غزل شمارهٔ ۶۵۷۲
بی توام در دل شراب ناب می گردد گره
در زمین تشنه من آب می گردد گره
قطره آبی که دریا را فرامش می کند
در صدف چون گوهر سیراب می گردد گره
کار هر آلوده دامان نیست بر دریا زدن
سیل ازان هر گام چون گرداب می گردد گره
این ره خوابیده کز غفلت مرا پیش آمده است
چون گرانخوابان در او سیلاب می گردد گره
چون صدف از منت خشک سحاب نوبهار
در گلوی تشنه من آب می گردد گره
از هجوم اشک در چشم نگردد مردمک
آسیای من ز زور آب می گردد گره
در گشاد طره شبهای بی پایان من
پنجه خورشید عالمتاب می گردد گره
حسن بی پروای او آتش عنان افتاده است
ورنه در ویرانه ام سیلاب می گردد گره
تنگی آغوش مانع نیست از جولان ترا
در کنار هاله کی مهتاب می گردد گره؟
حیرت من بس که سرشارست، بر آیینه ام
با همه بی طاقتی سیماب می گردد گره
کرد ترک عشق مشکل کار آسان مرا
از رهایی رشته پرتاب می گردد گره
بس که می پیچم به خود صائب ز بیم خوی او
همچو پیکان در دلم خوناب می گردد گره
غزل شمارهٔ ۶۵۷۱: در گلستان برگ عیش اندوختم بی فایدهغزل شمارهٔ ۶۵۷۳: در گلویم اشک رنگارنگ می گردد گره
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بی توام در دل شراب ناب می گردد گره
در زمین تشنه من آب می گردد گره
هوش مصنوعی: بدون تو، دل من همچون شرابی خالص میچرخد و در سرزمین تشنه من، آب به گرههایی تبدیل میشود.
قطره آبی که دریا را فرامش می کند
در صدف چون گوهر سیراب می گردد گره
هوش مصنوعی: قطره آبی که دریا را فراموش میکند، درون صدف تبدیل به لؤلؤی زیبا و پرارزش میشود.
کار هر آلوده دامان نیست بر دریا زدن
سیل ازان هر گام چون گرداب می گردد گره
هوش مصنوعی: هر کسی لایق و توانا نیست که به دل دریا برود، چرا که جریان قوی آب میتواند او را دچار مشکل کند و مانند گرداب، او را به خود مشغول کند.
این ره خوابیده کز غفلت مرا پیش آمده است
چون گرانخوابان در او سیلاب می گردد گره
هوش مصنوعی: این مسیر که به نظر خوابآلود میآید، به خاطر غفلت من به وقوع پیوسته است. مانند کسانی که در خواب عمیق هستند، اینجا نیز انباشت مسائل و مشکلات به وجود آمده است.
چون صدف از منت خشک سحاب نوبهار
در گلوی تشنه من آب می گردد گره
هوش مصنوعی: باران بهاری همچون صدفی با عطش در گلویم تبدیل به آب میشود.
از هجوم اشک در چشم نگردد مردمک
آسیای من ز زور آب می گردد گره
هوش مصنوعی: اشکها به قدری در چشمانم میریزند که مردمک چشمم نمیتواند آرام بماند و این شدت آب اشک باعث میشود که همه چیز در چشمانم گره بخورد.
در گشاد طره شبهای بی پایان من
پنجه خورشید عالمتاب می گردد گره
هوش مصنوعی: در شبهای طولانی و بیپایان من، نور خورشید به سمت گرهای که در موهایم هست، میتابد.
حسن بی پروای او آتش عنان افتاده است
ورنه در ویرانه ام سیلاب می گردد گره
هوش مصنوعی: زیبایی و بیخیالی او چنان تاثیرگذاری دارد که کنترل کارهایم را از دست دادهام. در غیر این صورت، در ویرانی زندگیام، مانند سیلابی که همهجا را دربرمیگیرد، آشفتگی و پریشانی وجود دارد.
تنگی آغوش مانع نیست از جولان ترا
در کنار هاله کی مهتاب می گردد گره؟
هوش مصنوعی: محدود بودن فضا هیچ مانعی برای حرکت تو در کنار من نیست؛ آیا نمیبینی که چگونه نور ماه به زیبایی میدرخشد و همهچیز را روشن میکند؟
حیرت من بس که سرشارست، بر آیینه ام
با همه بی طاقتی سیماب می گردد گره
هوش مصنوعی: حیرت من به حدی است که آینهام از شدت احساس، شبیه سیمابی میافتد که نمیتواند آرام بگیرد و همیشه در حال تغییر و نوسان است.
کرد ترک عشق مشکل کار آسان مرا
از رهایی رشته پرتاب می گردد گره
هوش مصنوعی: عشق ترک کردن برای من آسانتر از آن چیزی است که به نظر میرسد، اما در عین حال، از رهاییام به شدت میانسال میشود و به راحتی از گره خوردن بندها و سختیها رها نمیشوم.
بس که می پیچم به خود صائب ز بیم خوی او
همچو پیکان در دلم خوناب می گردد گره
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از او، به شدت در خودم میپیچم و مانند پیکانی که در دل فرورفته، احساس درد و رنج میکنم.