گنجور

غزل شمارهٔ ۶۵۴۵

ای دل گشاد کار خود از آن و این مجو
این قفل را کلید ز هر آستین مجو
روی دل از خسیس نهادان طلب مکن
از خار و خس ملایمت یاسمین مجو
حال دل گرفته به هر بی بصر مگوی
از دوزخی کلید بهشت برین مجو
زنبور کافرند سراسر ستارگان
زنهار ازین سیاه دلان انگبین مجو
خواهی که بر تو آتش سوزان شود بهشت
امداد چون خلیل ز روح الامین مجو
بشناس استخوان و طباشیر را ز هم
از صبح اولین، نفس راستین مجو
در هر کس آنچه هست همان را ازو طلب
لنگر ز آسمان، حرکت از زمین مجو
آرامش دل تو برون است از آب و گل
در دامن آنچه گم شود از آستین مجو
شایستگی کلید بود قفل بسته را
از سنگ، آب بی جگر آتشین مجو
نتوان به بال عاریه بیرون شدن ز خویش
در وادی طلب مدد از آن و این مجو
گم کرده تو از تو برون نیست، زینهار
گاهی ز آسمان و گهی از زمین مجو
از دست رعشه دار پریشان شود رقم
از دل رمیدگان سخن دلنشین مجو
از دیده می دهند خبر پاک دیدگان
خار گمان ز نرگس عین الیقین مجو
هرگز ز قفل، قفل گشایش ندیده است
صائب گشایش از دل اندوهگین مجو

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل گشاد کار خود از آن و این مجو
این قفل را کلید ز هر آستین مجو
هوش مصنوعی: ای دل، در جستجوی راه‌حل مشکلاتت نباش. این قفل که بر در دلت بسته شده، هیچ کلیدی از دست دیگران نمی‌تواند باز کند.
روی دل از خسیس نهادان طلب مکن
از خار و خس ملایمت یاسمین مجو
هوش مصنوعی: از دل تنگ و حسود انتظار خوبی نداشته باش، زیرا از گل و گیاه خوشبو و لطیف نمی‌توان در کنار خار و علف‌های بی‌ارزش چیزی پیدا کرد.
حال دل گرفته به هر بی بصر مگوی
از دوزخی کلید بهشت برین مجو
هوش مصنوعی: دل گرفته‌ات را به هر بی‌خبر نگو که در دوزخ هستی و کلید بهشت را به دنبالش نگرد.
زنبور کافرند سراسر ستارگان
زنهار ازین سیاه دلان انگبین مجو
هوش مصنوعی: زنبورهای کافر در میان تمام ستاره‌ها وجود دارند. از این دل‌های سیاه، دوری کن و عسل نخواه.
خواهی که بر تو آتش سوزان شود بهشت
امداد چون خلیل ز روح الامین مجو
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی بهشتی که مانند آتش سوزان است، به دورت بیفکند و تو را یاری کند، مانند ابراهیم خلیل باید از روح‌الامین (فرشته وحی) کمک نگیری.
بشناس استخوان و طباشیر را ز هم
از صبح اولین، نفس راستین مجو
هوش مصنوعی: از صبح نخستین، تفاوت بین استخوان و طباشیر را بشناس و به دنبال نفس حقیقی و واقعی نباش.
در هر کس آنچه هست همان را ازو طلب
لنگر ز آسمان، حرکت از زمین مجو
هوش مصنوعی: در هر شخص ویژگی‌ها و قابلیت‌های خاصی وجود دارد، بنابراین باید از او همان چیزی را بخواهیم که در او نهفته است. به عبارتی دیگر، نباید انتظار داشته باشیم که از مکان‌های زمینی حرکت کنیم و به چیزهای بزرگ‌تر و آسمانی‌تر دست پیدا کنیم.
آرامش دل تو برون است از آب و گل
در دامن آنچه گم شود از آستین مجو
هوش مصنوعی: دل آرام تو در خارج از جسم و ویژگی‌های مادی قرار دارد. آنچه را که از دست رفته، در جایی دیگر جستجو نکن.
شایستگی کلید بود قفل بسته را
از سنگ، آب بی جگر آتشین مجو
هوش مصنوعی: لیاقت و شایستگی، ابزاری است که می‌تواند درهای بسته را باز کند، حتی اگر آن درها از سنگ باشند. بنابراین، به دنبال چیزی بی‌اهمیت و بی‌ارزش نگرد که به راحتی به آتش بیفتد و از بین برود.
نتوان به بال عاریه بیرون شدن ز خویش
در وادی طلب مدد از آن و این مجو
هوش مصنوعی: نمی‌توان به طور آزاد و بدون وابستگی از خود خارج شد، پس در مسیر جستجوی کمک، به این و آن نگاه نکن.
گم کرده تو از تو برون نیست، زینهار
گاهی ز آسمان و گهی از زمین مجو
هوش مصنوعی: در این دنیا به دنبال چیزهایی نباش که از خودت دور است، زیرا آنچه را که به دنبالش هستی، در وجود خودت پیدا می‌کنی. بنابراین، از آسمان و زمین به دنبال آن نباش.
از دست رعشه دار پریشان شود رقم
از دل رمیدگان سخن دلنشین مجو
هوش مصنوعی: اگر کسی دچار ترس و لرزش باشد، نمی‌تواند به خوبی فکر کند و حرفی دلنشین از او نمی‌شنوی، پس از دل کسانی که فراری هستند، انتظار سخن زیبا و دل‌نشین نداشته باش.
از دیده می دهند خبر پاک دیدگان
خار گمان ز نرگس عین الیقین مجو
هوش مصنوعی: از چشم‌هایت خبرهایی از دل‌های پاک کاروان عشق می‌رسد، اما به نرگس که نشانه یقین است، گمان نکن که همیشه حقیقت را نشان می‌دهد.
هرگز ز قفل، قفل گشایش ندیده است
صائب گشایش از دل اندوهگین مجو
هوش مصنوعی: هیچگاه قفل درِ بسته، با قفل‌هایی که در آن وجود دارد، گشوده نمی‌شود. برای گشایش و رهایی، نباید به دل‌های غمگین و اندوهناک تکیه کرد.