غزل شمارهٔ ۶۵۱۹
ز گل فزود مرا خارخار خنده تو
که نیست خنده گل در شمار خنده تو
مرا ز سیر گلستان نصیب خمیازه است
که نشکند قدح گل خمار خنده تو
شده است گل عبث از برگ سر به سر ناخن
گرهگشایی دلهاست کار خنده تو
تو چون دهن به شکرخنده واکنی چون صبح
کند فلک زر انجم نثار خنده تو
گشود لب به شکرخنده غنچه تصویر
نشد که گل کند از لب بهار خنده تو
درآی از درم ای صبح آرزومندان
که سوخت شمع من از انتظار خنده تو
ز آفتاب چرا مهر بر دهن دارد؟
اگر نه صبح بود شرمسار خنده تو
کند نسیم گریبان غنچه را صد چاک
دهن چگونه شود پرده دار خنده تو؟
طرف چگونه شود با رخ تو ماه، که صبح
ز آفتاب بود داغدار خنده تو
ز شور حشر نمکسود تا به کی گردد؟
دل دو نیم من از رهگذار خنده تو
دهان غنچه به لب مهر دارد از شبنم
ز بس خجل شده در روزگار خنده تو
بود ز قند مکرر حلاوتش افزون
گرفته ایم مکرر عیار خنده تو
چو شمع صبح همین آرزوست صائب را
که جان خویش نماید نثار خنده تو
غزل شمارهٔ ۶۵۱۸: زمین نشسته به خاک سیاه از غم توغزل شمارهٔ ۶۵۲۰: چه دل گشایدم از باغ و بوستان بی تو؟
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز گل فزود مرا خارخار خنده تو
که نیست خنده گل در شمار خنده تو
هوش مصنوعی: خندهٔ تو بر من تأثیر بیشتری دارد از زیبایی گل و شادابی آن، زیرا خندهٔ تو از همهٔ زیباییها بالاتر و فراتر است.
مرا ز سیر گلستان نصیب خمیازه است
که نشکند قدح گل خمار خنده تو
هوش مصنوعی: من تنها نصیبم از گلستان، یک آه و خمیازه است و هیچ چیز نمیتواند شادی و سرخوشی تو را از من بگیرد.
شده است گل عبث از برگ سر به سر ناخن
گرهگشایی دلهاست کار خنده تو
هوش مصنوعی: خندهات مانند گلی است که از برگهایش بیفایده و بدون سود طلوع کرده است. این خنده، باعث میشود دلهای مردم از غم و سختی رهایی یابند و آرامش پیدا کنند.
تو چون دهن به شکرخنده واکنی چون صبح
کند فلک زر انجم نثار خنده تو
هوش مصنوعی: زمانی که تو لبخند زیبایت را به نمایش میگذاری، مانند طلوع صبح است که ستارهها را با نور خود میپراکند.
گشود لب به شکرخنده غنچه تصویر
نشد که گل کند از لب بهار خنده تو
هوش مصنوعی: غنچه با لبخند شیرینش شروع به صحبت کرد، اما نتوانست مانند گل زیبا از لبخند بهار تو بگوید.
درآی از درم ای صبح آرزومندان
که سوخت شمع من از انتظار خنده تو
هوش مصنوعی: صبح آرزومندان، به داخل منزل من بیا، چون شمع من از انتظار خنده تو شعلهور شده و در حال سوختن است.
ز آفتاب چرا مهر بر دهن دارد؟
اگر نه صبح بود شرمسار خنده تو
هوش مصنوعی: چرا آفتاب لب هایش را بسته و خاموش است؟ اگر صبح نبود، حتماً از خنده تو خجالت میکشید.
کند نسیم گریبان غنچه را صد چاک
دهن چگونه شود پرده دار خنده تو؟
هوش مصنوعی: نسیم به آرامی غنچه را باز میکند و گل را به نمایش میگذارد. حالا چگونه میتوانم لبخند تو را پنهان کنم؟
طرف چگونه شود با رخ تو ماه، که صبح
ز آفتاب بود داغدار خنده تو
هوش مصنوعی: چطور ممکن است کسی با چهره زیبای تو احساس خوشحالی کند، در حالی که صبح آفتاب هم تحت تأثیر لبخند تو احساس حسرت میکند؟
ز شور حشر نمکسود تا به کی گردد؟
دل دو نیم من از رهگذار خنده تو
هوش مصنوعی: از شدت طنین شوری که در روز قیامت وجود دارد، تا کی باید تحمل کرد؟ دل من از نشانههای لبخند تو، به دو نیم شده است.
دهان غنچه به لب مهر دارد از شبنم
ز بس خجل شده در روزگار خنده تو
هوش مصنوعی: غنچهای که لبانش به مهر (عشق) آراسته است، به خاطر خجالت از شبنم، در روزگار خنده تو، نمیتواند دهان باز کند.
بود ز قند مکرر حلاوتش افزون
گرفته ایم مکرر عیار خنده تو
هوش مصنوعی: ما بارها از شیرینی قند لذت بردهایم و هر بار شیرینی بیشتری حس کردهایم، مانند جذابیت و کیفیت خنده تو که همواره دلنشین است.
چو شمع صبح همین آرزوست صائب را
که جان خویش نماید نثار خنده تو
هوش مصنوعی: صائب آرزو دارد که مانند شمعی در صبح، جانش را فدای خنده و لبخند تو کند.