل کودک ما.
ما چون نسیم خدمت آن زلف کرده ایم
گلها کنند پاره گریبان ز بوی ما
هوش مصنوعی: ما مانند نسیمی هستیم که در خدمت آن زلف زیبا قرار داریم و به همین خاطر گل‌ها به خاطر عطر ما، دچار عشق و دلتنگی می‌شوند و پیراهن خود را از برای ما پاره می‌کنند.
از خویش رفته را نتوان نقش پای یافت
رحم است بر کسی که کند جستجوی ما
هوش مصنوعی: کسی که از خود رفته و در جستجوی ماست، نباید انتظار داشته باشد که آثاری از او باقی بماند، زیرا اگر او را هنوز پیدا نکرده‌ایم، باید به حال او رحم کنیم.
صائب به آب خلق نداریم احتیاج
از اشک خود چو شمع بود آب جوی ما
هوش مصنوعی: ما برای سیراب کردن دل خود به آب دیگران نیازی نداریم، زیرا احساسات و اشک‌های خودمان به اندازه‌ای هستند که می‌توانند مثل آب روان زندگی ما را تأمین کنند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۹۲ به خوانش عندلیب