گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷۴۵

به ظاهر نیست عشق را اگر بر دست و پا بندی
به هر مو دارد از پاس وفاداری جدا بندی
چنان دلبستگی دارم به اسباب گرفتاری
که من آزاد گردم هر که بگشاید ز پابندی
در جنت به رویش بی تکلف واکند رضوان
گشاید هر که آن گل پیرهن را از قبا بندی
مدان آزادگان را غافل از حال گرفتاران
که از هر طوق قمری سرو را باشد جدابندی
به دورانداز از رطل گرانسنگی مرا ساقی
که بی آبی بود بر دست و پای آسیابندی
ز شیرینی شدم قانع به شکرخواب درویشی
به ظاهر گر نبستم بر شکر چون بوریا بندی
مده از کف عنان جور بی باکانه ای ظالم
که مظلومان نمی دارند بر دست دعا بندی
چه سازد مهر خاموشی به سوز سینه عاشق؟
نگیرد پیش این سیلاب بی زنهار را بندی
ز کار عشق هیهات است آرد عقل سر بیرون
که هر موجی ازین دریا بود بر ناخدا بندی
همان از ناله صائب می کنم آزاد دلها را
به هر بندم گذارد عشق اگر چون نی جدا بندی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به ظاهر نیست عشق را اگر بر دست و پا بندی
به هر مو دارد از پاس وفاداری جدا بندی
هوش مصنوعی: عشق به ظاهر خود را نشان نمی‌دهد، اگر در قید و بندهای ظاهری تو قرار بگیرد. این عشق در هر جزئی از وجودش به خاطر وفاداری‌اش، از همه چیز آزاد است.
چنان دلبستگی دارم به اسباب گرفتاری
که من آزاد گردم هر که بگشاید ز پابندی
هوش مصنوعی: من به چیزهایی که باعث گرفتاری‌ام می‌شود، آن‌قدر وابسته‌ام که هر کسی که بتواند مرا از این بندها آزاد کند، برایم مهم است.
در جنت به رویش بی تکلف واکند رضوان
گشاید هر که آن گل پیرهن را از قبا بندی
هوش مصنوعی: در بهشت، رضوان بی‌هیچ زحمتی درهای بهشت را به روی او باز می‌کند، هر کسی که آن گل زیبا را از لباسش بیفکند.
مدان آزادگان را غافل از حال گرفتاران
که از هر طوق قمری سرو را باشد جدابندی
هوش مصنوعی: آزادگان را در حال کسانی که در سختی هستند غافل مگذار، زیرا هر سرو زیبایی ممکن است به خاطر علاقه‌اش به یک پرنده، خود را به اسارت بکشاند.
به دورانداز از رطل گرانسنگی مرا ساقی
که بی آبی بود بر دست و پای آسیابندی
هوش مصنوعی: ای ساقی، به من بنگرید که در خیالات دور و دراز خود، مانند وزنه‌ای سنگین و گرانم، اما همچنان بی‌چشم‌انداز و بی‌آب. در واقع، حس می‌کنم دست و پایم در تنگنا و محدودیت‌هایی همچون آسیابان‌هایی است که گرفتارند.
ز شیرینی شدم قانع به شکرخواب درویشی
به ظاهر گر نبستم بر شکر چون بوریا بندی
هوش مصنوعی: از شیرینی زندگی و لذت‌ها راضی شدم به یک خواب شیرین و آرامش درویشی. اگرچه در ظاهر به شکر دست نیافتم، اما مثل اینکه بین شکر و نازکی بوریا پیوندی وجود دارد.
مده از کف عنان جور بی باکانه ای ظالم
که مظلومان نمی دارند بر دست دعا بندی
هوش مصنوعی: قدرت و کنترل خود را به شخص بی‌رحمی که ظلم می‌کند، نده؛ زیرا مظلومان حتی توانایی دعا کردن برای خود را ندارند.
چه سازد مهر خاموشی به سوز سینه عاشق؟
نگیرد پیش این سیلاب بی زنهار را بندی
هوش مصنوعی: چه تأثیری می‌تواند عشق خاموش بر آتش درون عاشق داشته باشد؟ در برابر این سیلاب خروشانی که بی‌وقفه در حرکت است، هیچ مانعی نمی‌تواند ایجاد کند.
ز کار عشق هیهات است آرد عقل سر بیرون
که هر موجی ازین دریا بود بر ناخدا بندی
هوش مصنوعی: عشق به اندازه‌ای قدرت دارد که عقل نمی‌تواند به راحتی از آن پیروی کند. هر حرکتی در این دریای عشق به نوعی به فرمان‌روایی آن وابسته است و عقل نمی‌تواند در این شرایط مستقل عمل کند.
همان از ناله صائب می کنم آزاد دلها را
به هر بندم گذارد عشق اگر چون نی جدا بندی
هوش مصنوعی: من از دردی که دارم، آزادی دل‌ها را طلب می‌کنم. اگر عشق مانند نی باشد، می‌تواند هر بندی را از هم بگسلد و ما را آزاد کند.