گنجور

غزل شمارهٔ ۷۳۱

از کار رفته دست چو دست سبو مرا
ریزند می چو شیشه مگر در گلو مرا
کی می رسید چاک گریبان به دامنم؟
گر می رسید دست به دامان او مرا
رنگین تر از سرشک بود گفتگوی من
از بس شده است گریه گره در گلو مرا
از خویش رفته را نتوان یافت نقش پا
سرگشته آن کسی که کند جستجو مرا
دلسرد از نظاره باغ بهشت کرد
صحرای ساده دل بی آرزو مرا
دارد هوای چشمه خورشید شبنمم
مقراض بال و پر نشود رنگ و بو مرا
از چاره، درد عشق یکی می شود هزار
بیچاره آن کسی که شود چاره جو مرا
از شوق جلوه تو سراپای دیده ام
هر چند آب رفته نیاید به جو مرا
صد کاسه خون اگر چه کشیدم درین چمن
زردی نرفت چون گل رعنا ز رو مرا
در حفظ آبرو چو گهر لرزشم بجاست
جان تازه داشت در همه عمر این وضو مرا
از گوهرم غبار یتیمی نمی رود
صائب اگر محیط دهد شستشو مرا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از کار رفته دست چو دست سبو مرا
ریزند می چو شیشه مگر در گلو مرا
هوش مصنوعی: وقتی که دست من به عنوان ظرفی خالی شده، می‌ای خواهم که در این گلویم بریزند، مثل شیشه‌ای که در آن نگه داشته می‌شود.
کی می رسید چاک گریبان به دامنم؟
گر می رسید دست به دامان او مرا
هوش مصنوعی: چه زمانی چاک گریبان من به دامن او می‌رسید؟ اگر می‌رسید، دستم به دامنش می‌چسبید.
رنگین تر از سرشک بود گفتگوی من
از بس شده است گریه گره در گلو مرا
هوش مصنوعی: گفتگوی من به قدری غمگین و پر احساس است که مانند اشک‌های رنگی شده است؛ به مقدار زیادی گریه کرده‌ام که گره‌ای در گلویم ایجاد شده است.
از خویش رفته را نتوان یافت نقش پا
سرگشته آن کسی که کند جستجو مرا
هوش مصنوعی: کسی که از خود واقعی‌اش دور شده، نمی‌تواند ردپایی از خود پیدا کند. این شخص مانند کسی است که در جستجوی من است، اما در گمراهی به سر می‌برد.
دلسرد از نظاره باغ بهشت کرد
صحرای ساده دل بی آرزو مرا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دیدن زیبایی‌های بهشت و باغ‌های آن، سبب ناامیدی و دلسردی‌ام شده است و در نتیجه، دلم را به سادگی و بی‌خیالی در میدان‌ها و صحراهای بی‌ادعا سپرده‌ام.
دارد هوای چشمه خورشید شبنمم
مقراض بال و پر نشود رنگ و بو مرا
هوش مصنوعی: هوای چشمه خورشید را دارم، اما باران من هیچ رنگ و بویی ندارد و نمی‌تواند بال و پرم را بزند.
از چاره، درد عشق یکی می شود هزار
بیچاره آن کسی که شود چاره جو مرا
هوش مصنوعی: درد عشق، از یک راه حل به هزار مشکل تبدیل می‌شود، و کسی که در تلاش برای یافتن چاره باشد، خود دچار درد و رنج خواهد شد.
از شوق جلوه تو سراپای دیده ام
هر چند آب رفته نیاید به جو مرا
هوش مصنوعی: از شوق دیدارت، چشمانم پر از حس و عشق است، هرچند که دیگر نمی‌توانم به گذشته برگردم و آن لحظات را تجربه کنم.
صد کاسه خون اگر چه کشیدم درین چمن
زردی نرفت چون گل رعنا ز رو مرا
هوش مصنوعی: هرچند در این گلزار با درد و رنج فراوان مواجه شده‌ام و چشمانم پر از خون است، اما طراوت و زیبایی من مانند گل رعنا از بین نرفته است.
در حفظ آبرو چو گهر لرزشم بجاست
جان تازه داشت در همه عمر این وضو مرا
هوش مصنوعی: در تلاش برای نگه‌داشتن آبرویم، احساس می‌کنم همچون مرواری در حال لرزیدن هستم. این وضو که در طول عمرم انجام داده‌ام، برای روح و جانم تازگی و طراوت به ارمغان آورده است.
از گوهرم غبار یتیمی نمی رود
صائب اگر محیط دهد شستشو مرا
هوش مصنوعی: غم و غصه‌های ناشی از یتیمی از وجودم پاک نمی‌شود، صائب، مگر اینکه محیط اطرافم تغییر کند و مرا از این شرایط رها کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۳۱ به خوانش عندلیب