گنجور

غزل شمارهٔ ۶۹۰۸

آتش به خرمن از گل باغی ندیده ای
جوش جنون ز چشمه داغی ندیده ای
پروانه وار سیلی آتش نخورده ای
در دودمان آه چراغی ندیده ای
با ناله یک سراسر گلشن نرفته ای
با عندلیب گوشه باغی ندیده ای
از لاله زار آبله یک گل نچیده ای
در پای شوق، خار سراغی ندیده ای
با چاک سینه دست و گریبان نبوده ای
در دست خود ز داغ ایاغی ندیده ای
عمرت چو گل به خنده شادی گذشته است
زخمی نیازموده و داغی ندیده ای
صائب ز مرگ این همه اندیشه ات ز چیست؟
هرگز ز عمر خویش فراغی ندیده ای

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آتش به خرمن از گل باغی ندیده ای
جوش جنون ز چشمه داغی ندیده ای
هوش مصنوعی: آتش سوزی که در آتش‌سوزی حاصل از گل و گیاهان نیست، مشابه احساس جنونی است که از چشمه‌ای گرم برمی‌خیزد و تو هرگز آن را ندیده‌ای.
پروانه وار سیلی آتش نخورده ای
در دودمان آه چراغی ندیده ای
هوش مصنوعی: مانند پروانه‌ای که به آتش نرسیده است، در خانواده‌ات آه و ناله‌ای نداشته و چراغ روشنی را تجربه نکرده‌ای.
با ناله یک سراسر گلشن نرفته ای
با عندلیب گوشه باغی ندیده ای
هوش مصنوعی: تو با اندوه و تیرگی، نتوانسته‌ای زیبایی‌های باغ را ببینی و از آواز پرنده‌ها لذت نبرده‌ای.
از لاله زار آبله یک گل نچیده ای
در پای شوق، خار سراغی ندیده ای
هوش مصنوعی: در باغ لاله‌هایی که در دسترس بودند، هیچ گلی را برای ارضای آرزوهایت نچیده‌ای و در مسیر عشق هم هیچ نشانه‌ای از خار و خاری ندیده‌ای.
با چاک سینه دست و گریبان نبوده ای
در دست خود ز داغ ایاغی ندیده ای
هوش مصنوعی: تو تا به حال داغی عمیق را تجربه نکرده‌ای که بخواهی با احساسات و درد درونت دست و پنجه نرم کنی.
عمرت چو گل به خنده شادی گذشته است
زخمی نیازموده و داغی ندیده ای
هوش مصنوعی: زندگی‌ات مانند گلی پر از شادی و خنده سپری شده است و در آن نه زخمی از نیاز داری و نه داغی را تجربه کرده‌ای.
صائب ز مرگ این همه اندیشه ات ز چیست؟
هرگز ز عمر خویش فراغی ندیده ای
هوش مصنوعی: چرا اینقدر به مرگ فکر می‌کنی؟ تو که هیچگاه از عمر خود آرامش و فراخی نداشته‌ای.