گنجور

غزل شمارهٔ ۶۸۸۳

دل عزیز به این تیره خاکدان چه دهی؟
به مفت یوسف خود را به کاروان چه دهی؟
عنان به طول امل دادن از بصیرت نیست
گهر ز دست به امید ریسمان چه دهی؟
ترا گذر به غزالان قدس خواهد بود
به هر شکار سگ نفس را عنان چه دهی؟
ز عقل نیست به دریای خون شنا کردن
شعور خود به می همچون ارغوان چه دهی؟
دم فسرده به تاراج می دهد دل را
کلید با به غارتگر خزان چه دهی؟
بساط اطلس گردون تراست پای انداز
چو کفش تن ز مذلت به آستان چه دهی؟
حیات ضامن روزی است دل قوی می دار
به هرزه آب رخ خویش را به نان چه دهی؟
ملایمت به حریفان سفله بی ثمرست
زلال خضر به خار سیه زبان چه دهی؟
ز اشتیاق تو فردوس می خورد دل خویش
چو غنچه دل به تماشای بوستان چه دهی؟
تو کز گنه دل خود همچو شب سیه کردی
جواب ماه جبینان آسمان چه دهی؟
به جوی شیر تسلی نمی شود عاشق
به من به جای طباشیر استخوان چه دهی؟
جواب آن غزل است این که اوحدی فرمود
مراد دشمن و تشویش دوستان چه دهی؟

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل عزیز به این تیره خاکدان چه دهی؟
به مفت یوسف خود را به کاروان چه دهی؟
هوش مصنوعی: دل ارزشمندت را به این دنیای پست و بی‌ارزش چه بدهی؟ چرا باید آن را به سادگی و بدون دلیل، مانند یوسف، در دست کاروانی قرار دهی؟
عنان به طول امل دادن از بصیرت نیست
گهر ز دست به امید ریسمان چه دهی؟
هوش مصنوعی: اگر به آرزوها و خواسته‌های بی‌پایان خود شتاب زده بپردازیم، نشان‌دهنده‌ی نداشتن بینش و بصیرت است. آیا با امید به چیزی که به ما نمی‌دهد، می‌توانیم از دست رفته‌هایمان را جبران کنیم؟
ترا گذر به غزالان قدس خواهد بود
به هر شکار سگ نفس را عنان چه دهی؟
هوش مصنوعی: تو به زودی به دنیای زیبای روحانی و مقدس می‌روی، اما آیا می‌توانی بر نفس خود که مانند سگی است کنترل داشته باشی؟
ز عقل نیست به دریای خون شنا کردن
شعور خود به می همچون ارغوان چه دهی؟
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که نمی‌توان با عقل و خرد در دنیای پر درد و خونین غوطه‌ور شد. همچنین اشاره شده که اگر می‌خواهی در این دنیا با شعور و فهم زندگی کنی، چه فایده‌ای دارد که به چیزی مشابه می‌پردازی که تنها زیبایی ظاهری دارد، مانند گل ارغوان. در واقع، باید به عمق موضوعات و احساسات توجه کرد و سطحی‌نگر نباشیم.
دم فسرده به تاراج می دهد دل را
کلید با به غارتگر خزان چه دهی؟
هوش مصنوعی: دل غمگین سرما را به راحتی می‌فروشد؛ اما چه چیزی می‌توانی به کسی که کمال زیبایی را با خشکی و بی‌حالی می‌دزدند، بدهی؟
بساط اطلس گردون تراست پای انداز
چو کفش تن ز مذلت به آستان چه دهی؟
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که سرنوشت و قدرت دنیا به دست تو است، اما وقتی پای خود را بر روی آن می‌گذاری، همانند کفشی که بر تن دارد، از ذلت و خفت چه چیزی می‌توانی به درگاهش تقدیم کنی؟
حیات ضامن روزی است دل قوی می دار
به هرزه آب رخ خویش را به نان چه دهی؟
هوش مصنوعی: زندگی اطمینان‌بخش روزی است؛ پس دلت را قوی نگه‌دار و به هرزگی و بیهوده‌گری نپرداز. به این فکر نکن که با نان خود را بخورانی، بلکه به ارزش وجودی‌ات توجه کن.
ملایمت به حریفان سفله بی ثمرست
زلال خضر به خار سیه زبان چه دهی؟
هوش مصنوعی: نرمی و محبت به دشمنان بی‌شعور نتیجه‌ای نخواهد داشت. مانند این است که آب زلال و پاک خضر را به زبان خار سیاه بدهی؛ یعنی کار بیهوده‌ای است.
ز اشتیاق تو فردوس می خورد دل خویش
چو غنچه دل به تماشای بوستان چه دهی؟
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق و اشتیاق تو همچون گلی در بهشت می‌روید. با این حال، چه چیزی می‌توانی به من عطا کنی که همچون گل در تماشای باغ باشم؟
تو کز گنه دل خود همچو شب سیه کردی
جواب ماه جبینان آسمان چه دهی؟
هوش مصنوعی: تو که به خاطر گناهت دل خود را مانند شب تار و سیاه کردی، اکنون چه جوابی به کسانی که چهره‌ای مانند ماه دارند و در آسمان می‌درخشند، خواهی داد؟
به جوی شیر تسلی نمی شود عاشق
به من به جای طباشیر استخوان چه دهی؟
هوش مصنوعی: عاشق هرگز با شیر و ناز و نعمت آرامش نمی‌یابد. اگر به من چیزی می‌دهی، بجای هدیه‌ای نرم و شیرین، تنها استخوان و سختی را می‌پسندم، زیرا عشق من از این چیزهاست.
جواب آن غزل است این که اوحدی فرمود
مراد دشمن و تشویش دوستان چه دهی؟
هوش مصنوعی: در این شعر گفته می‌شود که پاسخ به سوالات و دغدغه‌های عاشقانه و اجتماعی چیست، به ویژه وقتی که مراد و هدف دشمن معلوم نیست و دوستان در نگرانی و اضطراب هستند. به عبارت دیگر، در مواجهه با مشکلات و تنش‌ها، باید به چه چیزی توجه کنیم؟

حاشیه ها

1393/06/02 00:09

لطفا در بیت 5، مصرع 2:
کلید با به غارتگر خزان چه دهی؟
به
کلید باغ به غارتگر خزان چه دهی؟
تصحیح گردد.