گنجور

غزل شمارهٔ ۶۹۶

عشق است غمگسار دل دردمند را
آتش گره ز کار گشاید سپند را
همت به هیچ مرتبه راضی نمی شود
یک جا قرار نیست سپهر بلند را
پیداست بی قراری عاشق کجا رسد
در خلوتی که راه نباشد سپند را
اندیشه کهربای غم و درد عالم است
از غم گزیر نیست دل هوشمند را
مانند پسته سر ز گریبان برآورد
صبح فنای خویش لب هرزه خند را
پهلوی چرب می طلبد تیغ حادثات
جوشن ز لاغری است تن گوسفند را
صیاد را به وحشت خود رام می کنم
آورده ام به کف رگ خواب کمند را
بیرون روم چگونه ز بزمی که می شود
برخاستن ز جای فرامش سپند را؟
صائب گهر به سنگ زدن بی بصیرتی است
ضایع مکن به مردم بی درد پند را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق است غمگسار دل دردمند را
آتش گره ز کار گشاید سپند را
هوش مصنوعی: عشق تسکین‌دهنده دل‌های داغدیده است و مانند آتش، می‌تواند مشکلات و سختی‌ها را رفع کند.
همت به هیچ مرتبه راضی نمی شود
یک جا قرار نیست سپهر بلند را
هوش مصنوعی: همت و تلاش هرگز در هیچ سطح و درجه‌ای قانع نمی‌شود و همیشه در جست‌وجوی بلندی‌ها و علوّ است. این جست‌وجو همیشه در حال حرکت است و به یک نقطه ثابت نمی‌رسد.
پیداست بی قراری عاشق کجا رسد
در خلوتی که راه نباشد سپند را
هوش مصنوعی: مشخص است که بی‌قراری یک عاشق در جایی که راهی نیست، به کجا می‌رسد. در فضایی که هیچ خلوتی وجود ندارد و امکان حرکت نیست، چگونه می‌تواند احساساتش را ابراز کند؟
اندیشه کهربای غم و درد عالم است
از غم گزیر نیست دل هوشمند را
هوش مصنوعی: اندیشه و تفکر درباره غم و دردهای موجود در دنیا، موضوعی اجتناب‌ناپذیر است و نمی‌توان از آن فرار کرد؛ حتی دل‌های باهوش و آگاه نیز از این غم‌ها بی‌نصیب نیستند.
مانند پسته سر ز گریبان برآورد
صبح فنای خویش لب هرزه خند را
هوش مصنوعی: صبح مانند پسته‌ای که از پوست خود بیرون می‌آید، از پس تاریکی شب نمایان شد و لبخند ناب را به نمایش گذاشت.
پهلوی چرب می طلبد تیغ حادثات
جوشن ز لاغری است تن گوسفند را
هوش مصنوعی: زندگی پر از چالش‌ها و مشکلات است که نیاز به قدرت و استقامت دارد. کسانی که توانایی خود را از دست می‌دهند، همچون گوسفند لاغر، در برابر حوادث آسیب‌پذیر خواهند بود و باید قدرت لازم برای مواجهه با دشواری‌ها را به دست آورند.
صیاد را به وحشت خود رام می کنم
آورده ام به کف رگ خواب کمند را
هوش مصنوعی: من صیاد را به ترس و ناامیدی خود وامیدارم و او را به طوری کنترل می‌کنم که با استفاده از دامی که در دست دارم، به راحتی تحت تسلط خود درآورم.
بیرون روم چگونه ز بزمی که می شود
برخاستن ز جای فرامش سپند را؟
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم از مهمانی بروم در حالی که خاطره‌ی خوش آن هنوز در ذهنم باقی مانده است؟
صائب گهر به سنگ زدن بی بصیرتی است
ضایع مکن به مردم بی درد پند را
هوش مصنوعی: به کسی که آگاهی و درک درستی از مسائل ندارد، نمی‌توان ارزش و گنجینه‌های فکری را منتقل کرد. همچنین، نباید به افرادی که درد و رنجی را در زندگی خود حس نمی‌کنند، نصیحت کرد، زیرا آنها پذیرای این نصیحت‌ها نخواهند بود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۹۶ به خوانش عندلیب