غزل شمارهٔ ۷۳۶
رفتم ز راه دل خس و خار گناه را
کردم به آه همچو کف دست راه را
موج کرم به قیمت اکسیر می خرد
در بحر رحمت تو غبار گناه را
روز ازل به قامت عاشق بریده اند
مانند کعبه، جامه بخت سیاه را
پیش رخ تو زخم دندان حیرت است
دستی که چاک کرد گریبان ماه را
یک گوهر نسفته درین بحر خون نماند
در چشم خود ز بس که شکستم نگاه را
از خوی آتشین تو، چون موی زنگیان
دارند عاشقان تو در سینه آه را
صائب به بخت تیره و روز سیه بساز
از دل ببر هوای زمین سیاه را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفتم ز راه دل خس و خار گناه را
کردم به آه همچو کف دست راه را
هوش مصنوعی: من از مسیر دل دور شدم و با آهی که شبیه به نرمی کف دست است، دردها و گناههایم را کنار گذاشتم.
موج کرم به قیمت اکسیر می خرد
در بحر رحمت تو غبار گناه را
هوش مصنوعی: موج کرم با بهای اکسیر، غبار گناه را در دریای رحمت تو خریداری میکند.
روز ازل به قامت عاشق بریده اند
مانند کعبه، جامه بخت سیاه را
هوش مصنوعی: در آغاز روز، قامت عاشق را به زیبایی و با شکیبایی طراحی کردهاند، همچون کعبه که دارای جامهای از تقدیر و شانس است، اما اینجا با رنگی غمگین و تاریک نمایان شده است.
پیش رخ تو زخم دندان حیرت است
دستی که چاک کرد گریبان ماه را
هوش مصنوعی: دندان حیرت به دامن تو زخمی زده است. دستی که پارچهی لباس ماه را پاره کرد.
یک گوهر نسفته درین بحر خون نماند
در چشم خود ز بس که شکستم نگاه را
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در میان سختیها و مصیبتها، یک حقیقت ارزشمند یا یک گوهر در حال گم شدن است و به خاطر درد و رنجی که کشیده، دیگر نتوانستهام به آن حقیقت نگاه کنم.
از خوی آتشین تو، چون موی زنگیان
دارند عاشقان تو در سینه آه را
هوش مصنوعی: عاشقان تو به خاطر ذات آتشین و گرم تو، در دل خود آه و اندوه را مانند موی زنگی دارند.
صائب به بخت تیره و روز سیه بساز
از دل ببر هوای زمین سیاه را
هوش مصنوعی: به خاطر بخت بد و روزهای ناگوار، سعی کن از دل خود، آرزوی زمین تاریک را دور کنی و با مسائل زندگی بساز.