گنجور

غزل شمارهٔ ۶۸۸۴

همین نه در نظر ای سیمبر نمی آیی
ز سرکشی تو به اندیشه درنمی آیی
ز چشم شور تو چون ایمنی ز غلطانی
چرا برون ز صدف چون گهر نمی آیی؟
همیشه در نظری و ز لطافت سرشار
مرا چو نور نظر در نظر نمی آیی
کناره کردن از آغوش نامرادان چیست؟
تو کز کمال لطافت به برنمی آیی
سری به گوشه دل می توان نهفته کشید
مرا به ظاهر اگر در نظر نمی آیی
چو می کند خبر آمدن مرا بیهوش
چرا به کلبه من بی خبر نمی آیی؟
اشاره کن که دلت را به آه نرم کنم
اگر به سرکشی خویش برنمی آیی
ستم به دست و لب خود بسا که خواهی کرد
نفس گسسته مرا گر به سر نمی آیی
به بوی پیرهنی یاد کن عزیزان را
اگر ز مصر به کنعان دگر نمی آیی
شود نهفته مه از دیده در مهی دو سه روز
تو ماه ماه ز منزل بدر نمی آیی
به وعده ای دگر امیدوار ساز مرا
ز سرکشی به سر وعده گر نمی آیی
مرا بس است پیامی برای جان بخشی
به پرسش من دلخسته گر نمی آیی
قدم ز خانه برون نه به فصل گل صائب
به رنگ غنچه گر از پوست برنمی آیی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همین نه در نظر ای سیمبر نمی آیی
ز سرکشی تو به اندیشه درنمی آیی
هوش مصنوعی: تو که با زیبایی‌های خود، به سادگی در نظر نمی‌آیی، به خاطر بی‌تابی و شورش روحی‌ات، به اندیشه‌های عمیق وارد نمی‌شوی.
ز چشم شور تو چون ایمنی ز غلطانی
چرا برون ز صدف چون گهر نمی آیی؟
هوش مصنوعی: از آن‌جا که به چشم زخم تو ایمنی ندارم، چرا مانند مروارید از صدف بیرون نمی‌آیی؟
همیشه در نظری و ز لطافت سرشار
مرا چو نور نظر در نظر نمی آیی
هوش مصنوعی: در همه حال در نظر تو هستم و از لطافت وجودت سرشارم، اما تو همچون نوری که در نگاه می‌درخشد، هرگز در پیش نظرم نیستی.
کناره کردن از آغوش نامرادان چیست؟
تو کز کمال لطافت به برنمی آیی
هوش مصنوعی: دور شدن از آغوش افرادی که خوشبختی نمی‌آورند چه سودی دارد؟ تو با تمام زیبایی و لطافت خود از آغوشی که به آرامش نمی‌رسد، بیرون نمی‌آیی.
سری به گوشه دل می توان نهفته کشید
مرا به ظاهر اگر در نظر نمی آیی
هوش مصنوعی: می‌توانی عشق و احساسات عمیق من را در دل پنهان کنی، حتی اگر در نگاه اول به چشم نیایی.
چو می کند خبر آمدن مرا بیهوش
چرا به کلبه من بی خبر نمی آیی؟
هوش مصنوعی: وقتی خبر آمدن من به تو می‌رسد و تو به حالت بی‌هوشی می‌روی، چرا به خانه‌ام نمی‌آیی بدون اینکه از حال من باخبر شوی؟
اشاره کن که دلت را به آه نرم کنم
اگر به سرکشی خویش برنمی آیی
هوش مصنوعی: اگر نمی‌توانی به راحتی به من نزدیک شوی، دل تو را با آهی نرم و لطیف به آرامش می‌رسانم.
ستم به دست و لب خود بسا که خواهی کرد
نفس گسسته مرا گر به سر نمی آیی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، با دستان و زبان خود می‌توانی به من ظلم کنی، اما اگر نمی‌توانی به من نزدیک شوی، نفس‌های بریده و بی‌رمق مرا یاری می‌کنی.
به بوی پیرهنی یاد کن عزیزان را
اگر ز مصر به کنعان دگر نمی آیی
هوش مصنوعی: اگر دیگر به کنعان نمی‌آیی، حداقل به یاد عزیزانت باش و بوی پیراهنی را که از آن‌ها به یادگار داری، استشمام کن.
شود نهفته مه از دیده در مهی دو سه روز
تو ماه ماه ز منزل بدر نمی آیی
هوش مصنوعی: چند روزی مه در ابر پنهان می‌شود و تو مانند ماه از خانه‌ات بیرون نمی‌آیی.
به وعده ای دگر امیدوار ساز مرا
ز سرکشی به سر وعده گر نمی آیی
هوش مصنوعی: مرا به امیدی دیگر دلگرم کن؛ اگر به وعده‌ات عمل نمی‌کنی، دست‌کم از سرکشی و بی‌وفایی خودداری کن.
مرا بس است پیامی برای جان بخشی
به پرسش من دلخسته گر نمی آیی
هوش مصنوعی: من پیامی دارم که می‌خواهدم به پرسش‌های بی‌جواب و دل‌خورم پاسخ بدهی، اگر نمی‌خواهی بیایی، اشکالی ندارد.
قدم ز خانه برون نه به فصل گل صائب
به رنگ غنچه گر از پوست برنمی آیی
هوش مصنوعی: از خانه خارج نشو، جوهر خود را به محیط نشان نده. اگر نمی‌توانی خود را از قید و بندها آزاد کنی، بهتر است در همین حالت بمانی و خود را مثل غنچه‌ای پنهان نگه‌داشته‌ای.