گنجور

غزل شمارهٔ ۶۹۰۳

دارم ز اشک گرم دل تاب خورده ای
چون خار و خس تپانچه سیلاب خورده ای
خون خوردنم تراوش ازان کم کند که من
دارم چو لاله ساغر خوناب خورده ای
صبح امید من ز تریهای روزگار
در کاهش است چون شکر آب خورده ای
آید به چشم بی تو شب و روز عاشقان
یکرنگ چون دو زلف به هم تاب خورده ای
حاشا که در لباس شکایت کند ز فقر
زخم هزار نشتر سنجاب خورده ای
کی آب می خورد دلش از جام زرنگار؟
در وقت تشنگی به دو دست آب خورده ای
از زاهدان خشک چه مرهم طمع کند؟
پیشانی امید به محراب خورده ای
انصاف نیست بر در بیگانگی زند؟
خونها ز آشنایی احباب خورده ای
بسیار آشنا به نظر جلوه می کنی
ای گل مگر ز دیده من آب خورده ای؟
این رنگ لاله گون ز کجا آب می خورد؟
از من نهفته گر نه می ناب خورده ای
امروز گفتگوی ترا رنگ دیگرست
صائب ز ساغر که می ناب خورده ای؟

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دارم ز اشک گرم دل تاب خورده ای
چون خار و خس تپانچه سیلاب خورده ای
هوش مصنوعی: من دلی دارم که از درد و رنج پر شده و مانند گیاهانی که از سیلاب و طوفان آسیب دیده‌اند، شکننده و آسیب‌پذیر است.
خون خوردنم تراوش ازان کم کند که من
دارم چو لاله ساغر خوناب خورده ای
هوش مصنوعی: اگر من از درد و رنج خود بگویم، این احساس تو را کمتر می‌کند، چون من مانند لاله‌ای هستم که گلابم را از خون خود گرفته‌ام.
صبح امید من ز تریهای روزگار
در کاهش است چون شکر آب خورده ای
هوش مصنوعی: صبح، امید من به دلیل تلخی‌های روزگار در حال کم شدن است، مانند شکر که پس از آب خوردن از بین می‌رود.
آید به چشم بی تو شب و روز عاشقان
یکرنگ چون دو زلف به هم تاب خورده ای
هوش مصنوعی: در غیاب تو، روزها و شب‌ها برای عاشقان به یکسان می‌گذرد، مانند دو رشته موی تاب‌خورده که به هم پیچیده‌اند.
حاشا که در لباس شکایت کند ز فقر
زخم هزار نشتر سنجاب خورده ای
هوش مصنوعی: غیر از این است که در قالب شکایت از فقر، زخم‌های بسیاری که سنجاب بر دلش زده، را نشان دهد.
کی آب می خورد دلش از جام زرنگار؟
در وقت تشنگی به دو دست آب خورده ای
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است دلش به جام زرنگار آب بخواهد؟ وقتی در زمان تشنگی دستش به آب رسیده است.
از زاهدان خشک چه مرهم طمع کند؟
پیشانی امید به محراب خورده ای
هوش مصنوعی: از زاهدان خالی از احساس چه کمکی می‌توان انتظار داشت؟ وقتی که تو خود با تمام وجود به عبادت و امید روی آورده‌ای.
انصاف نیست بر در بیگانگی زند؟
خونها ز آشنایی احباب خورده ای
هوش مصنوعی: انصاف این نیست که در دروازه‌های غربت بمانی، در حالی که دوستی‌ها و محبت‌های قدیمی را فراموش کرده‌ای و به یاد آنها اشک نمی‌ریزی.
بسیار آشنا به نظر جلوه می کنی
ای گل مگر ز دیده من آب خورده ای؟
هوش مصنوعی: ای گل، تو چقدر به من نزدیک و آشنا به نظر می‌رسی، آیا به خاطر اشک‌هایی که از چشمان من ریخته شده، رنگ و روی تو این‌گونه شده است؟
این رنگ لاله گون ز کجا آب می خورد؟
از من نهفته گر نه می ناب خورده ای
هوش مصنوعی: این رنگ سرخ گل لاله از کجا به دست می‌آید؟ آیا تو از من خبر نداری که چشیده‌ام شراب ناب؟
امروز گفتگوی ترا رنگ دیگرست
صائب ز ساغر که می ناب خورده ای؟
هوش مصنوعی: امروز حرف‌های تو حال و هوای متفاوتی دارد. آیا به خاطر اینکه می ناب نوشیده‌ای، این طور صحبت می‌کنی؟