گنجور

غزل شمارهٔ ۷۲۹

افسرده دل اگر چه ز واسوختن مرا
بتوان به روی گرم برافروختن مرا
چون ماهی برشته، به آب حیات وصل
رغبت شود دو آتشه از سوختن مرا
از بخیه ستاره شود بیش زخم صبح
بی حاصل است چاک جگر دوختن مرا
زان خلوت وصال چه حاصل، که از حجاب
باید به پشت پای نظردوختن مرا
بردم ز سعی راه به آن کعبه امید
شد شمع پیش پای، نفس سوختن مرا
افغان که روی زرد خود از بیم چشم زخم
می باید از تپانچه برافروختن مرا
تا دانه ای ز خرمن هستی بود به جا
حاشا که دل خنک شود از سوختن مرا
در مهد چون مسیح زبانم گشاده بود
نتوان چو طوطیان سخن آموختن مرا
چون ابر، مشت آبی اگر جمع می کنم
ریزش بود مراد ز اندوختن مرا
حرصی که داشتم به شکار پری رخان
چون باز بیش شد ز نظردوختن مرا
صائب ز بس فسرده ز وضع جهان شدم
نتوان به هیچ وجه برافروختن مرا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

افسرده دل اگر چه ز واسوختن مرا
بتوان به روی گرم برافروختن مرا
هوش مصنوعی: اگرچه دل من از سوز و درد پژمرده است، اما می‌توانی با گرما و شوقی که در چهره‌ات داری، مرا به شادابی و زندگی برگردانی.
چون ماهی برشته، به آب حیات وصل
رغبت شود دو آتشه از سوختن مرا
هوش مصنوعی: وقتی که حالتی شوق‌آور و پرحرارت پیدا می‌کنم، مانند ماهی که در آب خوش زندگی می‌کند، به من زندگی دوباره می‌بخشد و من از شدت عشق، دلم می‌سوزد.
از بخیه ستاره شود بیش زخم صبح
بی حاصل است چاک جگر دوختن مرا
هوش مصنوعی: اگر بخیه‌ای ستاره‌وار باشد، زخم صبح هیچ فایده‌ای ندارد؛ چاک جگر من را دوختن.
زان خلوت وصال چه حاصل، که از حجاب
باید به پشت پای نظردوختن مرا
هوش مصنوعی: از آن دوستی در تنهایی چه سود، وقتی که باید برای دیدن او به پای او نگاه کنم و با حجاب در عالم فاصله باشم.
بردم ز سعی راه به آن کعبه امید
شد شمع پیش پای، نفس سوختن مرا
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش، به مقصدی رسیدم که آرزویم بود. در این مسیر، شمع امیدی در جلوی پایم روشن شد و من در این راه احساس سوختن و فشاری بر خود کردم.
افغان که روی زرد خود از بیم چشم زخم
می باید از تپانچه برافروختن مرا
هوش مصنوعی: افغانی که به خاطر ترس از چشم زخم، رنگ صورتش زرد شده است، باید با شجاعت و قدرت، برای مقابله با مشکلات، خود را به جلو براند.
تا دانه ای ز خرمن هستی بود به جا
حاشا که دل خنک شود از سوختن مرا
هوش مصنوعی: تا زمانی که چیزی از وجودم باقی مانده، بعید است که دلم از سوختن و دردهایم آرام گیرد.
در مهد چون مسیح زبانم گشاده بود
نتوان چو طوطیان سخن آموختن مرا
هوش مصنوعی: در دوران کودکی‌ام، زمانی که هنوز در آغوش مادرم بودم، زبانم به خوبی باز بود و به راحتی می‌توانستم صحبت کنم؛ اما نتوانستم مانند طوطی‌ها زبان یاد بگیرم و فقط تقلید کنم.
چون ابر، مشت آبی اگر جمع می کنم
ریزش بود مراد ز اندوختن مرا
هوش مصنوعی: اگر مانند ابر، آب زیادی جمع کنم، هدفم از اندوختن آن، بارش و ابراز آن است.
حرصی که داشتم به شکار پری رخان
چون باز بیش شد ز نظردوختن مرا
هوش مصنوعی: اشتیاقی که برای شکار دختران زیبا داشتم، به اندازه‌ای زیاد شد که دیگر نتوانستم از تماشای آن‌ها چشم بردارم.
صائب ز بس فسرده ز وضع جهان شدم
نتوان به هیچ وجه برافروختن مرا
هوش مصنوعی: به خاطر تغییرات زیاد و ناراحتی‌های دنیای اطرافم، به حدی روحیه‌ام تضعیف شده که هیچ راهی برای شاد شدن و پرانرژی شدن ندارم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۲۹ به خوانش عندلیب